چهارمین شماره از کتابمجله همشهری آیه منتشر شد:
این است گوهری که به دریا نمیدهم
تا زندهام ز درگه او پا نمیکشم
دامان او ز دست تمنا نمیدهم
تا آغاز محرم ارباب چیزی باقی نمانده و این تپشهای قلب ماست که این روزهای انتظار را گواهی میدهد. دلتنگیم آقا! دلتنگ برای آنکه دوباره لباسهای سیاهمان را با فخر بر تن کنیم و در خیمههای عزا، بر اشرف اولاد آدم بگرییم و مویه کنیم. مگر ما جز شما دلخوشی دیگری هم داریم؟ مگر فخری هم بالاتر از نوکری آستان شما پیدا میشود؟ مگر عزیزتر از شما هم خلق شده است که گرد او طواف کنیم و لبیک عاشقی گوییم؟
دلتنگیم آقا! دلتنگیم که در همین روزهایی که به عشق محرم شما سپری میشود، ناگهان بی سروپایی در رسانه ملی ظاهر میشود و در مقابل چشمان حیرت زده عاشقان سیدالشهدا اراجیفی به هم میبافد که این قلم شرم دارد از بیان دوبارهاش. مینشیند در مقابل میلیونها سینه چاک حضرت ابالاحرار و میگوید فایده این اشکها چیست؟ بیشرمانه میگوید: اینقدر هزینه میکنیم برای ایام تاسوعا و عاشورا چه فایدهای دارد، چهار نفر گریه میکنند و می روند! و ثابت میکند که در تمام این سالهایی که در دانشگاهها پرسه زده، فقط کتاب حمل کرده و ذرهای معرفت نصیبش نشده که اگر نصیبی برده بود، دست کم جامعهاش را درست میشناخت و میدانست که همین اشک محور وحدت همه تاریخ است و و اوج سلوک تمام مردمی که بودند و هستند و خواهند آمد.
قرآن خوب این جماعت را به ما معرفی کرده است که مصداق «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ» اند. کور شدهاند و نمیبینند که هستی بر محور همین اشکها میچرخد و کر شدهاند که ندای تاریخی «صلی الله علی الباکین علی الحسین» به گوششان نخورده. لال شده است زبانشان از بیان حق و عقلی برایشان نمانده تا لگامی بر زبانشان زند. اینجا دیگر مجال بحث و فلسفهبافی نیست که بخواهیم برهان اقامه کنیم و روز روشن را نشانشان دهیم که کلام حق در دلهای تاریکشان منزل نمیکند. حالا وقت آن رسیده که رگ گردنهایمان را نشانشان دهیم و این بغض گلوگیر را آوار کنیم بر سرشان تا یاد بگیرند اگر هزار مرتبه هم دهان به مشک و گلاب بشوبند، باز هم بردن نام حضرت مصباح الهدی، کمال بی ادبی است.
اگر چشمانتان هنوز سویی برای دیدن چراغ هدایت دارد، سری به یکی از همین هیاتها بزنید تا ببینید فایده این اشکها چیست؟ ببینید که تنها نفقطه اشتراک تمام این مردم- با هر سلیقه و اعتقاد و ظاهر- همین اشکهای طاهر است که بزرگترین سرمایه زندگی شان شده است. شما را نمیدانیم، ولی مادران ما با همین اشکها به ما شیر دادهاند و «حب الحسین وسیله السعدا» را در گوشمان نجوا کردهاند که گفت: مادر به اشک روضه مرا شیر داده است/ در شیرم آب کرده ولی سود با من است.
حالا شما در این ساحت مقدس به دنبال نتیجهای هستید که با ذهن بیمارتان همسو باشد؟! همان بهتر که اشکهای ما در قاموس فرهنگ شما معنا نشود که طهارت و خباثت مانعه الجمع است. همان بهتر که لای کتابهایی پرسه زدهاید که در صفحاتش داستان فطرس ملک نبود که با اشک بر سیدالشهدا پر پرواز گرفت. شما که پرواز جنون انسانهای گریان هم عصر خود را نمیبینید، چگونه درک میکنید داستان فطرس ملک را؟ همان بهتر که ماجرای توبه آدم ابوالبشر را درک نکردهاید که وقتی از جبرئیل «بحقالحسین» را شنید، بیاختیار اشک ریخت و این میراث مبارک را برای فرزندانش گذاشت.
این گستاخیها، نتیجه غایی همان حرفهایی است که هراز گاهی به نام «آسیبشناسی» به گوش میرسد و اعلاترین اعتقادات ما را به سخره میگیرد. حالا دیگر با صراحت و در اوج وقاحت میگویند که این اشکها چه فایده دارد؟ و اگر خوب چشمانشان را باز کنند، میبینند که سادهترین فایده این اشکها غیرتی است که امروز خون ما را به جوش آورده و چشمانمان را خون ساخته است. سادهترین مطالبه ما از این نمایش بی غیرتی که متاسفانه در رسانه ملی شاهدش بودیم، عذرخواهی از تمام عاشقانی است که به عزیزترین بهانه زندگیشان اهانت شد. متولیان فرهنگی کشور و علیالخصوص رسانه ملی نیز باید غیرت دینی خود را نشان دهند و با برخوردی قاطع، راه دوباره این گستاخیها را سد کنند.
و به کوری چشم همه آنهایی که برای نفس کشیدن بیهوده خود فایده میبینند و برای اشکهای ما نه، میگوییم:
ابریم که ارث پدریمان اشک است
مشق شب و درس سحریمان اشک است
هر کس به زبان خود سخن میگوید
ما نیز زبان مادریمان اشک است