عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۱۰۹۱
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۴
آیت الله روح الله قرهی، مدرس اخلاق در جمع طلاب و دانشجویان مطرح کردند
امام جعفر صادق صلوات اللّه و سلامه عليه فرمودند: «وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَا يُجَرِّيكَ‏ عَلَى مَعْصِيَتِهِ » امیدوار به خدا باش، امّا چه امیدی؟ آن امیدواری که نکند باعث جرأت در گناه تو شود
عقیق:حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق صلوات اللّه و سلامه عليه فرمودند: «وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَا يُجَرِّيكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ » امیدوار به خدا باش، امّا چه امیدی؟ آن امیدواری که نکند باعث جرأت در گناه تو شود. بگویی: خدا ارحم الراحمین است. خدا می‌بخشد. تا شنیدیم گفتند: خدا، رحمان و رحیم است. تا شنیدیم گفتند: ببینید تمام سور قرآن با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می‌شود و حتّی در سوره برائت هم که با بسم الله شروع نشد، خدا نفرمود: بسم الله القاصم الجبارین، چون فرمود: بدانید هر که با نام من شروع کرد، بداند من رحمان و رحیم هستم. ... لذا این‌طور به خود امیدواری می‌دهد، امّا امیدواری که نعوذبالله انسان را به گناه بکشاند. حضرت می‌فرمایند: این امیدواری صحیح نیست. به خدا امیدوار باش، امّا نه تا جایی که تو را به گناه بکشاند. آن دیگر امیدواری نیست و فریب شیطان است. آنچه در ادامه می آید بخش دوم و پایانی بیانات آیت الله روح الله قرهی، مدرس اخلاق در سیصد و سی و ششمین جلسه اخلاق خود در جمع علاقمندان و طلاب و دانشجویان است.

شیطان دست از دق الباب برنمی دارد

زبانت را نمی‌‌توانی کنترل کنی، زیاد استغفار بگو. بعد هم تا خواستی حرفی بزنی، همان جا بگو: استغفر الله و این‌گونه عادت کن.  ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب اعلي اللّه مقامه الشّريف می‌فرمودند: ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی بزرگ اعلي اللّه مقامه الشّريف می‌فرمودند: اتّفاقاً شیطان می‌آید دقّ الباب می‌کند. از چه طریقی؟ از طریق مقابله. تا شما استغفرالله می‌گویی، شیطان در جلد طرف مقابل- مثل زن و شوهری که با هم دعوایشان شده - رفته و می‌گوید: برای چه استغفرالله می‌گویی؟! اگر راست می‌گویی حرفت را بگو. لذا شیطان از طریق طرف مقابل جلو می‌آید تا زبان تو را مجدّدا باز کند. مدام می‌گوید تا نعوذبالله تو بگویی: خفه شو! خوب همین، دوباره زبانت را باز کرد. تو عهد بسته بودی که دیگر نگویی و استغرالله گفتی که دهانت باز نشود، امّا شیطان در طرف مقابل تو نفوذ پیدا می‌کند، دقّ الباب می‌کند که شما بگویی. مثلاً می‌گوید: اگر جرأتش را داری بگو. امّا تو هم بگو: اصلاً جرأتش را ندارم، جنابعالی شیر، ما موش. اصلا در این فکر نباش که من هم باید شاخ و شانه‌ای بکشم تا بفهمد و بداند چه خبر است. هیچ خبری نیست. خبر فقط در بندگی خداست.

سلام کردم، جواب نداد. من هم دفعه بعد جواب سلامش را نمی‌دهم، فکر کرده کسی شده است! این نفس دون با ما چه کرده است. هر بار یک طوری ما را فریب می‌دهد. اعدی عدو یعنی این. می‌آید و ما را گرفتار می‌کند. خدا شاهد است گاهی رفاقت‌ها، صمیمیّت‌ها و دوستی‌ها، با چنین مسائل پیش پا افتاده‌ از بین می‌رود. نفس دون گرفتارمان کرده است و همه برای این قضیّه است. نفس، رنج دارد و تو باید تحمّل کنی. در روایت داریم: اگر در یک گوش تو بیان کرد که فلان، بعد در گوش دیگر تو گفت: من نگفتم، بپذیر. نگو: نه. برای این که می‌خواهد ما را تمرین دهد که با این نفس خود مبارزه کن. ذکر نفس، جهد و رنج بردن در این راه است. ذکر روح، خوف و رجاء است

بالاترین ذکر عندالاولیاء همین ذکر نفس است. می‌گویند: اگر این شد، دیگر بعدی آن هم درست می‌شود. بعدی آن چیست؟ ذکر روح است. ذکر روح چیست؟ «وَ ذِكْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ»، اگر دیگر از این نفس امّاره بیرون آمد و روح الله شد، حالش حال روحانی شد و روحش الهی شد، یادش چیست؟ هم امید به رحمت پروردگار عالم دارد و هم خوف دارد. دلیل خوفش چیست؟ اوّلین خوف عندالاولیاء این است: نکند سقوط کنم. لذا اولیاء خدا وقتی به این مقام و مراتب روحانی می‌رسند، دائم در خوف هستند که نکند یک عاملی پیش بیاید و سقوط کنند. در این مراتب انسان مدام رشد می‌کند، هر چند اولیاء خودشان چنین حالی را برای خودشان قائل نیستند، امّا ملائکه دارند رشد آن‌ها را می‌بینند، مرتّب بالا می‌روند و مراتب را طی می‌کنند. در این حالت، آن‌ها می‌ترسند، چرا؟ در این‌جا، آن مطلبی که بارها بیان کردیم، معنا می‌دهد. فرمودند: هر کس ولو به لحظه‌ای تصوّر کند که کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. لذا خوف دارند که نکند عملی پیش بیاید و من هم تصوّر کنم که راستی راستی کسی شده‌ام. لذا از همین خوف دارند که آیا اصلاً عملم، عمل صحیحی هست یا نیست؟ بعد از این هم می‌گویند: آیا عمل ما عندالله تبارک و تعالی مقبول است، یا خیر؟ چون یک صحّت عمل داریم و یک قبول عمل.

لذا این‌ها مدام خوف و وحشت دارند، اوّل می‌ترسند سقوط کنند، دوم از صحّت عمل خود می‌ترسند، سوم از قبولی عملشان می‌ترسند، یعنی دائم در خوف هستند. خوف دارند که نکند این حالات برای انسان، انسان را گرفتار کند و تصوّر کند که خبری شده است. لذا دائم در خوف هستند.

تنها گروهی که در قیامت در امان هستند

وجود مقدّس أبی‌عبدالله، حضرت حسین بن علی صلوات اللّه و سلامه عليه، نکته‌ای عجیب که کد هم هست، می‌فرمایند، می‌فرمایند: «لا يَأمَنُ يَومَ القِيامَةِ إلاّ مَن خافَ اللّه َ في الدُّنيا / هیچ کس در روز قیامت در امان نیست - إلّا، إلّای حصریّه است، یعنی فقط این گروه -، مگر آن‌ها که در دنیا، ترس از خدا داشته باشند." نعوذبالله این‌طور نیست که بگوییم خدا لولوخورخوره است و انسان باید از او بترسد. ترس از خدا یعنی ترس از این که من از خدا دور شوم. این که من اصلاً خدایی نباشم. از این ترس دارم. ترس از این که یک موقع عمل هم انجام می‌دهم، با چشمم گناه نمی‌کنم، با زبانم گناه نمی‌کنم - که خیلی عالی است - امّا دیگر یک موقع فکر می‌کند کسی شده است. من کسی هستم که توفیق دارم و دیگر چشمم را کنترل کردم، همین بدبختی است و سرآغاز سقوط است و متوجّه نیست.

جلیس خوب؛ نوری در ظلمات و گرفتاری‌های دنیا      

اتّفاقاً شیطان اوّل تا بتواند - یک بار و دو بار هم نه - اجازه نمی‌دهد کسی که قبلاً چشمش بد کار می‌کرده، دیگر برگردد. مگر این که حالا لطف خدا شامل حالش شود که برای این هم اولیاء خدا نسخه دادند، یکی این که انسان از آن مکان گناه بیرون رود. دیگر این که انسان به جاهایی برود که با نگاه به آن جمالات، انسان را به یاد خدا بیاندازد. نسخه دادیم، بیان کردیم: عکس اعاظم و بزرگان، آن‌هایی که بر دل شما نشستند، عکس امام راحل، عکس امام المسلمین، عکس آیت‌الله العظمی بهجت و دیگران را به همراه داشته باشید تا انسان با دیدن آن‌ها، خجالت بکشد.

انسان وقتی به چهره برخی از افراد نگاه می‌کند، یاد گناه می‌افتد، چون مع‌الأسف چهره برخی، چهره شیطانی است و انسان را به گناه دعوت می‌کند. این را بارها بیان کردم که جلیس، بسیار مؤثّر است. چقدر در روایات داریم که یک همنشین، انسان را به قعر جهنّم می‌برد. انسان را دعوت به گناه و فسق و فجور می‌کند و انسان را از مقام انسانیّتش دور می‌کند. یک هم‌نشین هم انسان را دائم به یاد خدا می‌اندازد. تا انسان او را می‌بیند، یاد خدا می‌افتد و اصلاً از دنیا فارغ البال می‌شود. در دنیاست، مانند مردم عادی دارد زندگی می‌کند، می‌خورد، می‌آشامد، ولی حلال. لذا وقتی انسان او را می‌بیند، یاد خدا می‌افتد و اصلاً دغدغه‌ای دیگر ندارد. انسان را به جای دیگر می‌برد. در این ظلمات و گرفتاری‌های دنیا، جلیس خوب و پاک، نوری برای انسان است که به او آرامش می‌دهد.

دوستی که ما را نماز خوان و قران خوآن کرد

یکی از دانشجویان عزیز می‌گفت: من در کاشان با چند نفر از دوستانم خوابگاه گرفته بودیم. یکی از دوستانم برای نماز صبح بلند می‌شد و ما اهل نماز نبودیم. او هر صبح بلند می‌شد، آرام نمازش را می‌خواند و بعد هم به آرامی قرآن می‌خواند. زمزمه آرام او در گوش ما می‌رفت. بعدها دیگر حال ما را هم تغییر داد و من که نمازخوان نبودم، نماز خوان شدم. قرآن هم اصلاً بلد نبودم بخوانم، امّا قرآن‌خوان شدم. هم‌نشین این است.

اگر انسان، یک جلیس و هم‌نشین خوبی داشته باشد، حالش را متغیّر می‌کند. نعوذبالله جلیس بد هم داشته باشد، یک‌باره نگاه می‌کند می‌گوید: من این نبودم، امّا شد دیگر، تمام شد.

این جوان ها من و شما را به صفا می رسانند

لذا برای همین است که می‌گویند به مجالس اعاظم و بزرگان که به انسان حال می‌دهد، بروید. با این کار، شما با آن بزرگواران جلیس می‌شوید و حالتان را تغییر می‌دهد. دور بنده را خط قرمز بکشید، امّا اگر مذنبی بیاید و در کنار این جوانان باصفا با این حال معنوی‌شان - که گاهی من خجالت می‌کشم روی آن‌ها را می‌بینم، با خواندن یک روایت می‌بینم که اشک دارد از چشم جوان باصفا جاری می‌شود - بنشیند، تأثیر می‌گیرد و عوض می‌شود. ای کسانی که سنّی از شما گذشته بدانید که اتّفاقاً همین جوان‌ها من و شما را به صفا می‌رسانند و پاک می‌کنند. یکی از جلیس‌ها همین است. همین مجالسی که مجلس تزکیه و حالیّه است که حال انسان را تغییر می‌دهد و وضع انسان را عوض می‌کند. انسان را دگرگون می‌کند، این‌ها برکت است. این‌ها در دوران ظلمت، نعمت است. در روایت داریم: «مجالس النور»، ملائکه الهی وقتی می‌بینند مجلسی این‌گونه است، از آسمان می‌آیند. لذا برای امثال من بیچاره هم که مبتلا هستم، اگر در همان‌جا تغییر ایجاد می‌شود، به این دلیل است که در مرکز نور نشسته‌ام. وقتی در مرکز نور بنشینم، بالاخره من هم عوض می‌شوم.

من بارها بیان کردم که اگر در کنار کسی که خوش‌بو هست و عطر خوبی زده، بنشینید، اثر دارد. از آن طرف، اگر در کنار کسی که نعوذبالله سیگاری است، دو ساعت بنشینی و بعد خانه بیایی، کت تو بوی سیگار می‌گیرد. خانواده‌ات می‌گویند: سیگار کشیدی؟! این، برای این است که هم‌نشین شدی. هم‌نشین با نور شوی، نور می‌شوی، عوض می‌شوی، حالت را تغییر می‌دهد. این، قاعده است و هم‌نشین با بدی شوی، بد و گرفتار می‌شوی. لذا بزرگانمان حتّی اگر این مجالس نور در جاهای دوری هم باشد، می‌روند تا استفاده ببرند. این‌ها خیلی عجیب است.

این‌ها که خوف از خدا دارند که نکند من عوض شوم، نکند من گرفتار شوم و ...، کسانی هستند که فردای قیامت در امن هستند. فقط این‌ها در امن هستند و دیگران در امنیّت نیستند.

خوف خدایی برای رشد معنوی خوب است

البته این خوفی هم که بیان می‌شود، خوفی نیست که سبب شود که انسان دیگر عمل انجام ندهد. اتّفاقاً این خوف‌ها عامل می‌شود که انسان، عمل بیشتری انجام دهد، نه این که خوفی باشد بگوید: من که دیگر نمی‌توانم، پس رهایش کنم. خوفی که انسان را وادار به عمل صالح می‌کند و إلّا می‌دانید حسب روایات شریفه، بین ذنوب و گناهان کبیره، اکبر ذنوب، یأس است که انسان مأیوس شود و بگوید: من که دیگر نمی‌توانم، من که دو بار، سه بار، چهار بار، ...، صد بار، تصمیم گرفتم و نشد، مرده شور من را ببرند، من نمی‌توانم، رهایش کن. فرمودند: خود این اعظم ذنوب است. در مباحث اولّی اخلاق روایتش را خواندم که یأس از گناهان کبیره و بلکه اعظم گناهان کبیره است. لذا منظور از خوف این است که من بیشتر تلاش می‌کنم که نکند سقوط کنم، پس بیشتر به جایگاه‌های نورانی بروم. بیشتر مراقب خودم باشم. کبر من را نگیرد و ... .

کدام امیدواری، فریب شیطان است؟

در ادامه هم فرمودند: ذکر روح، علاوه بر خوف، امید است. امّا کدام امید؟ حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق صلوات اللّه و سلامه عليه فرمودند: «وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَا يُجَرِّيكَ‏ عَلَى مَعْصِيَتِهِ » امیدوار به خدا باش، امّا چه امیدی؟ آن امیدواری که نکند باعث جرأت در گناه تو شود. بگویی: خدا ارحم الراحمین است. خدا می‌بخشد. تا شنیدیم گفتند: خدا، رحمان و رحیم است. تا شنیدیم گفتند: ببینید تمام سور قرآن با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می‌شود و حتّی در سوره برائت هم که با بسم الله شروع نشد، خدا نفرمود: بسم الله القاصم الجبارین، چون فرمود: بدانید هر که با نام من شروع کرد، بداند من رحمان و رحیم هستم. ... لذا این‌طور به خود امیدواری می‌دهد، امّا امیدواری که نعوذبالله انسان را به گناه بکشاند. حضرت می‌فرمایند: این امیدواری صحیح نیست. به خدا امیدوار باش، امّا نه تا جایی که تو را به گناه بکشاند. آن دیگر امیدواری نیست و فریب شیطان است.

امیدواری نباید به جسارت گناه منجر شود

همان‌طور که بیان کردم، شیطان تا بتواند، نمی‌گذارد، امّا اگر دید نمی‌تواند از راه دیگری می‌آید، یک موقع از همین راه می‌آید که می‌گوید: من اجازه نمی‌دهم رحمت خدا از یاد تو برود. خدا می‌آمرزد. عیبی ندارد. خدا ارحم الراحمین است. گناه کن، بعد هم بگو: استغفر الله ربّی و اتوب الیه. استغفر الله من کل ذنب و من کل اثم و من کل خطیئة. مدام استغفار کن، پروردگار عالم هم می‌بخشد، دوباره گناه کن، دوباره ... .

می‌فرمایند: امیدوار به رحمت خدا باش، امّا نه آن‌گونه که به تو جرأت به گناه بدهد. خدا ارحم الراحمین است، شکی نیست، تو هم باید به خدا امیدوار باشی، امّا تا آن حدّی که تو را به گناه نیاندازد. دیدی به گناه افتادی، بدان که فریب شیطان است. آن وسواس الخنّاس هر کاری انجام می‌دهد. این که اولیاء خدا نسخه دادند که علاوه بر این که ده مرتبه قبل از طلوع و غروب آفتاب، حداقل صد مرتبه هم در روز ذکر «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و اعوذ باللّه أن یحضرون إنّ اللّه هو السّمیع العلیم» را بگوییم، برای همین است. همزات، آن جنگ‌های نرم شیطان است. یکی از جنگ‌های نرم او هم این است که می‌گوید: مگر خدا ارحم الرّاحمین نیست، تو هم نماز می‌خوانی، دعا هم که می‌کنی، بعد از گناه هم که استغفار می‌کنی، ... . البته یک موقع نعوذبالله انسان ناخودآگاه خطا و گناهی می‌کند، امّا جرأت به گناه یعنی با اختیار، دانسته، به امید رحمت پروردگار عالم، مرتکب گناهی شود. می‌داند لقمه شبهه‌ناک است، امّا می‌گوید: حالا انشاءالله بعداً درست می‌کنم و جایش می‌گذارم.

فریب شیطان و اختلاس ها و دزدی ها

فردی یک مرتبه با من تماس گرفت و گفت: من خجالت می‌کشم حضوری بیایم، می‌خواهم تلفنی بیان کنم. من در جایی مسئولیّتی داشتم. یک مدّت گرفتار شدم، تازه فهمیدم چه حماقتی کردم. من از آن جایی که بودم پول برمی‌داشتم، برای کارهای دیگر خودم استفاده می‌کردم، حتّی از آن پول، مثلاً صد میلیون برداشتم و در جایی گذاشتم که وام میلیاردی بگیرم و می‌گفتم صد تومان را بعدا در جایش می‌گذارم. این، همان فریب شیطان و همزاتی است که بیان می‌شود. باید سؤال کرد: این یک میلیارد مگر برای تو است؟! مگر تو آن صد میلیون را داشتی؟! حالا این را که آن وام، سودش چگونه است و درست یا غلط است، کاری نداریم، اصلش را می‌گویم: مگر تو داشتی؟! این را از آن مکانی که تو را بر آن امین دانستند، برداشتی و با آن، وام گرفتی؟! آن یک میلیارد هم مثل همین صد میلیون است، چون تو که نداشتی. همین است که انسان گرفتار می‌شود.

انسان باید خیلی مراقب و مواظب باشد. این نفس دون می‌آید. همزات و جنگ نرم، همین است. به قدری هم بلد است که حد ندارد. مبداء جنگ نرم، خود شیطان است. در بهشت با پدر و مادرمان چه کرد؟ گفت: خوردن از این میوه درخت که چیزی نیست، در عوض دیگر همیشه در این‌جا هستید. بعد هم خود خدا این را خلق کرده، برای شما هم خلق کرده است.

خیلی وسوسه می‌کند. شما این همه خدمت می‌کنی، در ازایش ... . عجبا! از آن طرف هم خودت را طلبکار می‌دانی که من خدمت کردم. این چه خدمتی است؟!

من این را قبلاً هم بیان کردم، در این‌جا هم به عنوان مثال بیان می‌کنم. من دوست ندارم در مباحث اخلاق بحث سیاسی داشته باشم، گرچه بیان کردم که سیاست ما عین دیانت ماست. امّا اگر به همین‌هایی که درست شدند و اختلاس کردند و آن‌ها را گرفتند که میلیاردی و ... اختلاس کردند و محاکمه می‌شوند، بگویند: شما می‌خواهی در زمینه نفت کار کنی، این کار خودت را مانند جبهه بدان. در جبهه چطور رزمنده‌ها می‌رفتند و جانشان را کف دستشان قرار می‌دادند، بدان اگر بروی اتّفاقاً امکان دارد لو بروی، تو را پیدا کنند و یهود تو را ببرند و شکنجه بدهند و بکشند. امّا این که گفتیم: سه درصدش برای تو، پنج درصدش برای تو، ناگهان یک نفری را که ضعیف بود، میلیاردر می‌کنی، معلوم است انسان در پول بیفتد، چه می‌شود! «إن الانسان لیطغی أن رآه استغنی» انسان فکر می‌کند دیگر غنی شده و طغیان می‌کند.

لذا یک علّت این مشکلات برای همین است، ادراکات ما متأسّفانه نسبت به این مطالب، ضعیف است. همین، همزات شیاطین و جنگ نرم است. امّا اگر انسان بگوید: همه چیز برای خدا، مثل کسانی که جان بر کف هستند، بچّه‌های سپاه قدس، بچّه‌های اطّلاعات که جان خود را بر کف دست خود گرفتند و فی سبیل الله، گمنام، برای خدا دارند کار می‌کنند، گاهی این‌جا، گاهی آن طرف آب‌ها، کارهای خطرناکی انجام می‌دهند و از طرفی هم می‌دانند که احتمال دارد دیگر برنگردند و شهید شوند. احتمال دارد او را تکه تکه کنند. احتمال دارد بگیرند و شکنجه‌های سختی بدهند. این هم مانند همان زمان جبهه است. در آن زمان هم کومله می‌گرفت، دمکرات می‌گرفت و ... . حتّی بچّه‌های ما را جلوی عروس و دامادهایشان ذبح می‌کردند! امّا لب به سخن نمی‌گشودند و فقط رضای خدا را می‌خواستند و با لبخند می‌رفتند. هر چه به آن‌ها می‌گفتند: - نعوذبالله - مرگ بر امام بگو، به هیچ وجه نمی‌گفتند و می‌گفتند: مرگ بر شما. می‌گفتند: اگر یک بار بگویید، یا آن طرف هم که رفتید درود بگویید، ما کاری با شما نداریم و رهایتان می‌کنیم، امّا باز هم قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: ما نمی‌گوییم. شما غلط می‌کنید که می‌گویید چنین چیزی بگوییم. این روحیه شهامت و شهادت برای چیست؟ کسی که متّصل به خدا می‌شود، همین حالت را دارد. کسی که امید به خدا دارد، روحش، روح الهی می‌شود.

لذا باید خیلی مراقب بود. حضرت می‌فرمایند: «وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَا يُجَرِّيكَ‏ عَلَى مَعْصِيَتِهِ وَ خَفْهُ خَوْفاً لَا يُؤْيِسُكَ مِنْ رَحْمَتِهِ» طوری هم بیم داشته باشید که نکند یک موقع خدای ناکرده از رحمت خدا ناامید شوید. خوف داشته باش، امّا خوفت هم تو را از رحمت خدا دور نکند.

بشارت امام موسی کاظم (ص) و پاداش دوران غیبت

حالا ذکر قلب، ذکر عقل، ذکر معرفت و ذکر سرّ هم باقی مانده که بسیار عجیب است. منتها همه از همان ذکر نفس است. اولیاء می‌گویند: اعلای آن، همان ذکر نفس است. اگر بتوانیم ذکر نفس که جهد و تحمّل رنج بود، داشته باشیم به ذکر روح، قلب، عقل، معرفت و سرّ هم می‌رسیم. آن‌وقت دیگر خطوراتش درست خطورات ربّانی می‌شود و کسی که خطوراتش، ربّانی شد، این دیگر خلیفه خدا می‌شود. این دیگر کسی می‌شود که زمانی که شب قدر می‌آید و بناست مقدرّات عالم رقم بخورد، به عنوان یکی از نمایندگان حضرت حجّت در این زمینه عمل خواهد کرد. حضرت حجّت تقسیم می‌کنند و نوّابشان را تعیین می‌کنند. این‌ها نکاتی است که شاید برخی نفهمند و ادراکاتشان به این‌جا نرسد. شنیدن کی بود مانند دیدن.

تا بعضی مواقع انسان به آن مراحل نرسد، باور برخی مطالب برایش سخت است. می‌شود کسی در یک عالمی به آن مقامات برسد که تالی تلو معصوم شود؟ بله، مگر وجود مقدّس موسی بن جعفر صلوات اللّه و سلامه عليه نفرمودند: کسانی از شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما، در ایمان خود ثابت قدم باشند، «طوبی لهم ثم طوبی لهم ثم طوبی لهم» خوش به حالشان، آن‌ها به مقامی می‌رسند که در روز قیامت همراه ما و در درجه ما خواهند بود، «و الله فی القیامة هم معنا و فی درجتنا». پیغمبر هم فرمودند: «یا علی شیعتک یوم القیامة هم جیرانی» شیعیان تو، همسایه‌های من هستند. امّا حضرت موسی بن جعفر در درجه ما را هم بیان می‌فرمایند. یعنی همان درجه عصمت کامله‌ای که ما داریم، این‌ها فردای قیامت همان درجه‌ای که ما داریم، خواهند داشت. با اسم جلاله خدا هم قسم می‌خورند و والله می‌گویند. اگر این‌طور بشود، چه می‌شود؟

خدا نکند آقا انسان را محروم کند ...

یکی از راه‌ها که دائم بیان کردم که این را جدّی بگیرید، ذکر دائم حضرت حجّت است. عزیزان ما! موبایلتان را زنگ بگذارید، ساعتی کوک کنید تا هر ساعت به یاد آقا باشید. نمی‌دانید این چه درّی است. برخی آمدند بیان کردند: ما از وقتی که این را انجام می‌دهیم، اصلاً حال و وضع دیگری شدیم. خوشا به سعادتشان، همین هم می‌شود، بستگی به آمادگی روحی انسان و باور او و اصرار در انجام دارد. انصافاً حال و وضع انسان را تغییر می‌دهد. بیان کردم: حداقل هر ساعت یک دعای سلامتی بخوانید. اولیاء خدا بعد از این قضیّه، یکپارچه، از نوک پا تا فرق سر، یاد آقا می‌شوند. همیشه یاد آقا هستند. در نمازم خم ابروی تو بر یاد آمد. این را به عنوان شعر نبیند، معرفت، درّ گرانی است به هر کس ندهندش. تا انسان به آن معرفت نرسد، نمی‌فهمد یعنی چه.

لذا انسان با آقا جان اتّصال پیدا کند، با همین یک دعای سلامتی در هر ساعت، البته بیان کردیم: بهتر است قبلش هم بگوید: خدایاً من خودت را بشناسم، «اللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک، لم اعرف نبیک، اللّهمّ عرّفنی رسولک، فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک، لم اعرف حجّتک، اللّهمّ عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک، ضللت عن دینی»، اگر حجّتت را نشناسم، فکر می‌کنم، دین دارم امّا گمراه در دین هستم. انسان این را بگوید و بعد دعای سلامتی ایشان را بخواند: «اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکک طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً» .

یکی از راه‌ها هم این است که انسان بگوید: آقا جان! من می‌خواهم سربازت شوم، به همین خاطر برای حفظ قرآن رفتم. چون این‌طوری ثقلین را با هم دارد، کتاب الله و عترتی. لذا هر روز حداقل یک آیه حفظ کند، دائم حشر با قرآن داشته باشد.

آخر شب موقعی که مسواک زده، وضو گرفته و آماده است که بخوابد، بداند که امکان دارد بخوابد و دیگر بلند نشود «النوم اخو الموت». لذا در آن لحظات با آقا جان، خلوت کند، سلامی بدهد و فاتحه‌ای برای مادرش بخواند.

این نسخه را هم بدهم، جوانان عزیز! یک جاهایی که گیر کردید و دیدید گناه دارد می‌آید، زود یک فاتحه برای مادر امام زمان بخوانید، این هم نسخه است. اگر دیدید در جایی جلویتان دارد گناه می‌آید، زود از این طریق به آقا پناه ببرید و بگویید: آقا جان! من برای مادرت فاتحه خواندم، خودم را به تو سپردم، من نمی‌توانم خودم را کنترل کنم، من نمی‌توانم چشمان، زبان و اعشاء و جوارحم را کنترل کنم، به جان مادرت نرجس خاتون دستم را بگیر.

اتّفاقاً این شب‌ها هم همین‌طور صحبت کن. بعد از فاتحه، سلام به آقا بده و بگو: «السلام علیک یا بقیّة اللّه، السّلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزّمان، السّلام علیک یا عین اللّه النّاظرة» چشم خدایی و داری من را می‌بینی، خدا نیاورد روزی که بگویی: من اصلاً نمی‌خواهم این را ببینم. من عین الله الناظره هستم ولی این را که می‌بینم حالم بد می‌شود.

قربانت بروم! یابن الحسن! خدا نیاورد روزی بیاید که بگویی: ملائکه کاری کنید که این اصلاً شب‌ها به یاد من نباشد و زود بخوابد، دهانش بسته شود و اسم من را بر زبانش نیاورد. حاشا به کرمت! آقا جان! شما کریمی «و سجیتکم الکرم» بعید می‌دانم شما یک روزی بخواهی من را این‌طوری تنبیه کنی.



منبع:شبستان

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین