عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۳۷۱
تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱۳۹۱ - ۲۲:۰۰
نگاهی به زندگی عارف واصل "حاج ملا آقا جان زنجانی"
به سادات تا آن جا که می توانست احترام می گذاشت. وقتی کسی از سادات (هرچند خردسال) وارد مجلسی می شد، حاج ملا تمام قد در مقابل شان می ایستاد. می گفت: روایت است که نباید در راه رفتن، بر سادات مقدم شد.

عقیق: در سال 1252، در روستای «آقکند» از توابع زنجان متولد شد و در سال 1335 در همان شهر چشم از جهان فروبست. علوم دینی را در مدرسه ی «سید» زنجان آغاز کرد. نزد علمای بزرگی تلمذ کرد؛ مثل آیت الله فیاض دیزجی و آخوند ملا قربان علی.


 ـ در فقه، اصول، فلسفه و عرفان تحصیل کرد و حتی در علوم غریبه نیز ید طولانی یافت. در همان دوره بود که شروع به تهذیب نفس کرد. ارادتش به اهل بیت مثال زدنی بود.

ـ  خیلی از بزرگان عرفان، دیدار با ملا آقا جان را از نقاط عطف و تأثیرگذار زندگی شان می دانستند، علمایی مثل آیت الله محمدجواد انصاری همدانی و شیخ جعفر مجتهدی. بعضی از علمای بزرگ، مثل آیت الله مصطفوی، شیخ موسی شبیری و علامه ی طباطبایی، به علم و دانش او اعتراف کرده بودند و او را از نوابغ عصر خود به شمار می آوردند.

 

 ـ یک روز از ایشان پرسیده بودند: شما از علم کیمیا و علوم غریبه اطلاع دارید؟

حاج ملا نگاه تأسفباری به او انداخته بود و گفته بود: اگر انسان برای این گونه از امور خلق شده بود، خیلی کم بود. انسان بیشتر از این ارزش دارد که حتی درباره ی این گونه مطالب فکر کند. اگر انسان، انسان بشود، همه ی این علوم و فضائل، خود به خود به سراغش می اید و او به آن ها اعتنایی نمی کند.


  ـروضه خوان بود اما هیچ وقت نگاهی مادی به روضه خوانی نداشت. حتی خیلی وقت ها اگر چند نفر در یک جا جمع می شدند، سخن از فضایل اهل بیت می گفت و بعد روضه ای می خواند. در مرامش پول گرفتن برای روضه خواندن جایگاهی نداشت. حاج ملا توسل به اهل بیت علیهم السلام را سریع ترین وسیله برای رسیدن به مقاصد معنوی می دانست.

_عارف بود و با نفس گرمش خیلی ها را هدایت کرده بود، اما همیشه شاگردانش را از متمایل شدن به فرقه های انحرافی و درویش مآبی بر حذر می داشت. همیشه به شاگردانش توصیه می کرد: ائمه ی معصومین ما زنده اند. خودشان واسطهی بین خدا و خلقند. آن ها دیگر واسطه نمی خواهند، زیرا هر قطب و مرشدی که شما تصور کنید، دور از خطا و اشتباه نیست. در حالی که ائمه ی اطهار علیهم السلام اشتباه و خطا ندارند. آن ها واسطه ی وحی اند، آن ها واسطه ی فیضند.

_ همیشه به زیارت امام زادگان می رفت و به آن ها احترام خاصی قائل بود. می گفت هر کجا امامزاده ای بود، به زیارتش بروید، گرچه اصل و نسبش را ندانید. چون آن محل به نام فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله معروف شده است. اصلاً ما روح امامزاده را زیارت می کنیم، حال می خواهد بدنش در آن جا دفن شده باشد یا نشده باشد، چه فرقی می کند.

_به سادات تا آن جا که می توانست احترام می گذاشت. وقتی کسی از سادات (هرچند خردسال) وارد مجلسی می شد، حاج ملا تمام قد در مقابل شان می ایستاد. می گفت: روایت است که نباید در راه رفتن، بر سادات مقدم شد.

_ یکی از علما می گفت: در شب جمعه ای در حرم امام حسین علیهالسلام نشسته بودیم و منتظر اذان صبح بودیم. از ایشان پرسیدم، صبح شده است یا نه؟

با دست اشاره کرد و گفت: ببین، ملائکه ی صبح پایین می ایند و ملائکه ی شب بالا می روند.

بعد وقتی دقت کردیم، فهمیدیم که همان لحظه، موقع اذان صبح بوده است.

_ یکی از شاگردان حاج ملا آقا جان می گفت: یک بار در نجف، حاج ملا به من گفت: در بصره مسجدی هست، بیا به آن جا برویم و دو رکعت نماز در آن جا بخوانیم.

من آن موقع نمی دانستم فاصله ی نجف تا بصره چقدر است. هنوز چند قدمی از نجف دور نشده بودیم که به بصره رسیدیم و در آن مسجد نماز خواندیم. من بعدها پی به فاصله ی زیاد بین نجف و بصره بردم. به همین خاطر به بصره رفتم و دیدم مسجدی که آن روز رفته بودیم، با همان خصوصیات در بصره وجود دارد.

_ وقتی حاج ملا یک داروی تلخ مثل چهل گیاه را که جزو بدمزه ترین داروهاست می خورد، مانند کسی بود که دارد چیزی مثل عسل می خورد. روزی حاج ملا آقا جان، عرق چهل گیاه را که شاید بدمزهترین داروها باشد، میخورد، مانند خوردن عسل، از خوردن آن لذت می برد. می گفت: این را خدا آفریده است و هر چیز که خدا آفریده باشد، لذت بخش و شیرین است.

_ می گفت خیلی از روضه خوان ها، موقع خواندن مصیبت گریه نمیکنند. حتی وقتی شخص دیگری روضه می خواند، آن ها کم تر گریه می کنند.

می گفت دلیلش این است که: وقتی آن ها «مقتل» مطالعه می کنند، فقط برای نقل کردن آن را می خوانند و توجه به معنی و اصل مصیبت نمی کنند. به همین خاطر در آن مواقع گریه نمی کنند. این حالت، قساوت می آورد. به همین خاطر وقتی خودم مقتل می خوانم، به اصل وقایع هم دقت می کنم و سعی می کنم تا بر این مصائب گریه کنم تا دچار قساوت قلب نشوم.

به روضه خوان ها سفارش می کرد: موقع مطالعه ی مقتل، با وضو باشید و این کار را عبادت بدانید. خودتان را در فضایی که مقتل بیان می کند قرار دهید و مصیبت را لمس و احساس کنید. سعی کنید بر این مصائب گریه کنید که هم ثواب دارد و هم قساوت قلب را از میان می برد.

_ همیشه دوزانو می نشست و آداب معاشرت را رعایت می کرد. می گفت: ایا ادب چیز خوبی هست یا نه؟ اگر چیز خوبی است، چرا انسان این چیز خوب را به دوستانش تقدیم نکند؟

_ بهترین زیارت ها را «زیارت جامعه» و «زیارت امین الله» می دانست. می گفت: اگر در حرم ها وقت بیشتری دارید، زیارت جامعه بخوانید و اگر فرصت کمی دارید، زیارت امین الله بخوانید. توصیه می کرد هر روز زیارت امام زمان عجلاللهتعالیفرجه را بخوانید، مخصوصاً در حرم ائمه، چون معتقد بود احتمال حضور حضرت، بیشتر از همه جا در حرم امامان است. بهترین زیارت امام زمان عجل الله تعالی فرجه را «زیارت آل یاسین» می دانست.

_ هنگام مشرف شدن به کربلا، قبل از رسیدن به شهر، از ماشین پیاده می شد و می گفت از چهار فرسخ به کربلا، جزو حرم حضرت است. همان جا سجده ی شکر می کرد و زمین را می بوسید. بعد از آن دیگر لبخند بر لب حاج ملا دیده نمی شد و اغلب اوقات در حالت اندوه و گریه بود.

_یک بار که به کربلا مشرف شده بود، به همراهش که از سادات بود، گفت: هر بار که به زیارت آمده ام، نتوانسته ام به گودال قتلگاه بروم و حال روحی ام این اجازه را به من نمی داده است. تو که فرزند آن هایی، چطور این کار را انجام داده ای؟

_ در ایام محرم، معمولاً هر شب در یک مجلس روضه می خواند. بارها اتفاق می افتاد که به طور ناگهانی به مجلسی می رفتند. بعد معلوم می شد که آن مجلس به هر دلیل بدون روضه خوان مانده بوده است و بانی مجلس، به ائمه متوسل شده بوده و از خداوند می خواسته تا یک روضه خوان به مجلسش بفرستد.

_یکی از دوستان حاج ملا نقل می کند: یک بار با حاج ملا آقا جان به امام زاده داود رفته بودیم. شب هنگام بود که به من حالی دست داد. به حرم رفتم و از آن حضرت، چند حاجت طلب کردم. وقتی به محل اقامت مان برگشتم، حاج ملا همان طور که دراز کشیده بود، دست مرا گرفت و حاجاتی را که از دل گذرانده بودم، یک به یک بیان کرد و گفت: نشد شما فرزندان فاطمه ی زهرا سلام الله علیها چیزی بخواهید و به شما داده نشود. تو سه حاجت خواستی و هر سه را به تو دادند. اما در چهره ی تو یک خطر حس می کنم و آن، این است که این شاه ظالم را دعا می کنی.

_ در آخرین نامه ای که به نزدیک ترین شاگردش نوشت، آمده است که: در حد توان، دست از توسل به وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه برندار، چون تمام سعادت انسان در همین مسئله خلاصه می شود. به معلمین و اساتیدت بخصوص مراجع تقلید، احترام بگذار و به دراویش و متصوفه اعتماد نکن.

 

منبع:خیمه

کدخبرنگاری:212006


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین