عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۱۸۷۴۰
تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۶
منافقین در عملیات مرصاد با قنداقه تفنگ به بینی و فک سیدمهدی زدند و دندان‌ها و بینی‌اش را شکستند؛ سپس یک گلوله به پایش شلیک کردند و بعد هم تیرخلاص به پشت گردن.

عقیق: ۳۳سال از آخرین دیدار و وداع با دو برادرش می‌گذرد؛ برادرانی که هر دو در روزهای پایانی جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران به نبرد رفتند؛ سیدمهدی برای مبارزه با منافقین به غرب و سیدصاحب برای مبارزه با نیروهای صدام به جنوب. هر دو برادر به فاصله ۴ روز شهید شدند.

دیروز تولد «سیدمهدی محمدی» بود که ۳۰ خرداد ۱۳۴۷ در محله باب‌الطاق کربلا به دنیا آمد؛‌ کربلای عراق شروع زندگی‌اش بود؛ زندگی‌ای‌ که فقط ۲۰ بهار از آن گذشت و سیدمهدی در کربلای ایران و طی عملیات مرصاد در جنگ رودررو با منافقین به شهادت رسید.


دلنوشته خواهر شهید برای تولد برادرش

فاطمه سادات محمدی، خواهر بزرگ‌تر سیدمهدی است؛ روایت  او را از تولد سیدمهدی در کربلا و بازگشت خانواده از عراق به ایران و سپس شهادت برادرانش را در ادامه می‌خوانیم.

اخراج ایرانی‌ها از عراق

سیدمهدی، سومین فرزند خانواده بود که بعد از من و برادرم به دنیا آمد؛‌ خانواده ما تا زمستان ۱۳۵۰ در کربلا ساکن بود، اما در سال ۵۰ درگیری محدودی بین عراق و ایران در گرفت و صدام یک هفته مهلت داد که ایرانی‌ها از عراق خارج شوند. آن زمان مادرم سیدصاحب را پنج ماهه باردار بود که به سختی از عراق به ایران آمدیم و در محله شهید مدنی (نظام‌آباد) میدان امام حسین (ع) تهران ساکن شدیم.

از ۴ سالگی مکبر مسجد بود

سیدمهدی از چهار سالگی مکبر مسجد امام حسین (ع ) و از کودکی بسیار شیرین‌‌زبان بود.. از کودکی قرآن‌ و جانمازها را در مسجد مرتب ‌و کفش‌های نمازگزاران را جفت می‌کرد.


سید مهدی در کنار برادرش سیدصاحب، به ترتیب از سمت چپ

حدود ۷ ساله بود که یکی از اقوام می‌خواست به سیدمهدی عیدی بدهد؛ سیدمهدی عیدی را نمی‌گرفت و می‌گفت اگر بدون اجازه بابا باشد و بابا بفهمد دعوا می‌کند. فامیلمان به او گفت: خب! به بابا نمی‌گوییم. سیدمهدی گفت: خدا می‌فهمد و بعد بابا ناراحت می‌شود.

سیدمهدی در نوجوانی از اسراف دوری می‌کرد و از کم‌ترین آب در لیوان برای وضو گرفتن استفاده می‌کرد؛ او حتی در مصرف نان هم حواسش بود. تا جایی که امکان داشت نمی‌گذاشت تکه‌نانی دور ریخته شود. اگر هم قابل استفاده نبود،‌ خرده نان‌ها را برای پرندگان می‌پاشید.

وصیت کرده بود خطای یک نفر را به حساب انقلاب نگذارید

سیدمهدی وصیت‌نامه پرباری داشت و در بخشی از وصیت نامه‌اش نوشته بود که خطای یک نفر و یک گروه را به حساب انقلاب نگذارید. حجب و حیا و روحیه خاصی داشت؛ من از سیدمهدی بزرگ‌تر بودم و احترام خاصی به ما می‌گذاشت؛ یادم هست در زمان جنگ طی برنامه‌ای در شبکه رادیویی، اسرای ایرانی خودشان را معرفی می‌کردند و شماره خانواده‌هایشان را می‌دادند تا کسانی که برنامه را گوش می‌دادند، به خانواده آن‌ها خبر اسارت را اطلاع دهند؛‌ من همیشه این رادیو را گوش می‌دادم. یک بار وسط آن برنامه، سیدمهدی مهمان منزلم بود. وسط برنامه آهنگ گذاشته بودند؛ وقتی آهنگ پخش شد، سیدمهدی رنگ و رویش پرید، کمی بعد بلند شد و رفت؛ به منزل پدرم آمدم و از سیدمهدی علت ناراحتی‌اش را پرسیدم. گفت: به خاطر آن آهنگ از خانه بیرون آمدم و خجالت کشیدم، به شما بگویم که رادیو را خاموش کنید. در واقع او نمی‌خواست به من که خواهر بزرگ‌ترش بودم دستور بدهد.


سیدمهدی در حال اعزام به منطقه

روزی که برادرم با صورت به زمین افتاد

سیدمهدی از ۱۶ سالگی عازم جبهه شد. همین طور رفت و آمد داشت و چند بار هم مجروح شد، اما زخمش سطحی بود؛‌ تا اینکه در عملیات مرصاد به عنوان بسیجی به کرمانشاه رفت. همرزمانش تعریف می‌کردند که نیروهای ایرانی در محاصره منافقین قرار گرفتند. دشمن در این عملیات با قنداقه تفنگ به بینی و فک سیدمهدی زد و دندان‌ها و بینی او را شکستند. سپس یک گلوله به پای برادرم شلیک کردند و بعد هم تیر خلاص به پشت گردنش زدند و سیدمهدی با صورت به زمین افتاد. پیکر برادرم حدود ۴ روز زیر آفتاب منطقه عملیاتی مرصاد بود؛ طوری که پیکرش در آفتاب شدید مردادماه سیاه شده بود.

برادر کوچک‌تر سیدمهدی، سیدصاحب است که در ۱۶ سالگی در سه راهی کوشک به شهادت رسید. ماجرای شهادت سیدصاحب این گونه است که سحرگاه عید سعید قربان و اول مردادماه ۱۳۶۷ او در کامیونی که حدود ۲۸ رزمنده بسیجی پشت آن بودند، از دوکوهه به سمت سه راهی کوشک حرکت کردند که در آنجا گلوله مستقیم تانک صدام به کامیون اصابت کرد.


دومین نفر از سمت چپ شهید سیدمهدی محمدی

در این حادثه، فقط ۵ نفر شهید ‌شدند که همگی از سادات بودند و بقیه رزمنده‌ها به شدت مجروح ‌شدند. بر همین اساس زیارتگاهی با عنوان شهدای خمسه سادات در محل شهادتشان ساخته شد که مأمنی برای زائران راهیان نور است. بعد از شهادت سیدصاحب، سیدمهدی به منطقه عملیاتی مرصاد اعزام شد و ۴ روز بعد از شهادت برادرش به شهادت رسید. پیکر این دو برادر در قطعه ۴۰ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) مدفون است.


پدر شهیدان محمدی؛ مقید است حتماً‌ خودش برای مهمانان فرزندان شهیدش چایی بریزد

پدر و مادر شهیدان سیدصاحب و سیدمهدی محمدی در طول این سال‌ها به ویژه در روز عید سعید غدیرخم میزبان بسیاری از مردم کشورمان بوده‌اند؛ اما در حال حاضر مادر شهید به دلیل کهولت سن در بستر بیماری است.

منبع:فارس


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین