۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۷ : ۱۴
عقیق:زندگی این دو جوان، به گفته خانم فروتن بسیار ساده و در آپارتمانی 45 متری در مرکز شهر آغاز میشود. زندگی شیرین و قشنگی که برای عروس خانم پر از خاطره است. شهید قربانی به گفته همسرش هم علاقهمند به ورزش بوده و هم درس خواندن را بسیار دوست داشته و معتقد بوده برای رسیدن به بهترینها باید با هدف حرکت کرد، به زبان انگلیسی و عربی تسلط کامل داشته و درصدد فراگیری زبان سوم بوده که دیگر مجالی برای او باقی نماند.
روحالله از خرید کردن خسته نمیشد
خانم فروتن به این جا که میرسد کمی لبخند میزند؛ گویی یاد یکی از
شیرینترین خاطرات کوتاه زندگیاش میافتد: روحالله برخلاف مردهای دیگر که
از بازار رفتن و خرید کردن فراری هستند عاشق خرید کردن بود، برای اینکه من
را خوشحال کند. برای خریدن یک روسری همه بازار را میگشت و بهترین را
انتخاب میکرد، بعد از آن مرا با خود همراه میکرد و هرآنچه دیده بود را تک
تک به من نشان میداد تا من یکی از آنها را انتخاب کنم، بعضی وقتها خودم
خسته میشدم اما روحالله خسته نمیشد.
زینب خانم از اولین اعزام همسرش میگوید: یک سال بعد از ازدواج روحالله
عازم مأموریت شد و این عروس جوان در اولین سالگرد ازدواجش تنها ماند.
روحالله عاشق کارش بود. در اولین صحبتهای قبل از ازدواج به این نکته
تأکید کرده بود که زمانی که مسؤولیتی را عهدهدار شوم، تمام و کمال آن را
انجام میدهم، انتظار دارم شما هم مرا درک کرده و کمکم کنید.
خانم فروتن میگوید: چون میدانستم کار روحالله جهاد و کمکرسانی به
محرومان است هیچگاه مانع رفتنش نشدم، با اینکه در مواقع بسیاری دوست داشتم
کنار همسرم باشم اما روحالله اکثر اوقات نبود اما هرگز به او نگفتم تنها
هستم.
خانم فروتن میگوید: روحالله برایم از سوریه سوغاتی یا کادو نیاورده بود،
به این علت که معتقد بود من از بازار شام جایی که به کاروان اسرای کربلا
بیحرمتی شده خرید نمیکنم، این بازار خرید ندارد. تنها چیزی که برای من
آورد عروسک کوچکی بود که نذر حرم حضرت رقیه(س) شده بود.
شهید روحالله قربانی از همسرش میخواهد این عروسک را برای دخترشان نگه
دارد و به او بگوید این عروسک هدیهای از حرم حضرت رقیه (س) است.
تولدم با چهلماش یکی شد
ایام محرم و صفر برای آقا روحالله روزهای خاصی بود، بنحوی که وی در این
ایام خرید نمیکرد. اتفاقاً این ایام مصادف شده بود با تولد همسر جوان و
تازه عروسش، اما آقا روحالله به زینب خانم قول میدهد سال دیگر که تولدش
در ماه محرم و صفر نیست برایش یک جشن تولد مفصل بگیرد. همسر شهید در
اینباره میگوید: تولد من با چهلم آقا روحالله یکی شد. شاید بهترین کادوی
او شهادتش و در محضر خدا روزی خوردنش باشد، خدا کند دعایم کند. اعزام دوم
وی به سوریه از فروردین 94 شروع شد؛ وی در ابتدا بسیار اصرار داشت به یمن و
یاری رساندن به یمنیها برود.
اردیبهشت ماه سال 94 یک ماه باید برای تمرین به مأموریت میرفت، خانم فروتن
میگوید: اوایل از رفتن روحالله ناراحت بودم چون نزدیک تولدش بود و
میخواستم برایش تولد بگیرم، فکر میکردم ممکن است کنسل شود اما روزهای آخر
گفت وقت رفتن فرا رسیده است. به او گفتم روحالله میخواهم برایت تولد
بگیرم، گفت: سال آینده!
اول خرداد امسال عازم شد و یک ماه بعد بازگشت. روحالله از نظر کاری بسیار
خبره بود، در این دوره آموزشی کاملاً آماده شده بود، بنابراین شهریور ماه
آمادگی اعزام داشت. پنج شنبه 17 شهریور ساک روحالله را جمع کردم و با او
همراه شدم، زمانی که خواستم با او خداحافظی کنم گفت مواظب خودت باش و رفت.
از عاقبت بخیری آدمها ناراحت نشو
تماسهای تلفنی این زن و شوهر جوان از سوریه به ایران به ندرت صورت
میگرفت؛ هفتهای یکی دو بار به همسر جوانش زنگ میزد. خانم فروتن میگوید:
به او گفتم برای شهادت شهید همدانی بسیار گریه کردم و ناراحت شدم.
او گفت نباید از عاقبت بخیری آدمها ناراحت شوی. جوابهایی داد و مرا
آنقدر قانع کرد که اگر از شهادت مردان خدایی خبری شنیدی ناراحت نشو، چون
آنان در بهترین نعمتها در محضر خدای خود روزگار میگذرانند. دو روز قبل از
شهادت تماس گرفتند که ماموریت آقا روحالله و شهید قدیر سرلک تمام شده و
برمیگردند.
عروس جوان از اول هفته اضطراب داشت. خانم فروتن ادامه میدهد: من میدانستم
روزی روحالله شهید میشود اما فکر نمیکردم اینقدر زود، ما حلقههای
ازدواجمان را نذر حرم امام حسین(ع) کرده بودیم، چون عقیده داشتیم هیچگاه
از هم جدا نمیشویم.
منبع:قدس