۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۹ : ۱۱
یادش نبود که نذر کرده است. وارد حرم شد. زیارت کرد و به خانه برگشت. به خانه که رسید تب کرد. فردا صبح دید تب شدیدتر شد. یادش آمد که با حضرت قراردادی بسته بود. دوید حرم. گفت: علی جان! من اشتباه کردم. تبش خیلی شدیدتر شد.
از حرم بیرون نیامد، آن جا ماند. گفت: علی جان، ما معصوم که نیستیم. اشتباه کردم این قرار را گذاشتم. بالاخره حضرت امیر(ع) ملکی را پیش او فرستاد که سی سال رهایش کنید. ملک وقتی به مریض برخورد حالش خوب شده بود. نشسته بود. داشت میگفت: الحمدالله! الهی شکر! یعنی شکر که از دست علی در رفتم. آن ملک به او گفت: برای دو سه روز عمر دنیا علی را پکر کردی. علی ناراحت شد. یعنی آدم وقتی قول میدهد چرا تو میزند؟! معنایش این است که آنها خیلی دوست دارند ما زود برویم آنجا، پهلویشان.
بالاخره ما باید در بغل اینها برویم. شما آماده باش! با قلبت کار کن! به اعضا و جوارحت غالب باش. با قلبت که کار کنی اعضا و جوارح هم به دنبال آن هستند. فکر و شعور و جانت میخواهند تو را جدا کنند. منفرد شوی، عُرضهدار شوی، آن وقت کارها را به گردنت بگذارند.
پی نوشت:
کتاب طوبی محبت – ص 158
مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی