کد خبر : ۴۷۱۷۵
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۰
در هیئت هفتگی شهدای گمنام:

پناهیان:اروپایی‌ها بدانند؛ مادر امام زمان ما اروپایی‌ است

استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به اینکه نامۀ اخیر مقام معظم رهبری به جوانان مغرب زمین، فصل جدیدی برای مخاطب قرار دادن فطرت انسان‌ها گشوده است، گفت: این نامه از جنس از جنس بیدارسازی فطرت است.
عقیق:حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان استاد حوزه و دانشگاه در ادامه درسنامه تاریخ تحلیلی اسلام در هیئت هفتگی شهدای گمنام، در ادامۀ بحث مراحل دعوت رسول خدا(ص)، با تبیین بخش‌هایی از نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی، پیشنهادی برای تعامل تأثیرگذار با اروپا و مسیحیان ارائه داد. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده این سخنرانی را می‌خوانید:
 

نامۀ اخیر رهبر انقلاب فصل جدیدی از گفتگو با اهل عالم بر مبنای «فطرت» گشوده است

نامۀ اخیر مقام معظم رهبری به جوانان مغرب زمین، فصل جدیدی را در انقلاب اسلامی و فعالیت‌های فرهنگی ـ جهادیِ جوانان انقلابی گشوده است. به عبارت دیگر، این نامه فصل جدیدی را برای گفتگوی ما با اهل عالم گشوده است؛ گفتگویی که با مخاطب قرار دادن فطرت انسان‌ها آغاز می‌شود. امروز بسترهای مادّی این فعالیت‌ها و ارتباط‌ نیز فراهم است، و مسلماً اگر این وسایل ارتباط جمعی به خوبی به نفع حقّ استفاده شود، قدرت فطرت بشر، خودش را نشان خواهد داد.

فطرت و گرایش طبیعی انسان به حقیقت، آن‌قدر قدرتمند است که هم می‌تواند بالاترین قدرت‌های پوشالی را به زیر بکشد و آنها را نابود کند و هم می‌تواند بزرگترین قدرت را برای حق و حقیقت ایجاد کند، کمااینکه بعد از ظهور، این قدرتِ فطرت خواهد بود که برای برپایی حکومت امام زمان(ع) قدرت ایجاد می‌کند. با تکیه بر همین فطرت بشر است که ایمان شکل می‌گیرد و ثبات پیدا می‌کند.

***عملیاتِ بیدارسازی و شکوفا کردن فطرت‌ها نیاز به تدبیر دارد/یکی از تدبیرهای قرآنی «تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ» است

ما نباید فطرت انسان‌ها را دستِ کم بگیریم. بعضی‌ها اساساً به انسان‌ها به عنوان ربات‌هایی نگاه می‌کنند که برنامه‌ریزان مختلف(مثلاً پدر و مادر، آموزش و پرورش و...) برای آنها برنامه‌ریزی می‌کنند؛ ولی این نگاه درستی نیست. زیرا هر انسان از دنیای پیش از تولد با خودش دارایی‌هایی به همراه می‌آورد. کمااینکه خداوند می‌فرماید: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس/8) خیلی‌ الهامات به انسان شده است، منتها ما باید قدرت و مهارت این را داشته باشیم که از موانع عبور کنیم و به فطرت انسان‌ها دسترسی پیدا کنیم.

ما باید هنر بیدار کردن فطرت‌ها را داشته باشیم، کمااینکه ابلیس هنر اغواگری و فریب دادن انسان‌ها را در حدّ نهایتش دارد. ما باید بتوانیم به فطرت‌ها دسترسی پیدا کنیم. و برای عملیاتِ دسترسی به فطرت انسان‌ها و بیدار ساختن و شکوفا کردن فطرت انسان‌ها باید واقعاً تدبیر داشته باشیم. یکی از تدبیرهایی که باید انجام دهیم، همان روشی است که خداوند در قرآن فرموده است: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ»(آل‌عمران/64) یعنی بیایید روی وجوه مشترکی که داریم، تکیه کنیم. بالاخره ما به خدا معتقد هستیم، از همین‌جا شروع کنیم و جلو برویم.

***پیامبر(ص) با تکیه بر داشته‌های قلبی انسان‌ها فطرت آنها را بیدار می‌کرد

ما الان در علم کلام، کلامی که بتواند فطرت‌ها را بیدار کند و وجه مشترکی برای همۀ ابناء بشر باشد، آن کلام را به نحو احسن تولید نکرده‌ایم. در حالی که پیامبر گرامی اسلام(ص) به راحتی از همین عملیات بیدارسازی فطرت استفاده می‌کردند و به سراغ داشته‌های انسان‌ها می‌رفتند و با استفاده از آن، فطرت انسان‌ها را بیدار می‌کردند. مثلاً شخصی از پیامبر(ص) پرسید: شما به چه چیزی دعوت می‌کنید؟ پیامبر(ص) فرمود: به همان خدایی که وقت تنهایی صدایش می‌زنی یا وقتی که گرفتار هستی، از او کمک می‌خواهی. ما هم به همان خدا دعوت می‌کنیم. آن مرد با همین کلام ساده، مسلمان شد.(أَتَى رَجُلٌ النَّبِیَّ فَقَالَ إِلَى‏ مَا تَدْعُو یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی‏ وَ أَدْعُوکَ إِلَى مَنْ إِنْ أَصَابَکَ ضُرٌّ فَدَعَوْتَهُ کَشَفَهُ عَنْکَ وَ إِنِ اسْتَعَنْتَ بِهِ وَ أَنْتَ مَقْهُورٌ أَعَانَکَ وَ إِنْ سَأَلْتَهُ وَ أَنْتَ مُقِلٌّ أَغْنَاکَ وَ إِنْ ضَلَلْتَ فِی فَلَاةِ الْأَرْضِ أَرْشَدَک؛ مشکات‌الانوار/ص75 و ‏فَقُلْتُ إِلَى مَا تَدْعُو یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَدْعُوکَ إِلَى الَّذِی إِذَا کُنْتَ بِأَرْضِ فَلَاةٍ فَأَضْلَلْتَ رَاحِلَتَکَ فَدَعَوْتَهُ أَجَابَکَ وَ أَدْعُوکَ إِلَى الَّذِی إِذَا اسْتَنَّتْ أَرْضُکَ أَوْ أَجْدَبَتْ فَدَعَوْتَهُ أَجَابَکَ. قَالَ: فَقُلْتُ: وَ أَبِیکَ لَنِعْمَ الرَّبُّ هَذَا فَأَسْلَمْتُ؛ کنزالفوائد/1/212) الان هم وقتی در نوشته‌های شخصیِ انسان‌های مختلف با همۀ مسلک‌ها و تفاوت‌هایی که دارند، نگاه می‌کنید از جنس این سخنان پیامبر(ص) خیلی یافت می‌شود.

***در جریان بیدارسازی فطرت انسان‌ها، باید بر «وجوه مشترک» تأکید کنیم/ الان وقت تأکید بر تمایزات نیست

ما باید در جریان بیدارسازی فطرت انسان‌ها، بر وجوه مشترک تأکید کنیم. الان وقت تأکید بر تمایزات ما نیست؛ الان وقت پیدا کردن وجوه مشترک و تأکید بر وجوه مشترک است. الان معلوم است که ما تمایز یافته‌ایم و همۀ دنیا این تمایز ما را فهمیده‌اند. یکی از مسئولین فرهنگی فرانسه، گفته است در این چند هفتۀ اخیر(بعد از پیام رهبر انقلاب) فروش قرآن در فرانسه دو برابر شده است.(واحد مرکزی خبر؛ خبر 379190) این‌ها نشان می‌دهد که ما مشهود و معلوم هستیم و دیگر ناشناخته نیستیم. اینکه سعی کنیم خودمان را به عنوان یک اقلیت حفظ کنیم، دیگر نباید مدّ نظر ما باشد. نامۀ اخیر مقام معظم رهبری نشان می‌دهد که اولاً ما یک اقلیت نیستیم و ثانیاً اقلیتی نیستیم که در معرض آسیب یا نابودی باشد.

ما باید به دنبال بیدارسازی فطرت‌ها باشیم. فطرت‌ها خیلی قدرت دارند. فطرت‌ها وقتی بیدار می‌شوند و در معرض نام امام حسین(ع) قرار می‌گیرند، در معرض عزاداری امام حسین(ع) یا اربعین و زیارت کربلا قرار می‌گیرند، متحول می‌شوند و این کار فطرت است. کمااینکه وقتی فطرت‌ها بیدار می‌شوند و جوانان ما به زیارت مناطق دفاع مقدس می‌روند، این‌همه تحول در جوان‌ها پدید می‌آید و اینها کار فطرت است، کار معلمین نیست؛ این چیزی از جنس تلاوت است.

نامۀ اخیر رهبر انقلاب، چیزی از جنس «تلاوت» است/ تلاوت اولین مأموریت پیامبر(ص) بود

تلاوت اولین مأموریت پیامبر اکرم(ص) بود(اینجا) در جریان تلاوت، مردم در معرض آیات الهی قرار می‌گیرند و آیات الهی با فطرت انسان‌ها یک کاری انجام می‌دهد که فطرت انسان‌ها بیدار می‌شود. البته اینکه آیات الهی با فطرت بشر چه‌کار می‌کنند، به این سادگی قابل تبیین نیست ولی آیات قرآن واقعاً روی دل انسان‌ها کار می‌کنند. و شما می‌توانید خاطرات کسانی که با آیات قرآن مسلمان شده‌اند را مطالعه کنید و ببینید این چه اتفاق عجیب و جالبی است.

نامۀ اخیر رهبر انقلاب، چیزی از جنس«یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِه»(آل‌عمران/164) است، یعنی آنها را در معرض آیات الهی قرار می‌دهد. هنوز به مرحلۀ «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»(آل عمران/164) نرسیده است.

رهبر انقلاب از موقعیت و شأن و مرتبت خودشان استفاده کردند؛ همین‌که ایشان در رأس یک حکومت هستند -آن‌هم حکومتی که با حکومت‌های غربی یک مواجهاتی دارد- دعوت ایشان خیلی معنادار می‌شود. همین‌که ایشان در رأس حکومت مستقلی هستند که این‌همه مسأله و چالش برای قدرت‌ها درست کرده است، در اینکه این نامه برای اهل جهان معنادار باشد خیلی تأثیر دارد و الا اگر ایشان صرفاً یک عالم دینی در میان سایر علماء بودند و نامه‌ای می‌نوشتند، شعاع تأثیر آن نامه خیلی کمتر از الان می‌شد.

این خیلی مهم است که شخصی به این اقتدار برسد که یک کشور و یک انقلاب را در اوج اقتدار رهبری کند و بعد، از همۀ این قدرت برای انتقال یک پیام استفاده کند؛ پیامی که مردم را به «تلاوت» دعوت می‌کند. این یکی از فواید انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و حاکمیت دینی است.

این نامه از جنس تلاوت است و تلاوت از جنس بیدارسازی فطرت/ «قرار ذهنی» با «قرار روحی» فرق می‌کند؛ «قرار فطری» عمیق‌تر است

این نامه از جنس تلاوت است و تلاوت هم از جنس بیدارسازی فطرت است. فطرت انسان فوق‌العاده قدرت دارد. قرارهای ذهنی‌ای که ما می‌گذاریم اصلاً این قدرت را ندارند. بعضی‌ها برای خودشان قرار ذهنی گذاشته‌اند که یهودی یا مسیحی یا حتی مسلمان باشند ولی هنوز فطرت‌شان شکوفا نشده و فطرت‌شان گواهی نداده است که مسیرشان برحقّ است. گاهی اوقات انسان برای خودش یک قرار ذهنی می‌گذارد که «من به فلان موضوع علاقه یا ارادت داشته باشم» ولی این فقط یک قرار ذهنی است و با «قرار روحی» فرق می‌کند.

آن دل بی‌قرار انسان و آن بی‌قراری ذاتی انسان که به فطرت انسان برمی‌گردد، حسابش خیلی بالاتر از این قرارهای ذهنی است که برای خودمان می‌گذاریم. خیلی‌ها قرار گذاشته‌اند که «اهل این دین یا اهل آن دین» باشند، ولی این‌ها یک‌سری قرارهای ذهنی است که برطرف‌شدنی است. شما می‌توانید از این قرارها عبور کنید. منتها قرار فطری بسیار عمیق‌تر از این حرفهاست.

با مردم غرب باید با «زبان فطرت» صحبت کنیم/اگر « زبان فطرت» جوانان غرب را کشف کنید، سخن‌تان خیلی موثر خواهد بود

فطرت انسان‌ها بین انسان‌ها یگانگی ایجاد می‌کند. متفکرین غربی خیلی سعی کرده‌اند که برخی از سبک‌های زندگی را که به نفع مستکبران و زورگویان عالم تمام می‌شود را توجیه کنند و به این وسیله، حاکمیت خودشان را تثبیت یا تقویت کنند. در حالی که انسان‌ها همه از یک جنس هستند و یک روحیه بیشتر ندارند. مهمترین دردِ همۀ انسان‌ها خداپرستی و آن وابستگی عمیق انسان‌ها به خداست که این در فطرت انسان است.
کسانی که می‌خواهند با مردم مغرب زمین صحبت کنند، اگر با زبان فطرت حرف بزنند یا بتوانند زبان فطرت آنها را کشف کنند، سخن‌شان خیلی مؤثر خواهد بود. و البته زندگی پیامبر اکرم(ص) و ائمۀ هدی(ع) و قرآن کریم، برای اینکه زبان فطرت انسان را باز کند، خیلی قدرت دارند.

گفتگو با جوانان غربی را باید از «وجوه مشترک» آغاز کنیم/ در ازدواج امام عسکری(ع) یک «وجه مشترک» بین مسلمانان و مسیحیان وجود دارد

این گفتگو باید از وجوه مشترک آغاز شود و باید بر این وجوه مشترک تأکید شود تا کم‌کم به آن نقطۀ مطلوب برسیم. در اینجا -به مناسبت میلاد امام حسن عسکری(ع)- یکی از این وجوه مشترک را که از عجایب تاریخ است، بیان می‌کنیم و آن هم ماجرای ازدواج امام حسن عسکری(ع) است. ایشان ازدواج عجیبی داشتند و شاید بتوان آن‌را عجیب‌ترین ازدواج تاریخ دانست. حکمت ازدواج پیچیده و عجیب حضرت نرگس خاتون با امام حسن عسکری(ع) یکی از موضوعاتی است که انسان می‌تواند مدت‌ها دربارۀ آن فکر کند تا به برخی از اسرار و رموز آن پی ببرد.

این داستان کاملاً عاشقانه، پیچیده و زیبا، خیلی الهام‌بخش و البته سرگرم‌کننده است. گویا این داستان برای امروز طراحی شده است؛ یعنی روزگاری که خیلی از مردم اوقات فراغت خودشان را با این‌قبیل داستان‌ها می‌گذرانند. حتی اگر شبیه این داستان را هم به نام هر کس دیگری درست کنید، داستان جذابی می‌شود، یعنی برای جذاب بودن این داستان لازم نیست شما شیعه باشید. این داستان در متن خودش دارد یک وجه مشترکی را بین مسلمانان و مسیحیان ایجاد می‌کند.

تمام اروپایی‌ها باید بدانند که مادر امام زمان ما یک اروپایی است/ چرا تاکنون این خبر را به آن‌ها نرسانده‌اید؟

تمام اروپایی‌ها باید بدانند که مادر امام زمانِ ما و مادر آن کسی که در انتظارش هستیم، یک اروپایی است. با توجه به اینکه این داستان جذاب، با فطرت و دلِ انسان‌ها ارتباط برقرار می‌کند، شما فکر کنید اگر اروپایی‌ها این موضوع را بدانند، چه اتفاقی می‌افتد؟ چرا شما تا کنون این خبر را به آن‌ها نرسانده‌اید؟

مادر امام زمان از نوادگان وصی حضرت مسیح(ع) و رومی بوده است

حضرت نرگس خاتون از نوادگان حضرت شمعون(ع) وصیّ حضرت مسیح(ع) است و از فرزندان پادشاه روم است. و داستان زندگی و ازدواج ایشان هم یک داستان بسیار زیبا و جذاب است. در ضمن، سندهایی که برای این داستان وجود دارد، خیلی بیشتر از سند بسیاری از داستان‌هایی است که الان خیلی از مردم دارند با اعتقاد به آنها زندگی می‌کنند.(این داستان در کتب روایی ما از جمله «کمال‌الدین شیخ صدوق» و «الغیبه شیخ طوسی» و «دلایل الامامه» نقل شده است)

خلاصه اینکه مادرِ مولای ما امام زمان(ع)، از اهالی روم بوده‌اند. حالا ما با این قصۀ جذاب چه‌کار باید کنیم؟ بروید فکر کنید که چگونه می‌توان در این زمینه کار کرد؟ خوب است بدانید که یکی از دوستان طلبه، این داستان زیبا و جذاب را به تفصیل نوشته‌اند و به صورت رمّان درآورده‌اند.(هرچند خطاب این کتاب به مسلمانان است نه مسیحیان و اروپاییان)

داستان زیبای ازدواج امام حسن عسکری(ع) با دختر رومی

اصل داستان از این قرار است که شخصی به نام «محمد بن بحر الشیبانی» نقل می‌کند: در سال 286 وارد کربلا شدم و قبر امام حسین(ع) را زیارت کردم و بعد هم به زیارت امام موسی بن جعفر(ع) رفتم. در آنجا حال معنوی بسیار خوشی داشتم و گریه می‌کردم. وقتی اشک‌های خود را پاک کردم، دیدم یک پیرمرد بسیار مسن و قامت‌خمیده‌ای دارد با کسی صحبت می‌کند. از بیانات او فهمیدم که انسان صاحب‌دلی است. نزد او رفتم و گفتم: من به دنبال شخص وارسته‌ای بودم که بتوانم از او علوم و معارف عمیق را دریافت کنم. شما می‌توانید این معارف را به من بدهید؟ آن پیرمرد می‌گوید: من از کجا به تو اطمینان پیدا کنم؟ او می‌گوید: من با خودم روایاتی- از اهل‌بیت(ع)- دارم. بعد هم روایات را به او نشان می‌دهد و آن پیرمرد به او اطمینان پیدا می‌کند.

آن پیرمرد داستانی از زندگی خودش را نقل می‌کند که در ارتباط با امام حسن عسکری(ع) بوده است. داستان از این قرار بود که او مدت‌ها خدمت امام هادی(ع) می‌رسیده است. و امام هادی(ع) به ایشان احکامی را آموزش می‌دادند؛ از جمله احکامی که امام(ع) به او یاد داده بود، احکام خرید و فروش غلام و کنیز بود. و لذا او در این موضوع، خیلی وارد شده بود. او می‌گوید: یک‌بار پاسی از شب گذشته بود که امام هادی(ع) مرا صدا زد. رفتم دیدم که فرزندشان امام حسن عسکری(ع) نیز حضور دارند و حضرت حکیمه خاتون(س) هم در پشت پرده، حاضر هستند.

حضرت به من فرمود: می‌خواهم یک مأموریتِ بسیار مهم و خطیر به تو بدهم. آیا حاضری این مأموریت را انجام دهی؟ گفتم: بله آقای من. حضرت به من فرمود: به بغداد برو. در آنجا با کشتی، یک ‌گروه از کنیزان را می‌آورند. وقتی آنها را آوردند، ابتدا جلو نمی‌روی. یک کنیزی در بین آنها هست که حجاب کاملی دارد، از پشت پردۀ نازکی که روی صورتش انداخته است، نگاه می‌کند. او حاضر نمی‌شود کسی او را بخرد. تو جلو می‌روی و نامۀ مرا به آن کنیز می‌دهی و او را با این مبلغی که در کیسه به تو می‌دهم، می‌خری و می‌آوری.

پیرمرد می‌گوید: من طبق آدرس و مشخصاتی که حضرت دادند، به بغداد رفتم. دیدم یک کشتی آمد و در آن عده‌ای از کنیزان را آورده‌اند که نتیجۀ یکی از درگیری‌های مسلمانان با رومیان در سرحدات بود. همان‌طور که امام هادی(ع) فرموده بود دیگران آمدند و کنیزان را خریدند ولی این خانم با ابراز نارحتی، اجازه نمی‌داد کسی او را بخرد. آن خانم می‌گفت: باید یک کسی که قلبم به دین و ایمانش آرام می‌شود، بیاید و مرا بخرد تا من حاضر شوم با او همراه شوم.

پیرمرد می‌گوید: وقتی کار به اینجا رسید، من نامۀ امام هادی(ع) را به کسی که فروشندۀ برده‌ها بود، دادم و گفتم این نامه را به آن خانم(کنیز) بده. آن خانم وقتی نامه را دید، صدای شیوه و گریه‌اش بلند شد و نامه را روی چشمان خود قرار داد و بعد گفت: من با این کسی که نامه را آورده است، همراهی خواهم کرد. من هم مبلغ را به فروشنده دادم و ایشان را آوردم.

حضرت محمد(ص) خطاب به حضرت عیسی(ع): می‌خواهم از نوۀ وصیّ‌تان برای نوۀ وصیّ ام خواستگاری کنم

حضرت نرگس خاتون در راه، داستان خودش را برای آن پیرمرد بازگو می‌کند و می‌فرماید: من از نوادگان شمعون، وصیّ حضرت عیسی(ع) هستم. و از بستگان پادشاه روم هستم. 13 ساله بودم که پادشاه روم می‌خواست مرا به ازدواج برادرزادۀ خودش درآورد. صحن و سرای مجللی را ترتیب داده بودند و آزین بسته بودند که این مراسم ازدواج برگزار شود. وقتی می‌خواستند اذکار مربوط به عقد را از کتاب‌های مقدس خودشان بخوانند، ناگهان تمام صلیب‌ها و تزئینات فروریخت و لذا آنها گفتند که این ازدواج نحوست دارد و نباید صورت بگیرد. بالاخره آن پادشاه نیز این وضعیت را به فال بد می‌گیرد و ازدواج به‌هم می‌خورد. من یک‌شب، حضرت عیسی(ع) و جدّ خودم حضرت شمعون را در خواب دیدم و شخصی را دیدم که نزد حضرت عیسی(ع) آمد و عیسی(ع) تمام‌قامت بلند شد و به ایشان احترام گذاشت و من متوجه شدم آن شخص بزرگوار، حضرت محمد(ص) است. پیامبر اکرم(ص) در آن جلسه به عیسی(ع) می‌فرماید: می‌خواهم از نوۀ شمعون وصیّ شما برای نوۀ وصیّ خودم خواستگاری کنم. و من در آن جلسه، حضرت امام حسن عسکری(ع) را دیدم و در همان عالم رؤیا، شیفتۀ ایشان شدم.

ماجرای اسارت حضرت نرگس خاتون هم این‌طور بود که در جریان یک نبرد بین مسلمانان و رومیان، ایشان جزء همراهان پادشاه بودند و بعد از اینکه لشکر روم شکست می‌خورد، ایشان که با لباس مبدّل در جمع کنیزان قرار گرفته بود، به اسارت در می‌آید و به همراه سایر کنیزان با یک کشتی به سمت بغداد فرستاده می‌شود. آن پیرمرد هم که از طرف امام هادی(ع) مأمور شده بود حضرت نرگس خاتون را به منزل امام هادی(ع) می‌برد و حضرت حکیمه خاتون(خواهر امام هادی(ع)) اولین کسی بود که ایشان را در آغوش می‌گیرد.



منبع:فرهنگ

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین