عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۱۸۰۵۷
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۷:۵۶
قد رشید، چهارشانه و جثه‌ای بزرگ داشت. ورزشکار زورخانه و علم‌کش حسینیه فرحزاد بود. وقتی در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید از یک نشانه پیکرش را شناسایی کردند.

عقیق:نسل به نسل سابقه خادمی حسینیه‌ای را داشتند که به عشق سیدالشهدا (ع) در محله‌ای خوش آب و هوا در شمال تهران با همراهی و موقوفات خود روستاییان ساخته شده بود. حسینیه‌ای که حدود ۴۰۰ سال قبل در زمان قاجار بنایش نهاده شد و چه ماه‌های محرم و صفرها که به خود دیده و آوازه‌اش به سراسر ایران رسیده و از نقاط مختلف برای شرکت در عزاداری‌های آن با دل و جان حضور یافتند.


سردر حسینیه فرحزاد در قدیم

و حاج اسماعیل افتخار خادمی این حسینیه را از ۵ نسل قبل از خود دریافت کرده بود. سال‌های متمادی در رثای سید الشهدا مرثیه‌سرایی می‌کرد. او اولین رئیس انجمن شورای اسلامی فرحزاد و عضو هیأت امنای حسینیه فرحزاد هم بود. اما چرا نام حاج اسماعیل بر سر زبان‌ها افتاد؟


مراسم تجلیل از حاج اسماعیل لآلی پیرغلام اهل بیت (ع) و پدر دو شهید در سال ۹۳

و اما ابراهیم!

همه چیز به سال‌های ابتدایی انقلاب باز می‌گردد. سال‌هایی که جوان‌های محل همراه با سایر مردم در تدارک بزرگ‌ترین انقلاب قرن بودند. پسران حاج اسماعیل همراه با چند نفر از دوستان و خویشاوندانشان کار سازماندهی،‌ پخش اعلامیه،‌ کمک به محرومان همراه با برپایی مجلس عزای امام حسین (ع) را بر عهده داشتند. روزها با اتومبیل استیشن‌اش همراه با محمد لآلی باند، پارچه و وسایل مورد نیاز درمان و پانسمان را جمع می‌کردند و به بیمارستان می‌برد.

خودش را سپر امام (ره) کرد

تا اینکه قرار شد امام به ایران بیاید. جزو کمیته استقبال شد. وقتی به خانه آمد،‌ به اهل خانه گفت: من را توی تلویزیون دیدید؟ برای اینکه آن روز روی کاپوت ماشین حامل امام (ره) نشسته بود و خودش را سپر وجود امام کرده بود. در آن ایام دیگر به خانه نمی‌آمد. اگر هم می‌آمد تنها در جلوی در یک سلام و احوالپرسی می‌کرد و باز هم به مأموریت می‌رفت. دیگر جذب کمیته انقلاب شده بود. شب‌ها در جاده شمیران با هم محله‌ای‌هایش کشیک می‌داد تا امنیت برقرار شود.


هیأت عزاداران حسینی در جاده امامزاده ابوطالب در ۵۰​ سال پیش

فعالیت‌ فرهنگی در اوایل انقلاب با پخش فیلم!

انقلاب بهانه‌ای شد تا آقا ابراهیم فعالیت‌های فرهنگی را در منطقه فرحزاد شروع کند. آن هم از نوع نمایش دادن فیلم‌هایی چون «توبه نصوح» و «گاو» برای مردم محل.

شش ماهه بدنیا آمد. با حسین برادر کوچک‌ترش پنج سالی تفاوت سنی داشتند. یار غار همدیگر بودند. در آن روزها با توجه به شرایط اقتصادی یک دست لباس می‌خریدند و بچه‌ها پشت سر هم از آن لباس استفاده می‌کردند. خیلی قانع بود. وقتی یکم بزرگ‌تر شد. تصمیم گرفت روی پای خودش بایستد. مادرش برای او یک جعبه درست کرد تا بساطی را پهن کند. از جوراب‌فروشی شروع کرد.

وقتی جنس‌هایش را می‌فروخت پول‌هایش را به مادرش می‌داد تا دوباره برای او جنس جدید بخرد. چون منزلش در مسیر امامزاده داوود بود، خیلی زود اجناسش را می‌فروخت. بعد از مدتی تصمیم گرفت به مغازه عمویش برود و آنجا مشغول به کار شود. البته پدر و مادرش پولی را به عمویش می‌دادند تا به عنوان دستمزد به او بدهد. وقتی دید که می‌تواند کار کند و پولی به دست بیاورد به پدرش گفت: دیگر نمی‌خواهد بروی کار کنی. چون بیش‌تر مردم فرحزاد از آنجایی که زمین‌های اطراف پر از زمین‌های گندم بود، به عنوان رعیت می‌رفتند کار می‌کردند.


هیأت عزاداران حسینی فرحزاد در ۵۰ سال پیش

عاشق درس خواندن بود. اما وقتی به کلاس یازدهم رفت،‌ دیگر به مدرسه نرفت. وقتی مادرش دلیل این تصمیمش را پرسید: گفت: توی کلاس‌ها دختر و پسرها با هم هستند. این طوری درس خواندن را دوست ندارم. برای همین به کلاس‌های شبانه‌روزی رفت.

وقتی آقا ابراهیم تسلابخش خانواده شهید بود

وقتی محمد لآلی(پسر دایی‌اش) شهید شد. آقا ابراهیم به مادرش می‌گفت: شام هر چی پختی ببریم خانه دایی‌، آن‌ها عزادار هستند، نباید تنهایشان بگذاریم. گاهی با ماشین خودش دایی و زن‌دایی‌اش را به جمکران می‌برد. اما بعد از شهادت آقا ابراهیم و برادرش حسین، کسی نبود که تسلای دل مادر و پدرش باشد.

قسمی که بالای سر چهارمین شهید فرحزاد خورد

روزها از آغاز جنگ می‌گذشت. از آن جمع دوستانه، تعدادی شهید شده بودند. محمد لآلی اول از همه، بعد مرتضی لآلی،‌ ابراهیم فرحزادی و محسن فرحزادی. در این اوضاع دیگر دنیا برای آقا ابراهیم تنگ شده بود. بالای سر محسن توی غسال‌خانه گفت: قسم به خونت تا چهلمت پیشت هستم! همین هم شد و آقا ابراهیم پنجمین شهید فرحزاد در چهلم دوستش آسمانی شد و هنوز دو ماه از شهادت آقا ابراهیم نگذشته بود که برادرش حسین هم پیش آن‌ها رفت و ششمین شهید فرحزاد را به نام خود ثبت کرد.


از سمت راست؛ شهید ابراهیم و حسین لآلی

علم‌کش حسینیه فرحزاد بود

و اما ابراهیم!

قد رشید، چهارشانه و جثه‌ای بزرگ داشت. ورزشکار زورخانه و علم‌کش حسینیه فرحزاد بود. وقتی پیکرش را آوردند سر و دو دست نداشت. می‌گفتند از هیکل و قد رشیدش قابل شناسایی بود.

درباره شهید

ابراهیم لآلی در سوم خرداد سال ۱۳۳۶ در فرحزاد بدنیا آمد و در سن ۲۵ سالگی در عملیات بیت‌المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد،‌ در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به دوستان شهیدش پیوست. مزار او در جوار امامزاده ابوطالب فرحزاد قرار دارد.


مزار آقا ابراهیم

اسماعیل لآلی پیر غلام اهل بیت  (ع) و پدر شهیدان ابراهیم و حسین لآلی نیز در ۲۶ خرداد سال ۱۳۹۸ به فرزندان شهیدش پیوست و پیکرش در آرامگاه امامزاده ابوطالب فرحزاد آرام گرفت.

 

منبع:فارس


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین