عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۶۱۱۳
تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۶
اصل دین حب و بغض است. خدا را دوست می داری، مومنی. پیغمبر را دوست می داری، مومنی. امامت را دوست می داری، مومنی. دشمنانش را دشمن می داری و ... .
عقیق: آیت الله محمدعلی جاودان در ادامه درسهای اخلاق خود به بحث درباره حب و بغض پرداخت که اکنون متن آن پیش روی شماست.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

نماز مهم ترین اعمال عبادی ماست. پس آدم باید یک کمی نسبت به نمازش دلسوز باشد. ببینید مثلا عرض می کنم. تسبیحات اربعه. دوستان در نماز جماعت تسبیحات اربعه شان را خودشان می گویند دیگر. تند تند می گویند سبحان الله والحمدلله و ... اینطور خوب است یا نه؟ من این چیزی که می گویم را با یک حساب و کتابی بگویم. ببینید شما به اندازه ای که برای نمازتان اهمیت قائلید، دین دارید. به اندازه ای ایمان دارید که برای نمازتان اهمیت قائلید. من نمی توانم از یک مهمانی بگذرم. از نمازم می توانم بگذرم. مدام بشمارید و مقایسه کنید. من از یک چه نمی توانم بگذرم. از نمازم می توانم بگذرم. یا از نمازم نمی توانم بگذرم. هرچه می خواهد مقابلش باشد. من به هیچ وجه از نمازم نمی گذرم. این مقدار ایمان شما را نشان می دهد.

یک مطلب دیگر. آن طور که شما در طول روز رفتار کرده اید، همانطور نماز می خوانید. چند بار این را عرض کرده ام. ما با همه چیز خیلی ساده برخورد کردیم. حالا شد، شد. نشد، نشد. مثلا به یک نامحرم برخورد کردیم. حالا ایستادیم و صحبت کردیم و گفتیم و خندیدیم. نمی شود. یک دروغ پیش آمد. خب حالا. یک ده میلیون سود دارد دیگر. معنایش این می شود که من دینم را به ده میلیون تومان می فروشم. اما حالا هزار تومان باشد، برای هزار تومان دروغ نمی گویم. نه به هزار تومان نمی فروشم اما یک کمی گران تر می فروشم. می دهم. رفتار من در طول روز می آید و خلاصه و فشرده می شود در نمازم. این را مکرر عرض کرده ام. نمازمان را که می فهمیم داریم چگونه می خوانیم. با این طول روزت را فهمیدی. کاملا. این را می گذاریم. باز به نظرم لفظش را عرض کرده ام. در روایات ما مکرر آمده است. الصَّلاة ُمیزانٌ نماز ترازوست. برای چه ترازوست؟ هان؟ برای همه چیز من. برای مجموعه شخصیت من نماز ترازوست. یک پشه پرید و حواس من در نماز پرت شد. شخصیت من در حد... اگر آدم یک چیزی بیشتر از این بخواهد، باید یک ذره بیشتر همت کند. یک ذره بیشتر همت کند. همت کند در چه؟ در مراقبت روزش. اگر شما مواظبت روز بکنید، آن برای شما شخصیت می آورد. شخصیت به این که وزیر شوید نیست. حالا مثال عرض کردم. استاد دانشگاه شدی و شخصیت پیدا کردی. این نیست. شخصیت به این نیست. اینجا هر کسی به او پیرایه ببندند، مثلا فرض کنید بیست تا محافظ دور و اطرافش باشد، شخصیت پیدا می کند. این نیست. وقتی آنها نبودند، دیگر شخصیت ندارد. یکی خودش شخصیتی دارد. خودش شخصیت دارد یعنی چه؟ یعنی هیچ حادثه ای او را از پای درنمی آورد. هیچ حادثه ای کمر او را خم نمی کند. هیچ. هیچ. این یک حرف درستی داشت، حرف درستش را می زند. در تمام شرایط. پایش می ایستد. در تمام شرایط. رأیش را در هیچ شرایطی عوض نمی کند. عرض کردم ببینید چقدر به نمازت اهمیت می دهی. اهمیت. من ببینم که مثلا تسبیحات اربعه ام را گفته ام و هیچ حواسم نبوده. خب رهایش کن. می توانم به این سادگی بگذرم؟ ببینید. دقت کنید. خوب دقت کنید. تولی و تبری. ما معمولا می گوییم تولا و تبرا. تولی و تبری درست است. تولی و تبری چیست آقا؟ دین ماست. این دین است. اصلا کل دین یعنی تولی و تبری. شما یک عملی را دوست نداری، انجام نمی دهی. یک عملی را دوست داری، انجام می دهی. یک شخصی را دوست داری، دورش می گردی. یک شخصی را دوست نداری و بدت می آید. مجموعه دین عبارت است از تولی و تبری. بدون تولی و تبری کسی دین دارد؟ نه. دوستی دوستان خدا جزء دین شماست. جزء دین شماست. توی دین شماست. نه بیرون. معمولا تولی و تبری را کجا می گویند آقایان؟ جزء فروع دین می گویند. مگر نمی بینید. جزء فروع دین می گویند. نهم و دهم تولی و تبری است. این نیست. اصل دین است. نه فروع دین. معلوم است؟ اصل دین است.

هَل الدّین إلـّا الحُبّ وَ البُغض؟ خود دین. اصل دین حب و بغض است. خدا را دوست می داری، مومنی. پیغمبر را دوست می داری، مومنی. امامت را دوست می داری، مومنی. دشمنانش را دشمن می داری، مومنی. این هم قدم دوم. قدم سوم، بغض اول است. تبری اول است و تولی دوم است. این را از کجا می گوییم؟ لا اله الا الله. آنها دروغ اند. آن خدایان دروغ اند. ما آنها را قبول نداریم. لا اله. من آنها را قبول ندارم. آنها درست نیستند. اصلا نیستند. همه شان دروغی اند. خدایان دیگر همه دروغی اند دیگر. همه دروغی اند. خدای اصلی الله است. اول تبری است. بعد تولی است. یعنی اگر تولی تنها ببرد، مقبول نیست. تبری را باید قبلا ببرد. معلوم است؟ ببینید اینجاهایی که مساله است و بحث معارفی است، کسی پای منبر حرف بزند و سوال کند. اخلاق و موعظه که می رسیم، آدم باید دیگر سکوت کند. اینها جاهایی است که حرف بزنیم. آن وقت ابراز این واجب است. اصل تولی و تبری چه بود آقا؟ اصل دین بود. اصل دین بود. ابرازش واجب است. ببینید شما در محرم سیاه می پوشید. این ابراز است. ابراز کرده اید. در سینه ات می زنی، ابراز است. صلوات بلند می فرستی، ابراز می کنی. پس ببینید اینها ابراز است. اگر صلوات فرستادی یا لعنت کردی، اینها ابرازش است. اینها می رود در حد واجب نه اصل دین. کسی تولی نداشته باشد، دین ندارد. تبری نداشته باشد، دین ندارد. این لعن و صلوات ابراز است. این ممکن است یک جایی شرایط تقیه باشد و آدم یک چیزی را ابراز نکند. بله؟ شما یک چیزهایی را ابراز نمی کنیم. آن مانعی ندارد. طبق شرایطش. اگر شرایطش غیر طبیعی است و معمولی نیست، مثلا شرایط تقیه است، آدم نباید یک چیزهایی را ابراز کند. خدا کند بفهمیم. بله.

یکی دو هفته پیش یک فرمایشی از امیرالمومنین خواندیم. قَد أحیا عَقلَه وَ أماتَ نَفسَه حَتّی دَقَّ جَلیلُه وَ لَطُفَ غَلیظُه وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ البَرق. می خواهیم یک ذره از این دَقَّ جَلیلُه وَ لَطُفَ غَلیظُه را از آیات قرآن بخوانیم و ببینیم چطور با آنجا تطبیق پیدا می کند. یک حرفی. ببینید خدای متعال برای قرآن یک معلمینی قرار داده. ما می گوییم ائمه معلم قرآن اند. معلمی که همه علم قرآن را دارند. ماها و بزرگان و علمای تراز اول ما، شصت هفتاد سال روی قرآن کار می کند. چقدر از قرآن یاد می گیرد و می آموزد و می فهمد؟ یک مثقال. اما کل علم قرآن نزد امام است. آنها معلم اند. کل علم قرآن را دارند. یک راه و رسمی هم برای فهم قرآن به ما آموخته اند. ببینید راه و رسم فهم قرآن. قرآن قابل فهم است. نه همه اش. آن همه اش اختصاصی است. همه علم قرآن اختصاصی است. مال خاص آن چهارده معصوم است. از آن طبقه که پایین آمدی، دیگر کسی کل علم قرآن را ندارد. قرآن باطن و ظاهر دارد. باطنش باطن دارد. همه اینها را امام می داند. در طبقه ماها به راهنمایی ائمه راه فهم قرآن را به ما آموخته اند و ما می توانیم بکوشیم و قرآن را بفهمیم. نفر بعدی آمد، بیشتر می تواند بفهمد. نفر بعدی می آید و کار بیشتر می کند و بیشتر می فهمد. ببینید جا دارد. تا قیامت مدام آدم بیاید و بزرگی زحمت بکشد و زحمت بکشد و کار کند، مدام بیشتر می فهمد. اما باز به کل علم قرآن احاطه ندارد. آن کل علم قرآن نزد امام است. خب. حالا من می خواهم عرض کنم این عبارت هایی که امیرالمومنین اینجا فرمایش کرده اند، اگر به قرآن برویم، خیلی اش را می شود از قرآن فهمید. حالا ببینیم می توانیم. این آیاتی است که مکرر عرض کرده ایم و دوستان آشنا هستند. در آیه 125 سوره انعام می فرماید: فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ یادتان هست؟ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ هرکس را که خدا بخواهد او را هدایت کند، سینه اش را گشاده می کند.

به او شرح صدر مرحمت می کند. هرکس را که خدا بخواهد هدایت کند، به او شرح صدر هدایت می کند. اینکه خدا بخواهد هدایت کند، اسمش هدایت خاص است. هدایت خاص است که خدا می خواهد یا نمی خواهد. آن هدایت عام را برای همه می خواهد. راه را برای همه باز می کند و قرآن را برای همه می فرستد. پیغمبر را برای همه می فرستد. عقل را به همه می دهد. آن که عقل ندارد اصلا در سطح انسانیت نیست و تکلیف هم ندارد. تکلیف ندارد. خب اینها همه چیزهایی است که هدایت های عام است. همه دارند. اما این هدایت خاص، چیزی است که آدم باید بهایش را بپردازد. قبلا هم لفظش را گفته ام. باید بهای هدایت خاص را بپردازی. حالا اگر کسی بهای هدایت خاص را پرداخت، خدا برای او هدایت خاصه می خواهد. برایش هدایت خاصه می خواهد یعنی چه؟ به او شرح صدر عطا می کند. در شرح صدر آدم یک چیزهایی می فهمد که در غیر آن نمی فهمد. خب. يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ خدای متعال برای پذیرش همه اسلام به او شرح صدر می دهد. همه اسلام را می پذیرد. به تمامی و به کمال. در برابر کسی را که خدا می خواهد گمراه کند. این چطور می شود که خدا می خواهد او را گمراه کند؟ خدا نمی خواهد هیج کسی را گمراه کند. می گویند این گمراهی، گمراهی کیفری است. این یک کاری کرده. قرآن هم دارد. می گویند چکار کرده.

در آیه 26 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ کسی که از حد گذراند، گرفتار می شود. به یک نفهمی هایی می رسد. گمراهی. اگر کسی ظلم کرد، گرفتار می شود. ظلم نفهمی به بار می آورد. یک چیزهایی را نمی فهمد. مثلا غیرت را نمی فهمد. نمی فهمد غیرت یعنی چه. این دوستمان گفت که زمان رضاخان در دهات و اطراف مامور فرستاده بودند که برای همه شناسنامه درست کنند. این مامور دولت آمده بود پیش کدخدا و این آقا را هم خواسته بودند که برایش شناسنامه درست کنند. به این آقا گفتند که اسم خانمت چیست؟ حالا نمی دانم آن وقت چه می گفتند. این شخص فکر کرد. خدایا این اسم خانم من را می خواهد چکار؟ غش کرد. از بس به او سخت گذشت. یک وقت اینگونه بود. می خواستم فهم را عرض کنم. او یک فهمی داشت که ما نداریم. وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا سینه اش را تنگ می کنند. حَرَجًا یعنی با سنگ. تنگ تنگ تنگ. كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ مثل اینکه انسان به آسمان رفته باشد. اگر آدم به آسمان رفته باشد، مثلا فرض کنید چند کیلومتر در جو بالا رفته باشد، سینه اش تنگ می شود. چرا؟ جون فشار هوا کم است. اکسیژن کم است. این سینه اش تنگ می شود. كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ مثل این است که این شخص به آسمان رفته است. مثال مادی برای یک امر معنوی. پس از یک سینه تنگ و یک سینه گشاده صحبت شد. حالا چیزهای دیگرش را هم عرض می کنم. كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ این آدمی که گرفتار ضیق صدر است، لا یومنون است. اگر ایمان داشته باشد، به ضیق صدر گرفتار نیست. نمی شود. ایمان شرح صدر به بار می آورد. خب؟ یک چیز دیگر هم هست. كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ خدای تعالی بر کسانی که ایمان ندارند، پلیدی قرار می دهد. بی ایمانی است. پلیدی است. ضیق صدر است. بی ایمانی.

لَا يُؤْمِنُونَ. كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ. اینچنین خدای تبارک و تعالی پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند، ایمان ندارند، قرار می دهد. پس شخصی که ضیق صدر دارد، ایمان ندارد و گرفتار یک پلیدی است که خدا پیش نیاورد. خب آیه بعد. توضیح اینجا را می گذاریم در آیه دیگر. قرآن دوبار از شرح صدر سخن گفته و در هر کدام به یک نکته هایی اشاره فرموده است. حالا دقت کنید. در آیه 22 سوره مبارکه زمر می فرماید: أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ کسی که خدای متعال به او شرح صدر عطا کرده است، برای پذیرش همه اسلام. ماها همه اسلام را نمی پذیریم. بخشی اش را قبول داریم. آن کسی را که خدای متعال برای پذیرش همه اسلام به او شرح صدر عطا کرد، فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ او بر نوری از ربّش است. این را قبلا را هم عرض کرده ام. مرحوم آقای طباطبایی می فرمایند این عَلَى نُورٍ یعنی گویی این سوار بر یک مرکبی از نور است. این هم یک نکته جدید است. بر یک مرکبی از نور سوار است. آدمی که سوار بر مرکب است یعنی چه؟ یک. دارد به یک جایی می رود. کسی که از مرکب پیاده است جایی نمی رود. فقط این آدمی که به اینجا رسیده دارد می رود. بقیه دارند دور خودشان می گردند. باور کنید. آدم آن طرف که برود تازه این را می فهمد. ما اینجا می شنویم. آنجا می فهمیم. فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ بعد حالا در برابر، فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ وای به حال کسانی که دل شان از پذیرش یاد خدا قسی است. در مقابل کسی که شرح صدر دارد، کسی است که قلبش از پذیرش ذکر خدا قسی است. اصلا هیچ وقت خدایی در دل او نشانه ندارد. این به قساوت گرفتار است. آنجا گفتیم به چه گرفتار است؟ به ضیق صدر. به بی ایمانی. به پلیدی. اینجا دارد یک چیز جدید می فرماید. به قساوت قلب گرفتار است. قساوت قلب نمی گذارد یک لحظه ای خدا را یاد کند. ممکن است یک کسی بگوید خدا و او هم یک چیزی در ذهنش بگذرد. سودبخش نیست. یاد خدای سودبخش را فقط کسی دارد که قلبش قصی نباشد. حالا بگو من هم اینجور هستم. فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ این در گمراهی آشکار است. آنجا گفتیم ایمان ندارد دیگر. ایمان ندارد یعنی کافر است. یعنی گمراه است. یعنی منافق است. اینجا می گوید در ضلال مبین است. گرفتار ضلال مبین است. در برابر این حالا یک کمی هم راه نشان می دهند. چه کسی مرد این راه هاست؟ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ خدای تبارک و تعالی بهترین سخن را نازل کرده است. برای ماها هم نازل کرده است. ما سود لازم را از آن نمی بریم. اولا چون نمی خوانیم. اصلا نمی خوانیم. یادم هست استادهای ما می فرمودند تقویم را قرآن قرار بدهید. قرآن تان تقویم شما بشود. روز اول ماه جزء اول قرآن را بخوانید. روز دوم، جزء دوم را بخوانید. در طول ماه یک ختم قرآن. حداقل است ها. اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ این هایش را نمی خواهیم عرض کنیم. تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ کسانی که از خدای تبارک و تعالی می ترسند و خشیت دارند، وقتی قرآن می شوند و می خوانند، به زبان من بدن شان می لرزد. من هیچ وقت قرآن که می خوانم، بدنم نمی لرزد. تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ یعنی پوست جمع می شود. ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ اگر خواندن را ادامه دهد هم قلبش نرم می شود و هم آن جمع شدن پوست درست می شود. ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ هم پوست شان و هم قلب شان.

إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ حالا ذکر خدا در این دل است. دل نرم شده. در اثر قرآن خواندن. دل نرم شده. یک دوستانی مجروح بودند. از جانبازان خوب. این ها خدمت یکی از بزرگان رسیدند و گفتند آقا یک ذکری به ما بدهید. گاهی می آیند از این حرف ها می گویند. یک ذکر. شما قرآن بخوانید. این احسن الذکر است. از همه ذکرها بهتر است. اما خب حوصله اش نیست. ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ در مقابل کسانی که قساوت دارند. آخر چرا آدم قساوت پیدا می کند؟ زیاد می خورد. زیاد حرف می زند. هرچیزی باشد می خورد. هر حرفی باشد می زند. زیاد می خندد. از همه بدتر، گناه قساوت می آورد. من اگر گناه نمی کنم. ببینید یکی از عوامل بزرگ قساوت قلب را ندارم. آدمی که گناه نمی کند، قرآن بخواند، می تواند امیدوار باشد که قرآن او را معالجه می کند. دلش را نرم می کند. ببینید نرم می کند. اینجا گفتند که نرم می کند. قرآن دل را نرم می کند. یاد خدا را به بار می آورد. این فقط در فرض نرمی دل ممکن است. اگر قساوت باشد و سخت دل باشد، نمی شود. بعد می فرماید ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ این هدایت است. اگر یادتان باشد، آنجا فرمودند فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ هرکس که خدا می خواهد که او را هدایت کند که هدایت خاصه است. این آقا این هدایت خاصه است. این نرمی قلب، یاد کردن خدا در دل، هدایت خداست. نصیب کسی می شود که گناه نمی کند. ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ آنجایی که فرمودند يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ یعنی هدایت خاص. هدایتی که به بها می دهند. شخص بهایش را پرداخته. وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ آن کس را که خدا گمراه کند، هیچ راهی برای هدایتش وجود ندارد. این چه بود؟ عرض کردیم یک کسی که گناه می کند. کسی که ظلم می کند. کسی که... فسق گفتند دیگر. وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ. ما یضل به الا الظالمین. ظالمان را. آقا این گمراهی که نصیب این آدم می شود، راهی برای نجاتش نیست. وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ هیچ کس دیگر نمی تواند به داد او برسد. حالا برگردیم. عرضم تمام شد. قَد أحیا عَقلَه وَ أماتَ نَفسَه عقلش را زنده کرد. یادتان باشد عرض می کردیم، آدم می تواند این عقلی که اینجا می گویند را تا بینهایت قوت بدهد. خود آدم. دست خود آدم است.

شما می توانی این عقل را در خودت خلق کنی. می توانی آن را در خودت تقویت کنی. تا بی نهایت. آنجاهاست که آدم به عصمت می رسد. از طبقه ماها که مردم معمولی هستیم، می توانیم به عصمت برسیم. عصمت کسبی. آقایان و بزرگان این را گفته اند. عصمت کسبی ممکن است. آن بزرگوارانی که صاحب عصمت هستند، عصمت شان چیست؟ موهبتی است. موهبتی است. خدادادی است. لذا از روز اول تولدش معصوم است. چون خدادادی است. ما می توانیم به یک درجه ای از عصمت برسیم. به یک درجه ای ها. نه به آن درجه. می توانیم به یک درجه ای از عصمت برسیم. با تقویت عقل. قَد أحیا عَقلَه وَ أماتَ نَفسَه این أماتَ نَفسَه خیلی عظیم است. بعد حَتّی دَقَّ جَلیلُه وَ لَطُفَ غَلیظُه آن غلظت هایی که در خلق آدم وجود دارد، در خلق آدم. این مساله مهمی است. گناه صفات بد در آدم به وجود می آورد. گناه صفات بد در آدم به بار می آورد. تکرار گناه صفات بد را در آدم قوت می بخشد. یادتان باشد، صفات بد عبارت بودند از چه؟ در مقابل عقل چه بود؟ جهل. جهل بود. تکبر جهل است. حسادت جهل است. در مقابلش مهربانی به مردم عقل است. دلسوزی برای مردم عقل است. تواضع در برابر مردم عقل است.

من می توانم اینها را با کار خوب [بدست بیاورم.] آقا کار خوب چیست؟ من تواضع می کنم. یک دوستی داشتیم. خدا رحمتش کند. ما به او می گفتیم حسین آقای دَعّا. همین دم در که می آمد اول کاری که می کرد کفش های مردم را جفت می کرد. هرجا روضه بود ایشان که می رسید، بلافاصله اول کفش ها را جفت می کرد و بعد می آمد داخل. یک کار خوبی است دیگر. تواضع هم هست. اگر این غلظت ها که چه بود؟ یعنی صفات بد در آدم نرم شد. یعنی برطرف شد. آن تکبر برطرف شد و به جایش تواضع آمد. چگونه می شود آدم عملا تواضع کند. من به شما می رسم پیش سلام شوم. مثلا. یک حاج آقای سیبویه داشتیم. نمی دانم چه کسی یادش هست؟ یک چیز فوق العاده ای بود. فوق العاده بود از تواضع. اصلا یاد دادنی هم نبودها. تواضع برایش خصلت شده بود. خدا رحمتش کند. آنجا گفتند وقتی خدای متعال شرح صدر می دهد، فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ حالا امام می فرماید وقتی آن غلظت ها و کوه های صفات بد که مانند کوه است و نمی گذارد آدم راه برود، وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ البَرق.

منبع:مهر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین