عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت یازدهمین اختر تابناک آسمان ولایت امام حسن عسکری (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

 

اشعار ولادت امام حسن عسکری (ع)

 

غلامرضا سازگار:

عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
ای گدایت را به خیل شهریاران سروری
خاک پایت زُهره و خورشید و ماه و مشتری

ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری

ای چراغ تابناک حُسن حیّ ذوالجلال
یافته خورشید گردون از تجلاّیت کمال
تا ابد ماه ربیع الثّانی‌ات محو جمال
ماه حُسنت بی‌قرین و مهر رویت بی‌زوال

آفتاب طلعتت را تا ابد روشنگری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری...

دل اگر سینا بود طور تجلایش تویی
موسی ار آوای حق بشنید آوایش تویی
کیستم من عبد، آن عبدی که مولایش تویی
آخرین دُرّ خدا مهدی‌ست دریایش تویی

آن‌که بر عیسی کند روز ظهورش سروری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری

خط حسن، خالت حسن، خُلقت حسن، خویت حسن
پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حسن
کُنیه‌ات ابن‌الرّضا و نام نیکویت حسن
موی و روی و قدّ و خدّ و چشم و ابرویت حسن

حُسن‌ها گشتند در بازار حُسنت مشتری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری...

هم تویی آیینۀ حُسن خدای ذوالمنن
هم تویی در چارده وجه خدا دوّم حسن
هم دهم مولای عالم بر جمالت بوسه زن
هم به جسم سامره جان می‌دهی از فیض تن

هم به عالم می‌کند فیض تو سایه‌گستری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری...

سامره روشنگر دل کعبۀ جان من است
سامره عطر نسیمش روح و ریحان من است
سامره ریگ روانش دُرّ غلطان من است
سامره دامان سبزش باغ رضوان من است

سامره صحن و سرایش کرده از من دلبری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری...

ذرّه بودم محو خورشید جهان‌آرا شدم
قطره بودم وصل بر دریا شدم، دریا شدم
کز سعادت ذاکر ذرّیۀ زهرا شدم
عاشق قبر تو و سرداب سامرّا شدم

خوش بود آنجا کنم در وصف مهدی شاعری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری

محمد جواد غفورزاده:

بر او سلام که شایستۀ سلام است او
که از سلالۀ ابن الرضا، بِنام است او
که هاشمی نسب و فاطمی مرام است او
که یادگار برومند ده امام است او
به شهر سامره مصداق فیض عام است او
به نور و جلوۀ رخسار ماه او، صلوات

جمال گلشن توحید را تبسم اوست
مسیح عترت اطهار را تجسم اوست
کلیم با شجر طور در تکلم، اوست
که دومین حسن، ابن الرضای سوم اوست
ز حادثات جهان، جان‌پناه مردم اوست
به هرکه راه برد در پناه او، صلوات

خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسنش
ستارۀ سحری، خوشه‌چين انجمنش
شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش
که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟
شمیم وحی خدا می‌تراود از سخنش
به عطر و رایحۀ دل‌بخواه او، صلوات

ستارگان همه شب شمع محفلش هستند
فرشتگان به ادب در مقابلش هستند
موالیان خداجوی سائلش هستند
معاشران همه محو فضائلش هستند
به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند
شده‌ست سورۀ قرآن گواه او، صلوات

نگاه او، به گل تازه چیده می‌ماند
شمیم او، به گلاب چکیده می‌ماند
لبش، به غنچۀ شبنم ندیده می‌ماند
قدش، به سرو ز نور آفریده می‌ماند
دلش به پاکی صبح و سپیده می‌ماند
به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات

امام گفت که یک‌رنگ باش و یک‌رو باش
برای سنجش اعمال خود ترازو باش
برای خدمت و ایثار دست و بازو باش
مباش در پی شهرت ولی خداجو باش
همیشه یاد خدا و عنایت او باش
به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات

کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست
کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست
کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست
کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست
سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست
به جذبه‌های بدیع نگاه او، صلوات

سید محمد جواد شرافت:

روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را

حسن تو بی‌نهایت و فضل تو بی‌شمار
مبهوت مانده‌ام بنویسم کدام را

تفسیر چشم‌های تو برهان عاشقی‌ست
می‌خوانم از نگاه تو خیرالکلام را

هر راهبی که دید تو را گفت دیده است
با چشم خود مسیح علیه‌السلام را

هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست
سرشار کردی از نفست هر مشام را

اما قدوم سبز تو ای کعبهٔ بهشت
حسرت به دل گذاشته بیت الحرام را

دیدند دشمنان تو حیران و مضطرب
آرامش نگاه تو و شیر رام را

دست سخاوت تو و چشم عنایتت
پر کرده از نسیم سحر صبح و شام را

از ما مگیر، ای همه باران و روشنی
لطف مدام و مرحمت مستدام را

قاسم صرافان:

سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز

دل شهزاده‌ی روم، آینه‌ی دلبری‌ت
تاک‌ها مست تو و این لقب عسکری‌ت

پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم

حج نرفتی تو، ولی قبله‌ی حاجات شدی
تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی

کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد

ماه زیبا ! حسنِ دوم زهرا ! برخیز
مهدی‌ت دل نگرانت شده، بابا ! برخیز

باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر

روی زانو بنشان آینه‌ی طاها را
تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را

غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم! آقا ! که یتیمی سخت است

رضا قاسمی:


سرمان گرمِ عطش بود ، که باران آمد

ابر رحمت به سر خاک بیابان آمد

کنج این خلوتِ سرمازده می‌لرزیدیم

که نگاه تو به امداد زمستان آمد

تلخیِ کام همه با دَم تو شیرین شد

تا به لبها عسلِ ذکر "حسن جان" آمد

تا فضای دهن از نام همه خالی شد

گلِ ذکر تو به مهمانیِ گلدان آمد

تا که دیدند گدای توام و خاک نشین

دیدم از سمت تو قالی سلیمان آمد

افتخار است ، که در خانه‌ی تو پادری‌ام

همه جا جار زدم خاک درِ عسکری‌ام

 

ای که قلبم شده با عشق تو آرام ، سلام

به شما می‌دهد این سائل گمنام ، سلام

به شکار دل من آمدی و صید شدم

پس به تو می‌دهم اینجا وسط دام ، سلام

آمدی میکده را مست قدومت کردی

همنوا با لب ما داده به تو جام ، سلام

گر چه بین قفس انداختنت ... اما بعد ...

به شما داد همان شیر ، که شد رام ، سلام

حسرت روی تو را داشت ، ولی هر شب و روز

داد کعبه به تو با جامه‌ی احرام ، سلام

عشق ما پای قدوم تو سر انداختن است

کارمان پیش نگاهت سپر انداختن است

 

حاضرم نذر نگاهت بدهم دنیا را

تا که شاید بدهی راه ، تو آقا ما را

برگه‌ی نوکری‌ام را نکنی تا ... آقا !!

دارم امّید ، که رویش بزنی امضا را

گم شدم از نظر خلق ، به عشق تو فقط

تا نشانم بدهی گنبد سامرّا را

کاش یک شب بشوم خادم صحن حرمت

تا که جارو بکشم خاکِ کفِ آنجا را

می‌دهم قول ، اگر زائر صحن تو شدم

بکنم نوکری تک تک زائرها را

با دعاهای تو و حضرت هادی پدرت

کاش یک روز ، بیایم حرمت با پسرت

 

تو دعا کن که دعاها به ثریا برسد

تا که امر فرج از عالم بالا برسد

مستجاب است دعاهای تو حتما آقا

پس بخواه آخر این قصه به فردا برسد

آه ، یعقوب ، بکن رحم به کنعانی‌ها

تو دعا کن که مگر یوسف زهرا برسد

جسم بی روح همه منتظر هوی شماست

کاش بر پیکر این قوم ، مسیحا برسد

تو دعا کن که پس از این همه یلدای فراق

صبحِ موعودِ خدا ؛ روزِ خوشِ ما برسد

بانی اصلی میلادِ گلِ لبخندت

سال بعدی بشود کاش ، خودِ فرزندت

غلامرضا سازگار:

زهی آن عبد خدایی که خدایی‌ست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش

حسن بن علی این نجل جواد بن رضا را
که درود از علی و فاطمه و احمد و آلش

هر که بگرفته به رخ آبرو از خاک در او
اشک شوق آمده در چشمۀ چشم آب زلالش

هر که شد دور از او، گلشن فردوس، حرامش
هر که شد زائر او، وصل خداوند، حلالش

هر که بی‌مهرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان
کلِّ طاعت به سر دوش شود کوهِ وبالش

او بوَد عسکری و عسکر او خیل ملائک
گو بیایند همه دیو صفت‌ها به قتالش

گرچه در تحت نظر بود، ولی فاتح دل شد
که روی سینه بُوَد مهدی موعود، مدالش...

رَف‌رَفِ عقل کجا و پر پرواز عروجش؟
بیم دارم که به یک لحظه بسوزد پر و بالش

ز بهشت حرم سامره‌اش هرکه گریزد
به خدا دیدن گلزار بهشت است محالش

عوض خشم از او لالۀ لبخند ستاند
هر که با قهر کند روی به میدان جدالش

صلوات علی و فاطمه و خیل امامان
به کمال و به جلال و به جمال و به خصالش

گو بگردند ملائک همه‌جا ملک خدا را
نه توان دید نظیرش، نه توان یافت مثالش

از خدا تا ابدالدهر جدا مانده و مانَد
هر که از راه محبت نبرد ره به وصالش

اوست آن باغ بهاری که خزان دور ز دوْرش
اوست آن مهر فروزان که به حق نیست زوالش

ناز بر جنّت و فردوس کند در صف محشر
گر بوَد در کفن شیعه گیاهی ز نهالش

جان نهم در کف ساقی اگر از لطف و عنایت
دهدم جام و در آن جام بوَد عکس خیالش

قعر دریا و پر کاه خدایا چه بگویم؟
نظم من چون ببرد راه به دریای کمالش؟

مدح او گر زِ خلایق نبوَد می‌سزد آری
پسرش مهدی موعود زند دم ز مقالش...

 

منبع: شعر هیات ، حسینیه


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین