عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۱۵۰۹۱
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۰
به مناسبت آغاز امامت امام زمان (عج) چند سروده از شاعران آیینی کشورمان تقدیم می‌شود.

همه کنید قیام و همه دهید سلام/ امام کل زمان‌ها دوباره گشت امامعقیق: نهم ربیع‌الاول مصادف با آغاز امامت ولی عصر، حضرت حجت‌بن‌الحسن، امام زمان (عج) است. به این مناسبت چند سروده از شاعران آیینی کشورمان تقدیم می‌شود. 

سعید بیابانکی

بیا که آینه‌ی روزگار ، زنگاری است
بیا که زخم زبان‌های دوستان کاری است

به انتظار نشستن در این زمانه‌ی یاس
برای منتظران چاره نیست ناچاری است 

به ما مخند اگر شعرهای ساده‌ی ما
قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است

چه قاب‌ها و چه تندیس‌های زرینی 
گرفته‌ایم به نامت که کنج انباری است!

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است

به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمام سال اگر کارمان عزاداری است

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند 
که کار منتظرانت همیشه بیداری است

به قول خواجه‌ی ما در هوای طره‌ی تو 
"چه جای دم زدن نافه‌های تاتاری است"

سیدحمیدرضا برقعی

آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند
از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند

آشنا بود صدا، لهجه زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت

هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند
داشت از گوشه ایران به عراقم می‌خواند

یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست

جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست

رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد
خانه دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد

خانه دوست که از دوست پر از خاطره است
خانه دوست که نام دگرش سامره است

آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟

وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آن‌جا که در آن خانه محبوب من است

سامرا! خانه محبوب من! از او چه خیر؟
از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟

ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو

سایه روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا

به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند

قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟

آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟

خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو
با من از گریه او در دل سرداب بگو

سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟

حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است
این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است

از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان

ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ

رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد

آن‌چه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر

تو فقط چاره هر دردی و برمی‌گردی
وعده بی برو برگردی و برمی‌گردی

روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود

از سر مأذنه کعبه اذان می‌خوانیم
قبله کج شده را سوی تو می‌چرخانیم

هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست

تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست

می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد
یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد

علی انسانی

..هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست
در سینه هر اهل دل و دلشده داغی‌ست
آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست
بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست

از شوق، همه رو به سوی میکده دارند
یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند
 
کی یار سفر کرده ما از سفر آید
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبله ما کی به در آید
بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید

کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده...
 
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسله زلف، دو صد سلسله داری
با آن‌که خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری

با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
 
ای گمشده مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخساره خود پرده گشایی؟
ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی

یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
 
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما
ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما

ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
 
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بین‌المللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید

عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
 
هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم

در کوه و بیابان ز چه رو دربه دری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...

غلامرضا سازگار

قیامتی است گمانم قیامت مهدی است
جهان محیط وسیع کرامت مهدی است
زمان زمان شروع زعامت مهدی است
غدیر دوم شیعه، امامت مهدی است
همه کنید قیام و همه دهید سلام
امام کل زمان‌ها دوباره گشت امام

بشارت آمده بهر بشر مبارک باد
شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد
بهشت وصل خدا را ثمر مبارک باد
برای منتظـران این خبر مبارک باد
خطاب نور همه آیه‌های نصر شده
ولیِّ عصر، دوباره ولیِّ عصر شده

خطاب حضرت معبود را بخوان با من
پیام قاصد و مقصود را بخوان با من
بیا ترانه‌ی داوود را بخوان با من
سرود مهدی موعود را بخوان با من
دوباره آیه جاء الحق آشکار شده
به یمن وصل، همه فصل‌ها بهار شده

ز تیرگی چه زیان کوه نور نزدیک است
رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است
فراق رفته و فیض حضور نزدیک است
الا تمامی یاران! ظهور نزدیک است
فرار ابر و رخ آفتاب را نگرید
سراب‌ها همه رفتند، آب را نگرید

بشارت ای همه یاران که یار می‌آید
نوید رحمت پروردگار می‌آید
محمد از طــرف کوهسار می‌آید
علی گرفته به کف ذوالفقار می‌آید
دعای عهد و فرج را همه مرور کنید
سلام تازه بر آن تک سوار نور می‌آید

ز مکه سر زده صبح قیام ابراهیم
رسد به عالـم هستی پیام ابراهیم
امام عصر که بر او سلام ابراهیم
قیام کرده، کنار مقام ابراهیم
حرم رسانه آوازه «انا المهدی» است
چهان پر از سخنِ تازه «انا المهدی» است

جهانیان! همه جا در کنار یار کنید
دل خزان زده خویش را بهار کنید
یهودیان همه جا در شرارِ نار کنید
الا تمامی وهابیان فرار کنید
رها کنید حرم را، حرم، دیار علی است
به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است

علی ساعدی

ما شب زدگان درپی نوریم آقا
از هجر تو درحالِ عبوریم آقا

روشن شده آسمان وپایان شب است
ما منتظرِصبحِ ظهوریم آقا

قاسم نعمتی

تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما

قربان چهره‌ات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
 
ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند
نام مرا عزیز خدا؛ یاور شما

در زیر طاق صحن گوهرشاد حاضر است
از بهر خطبه خوانی‌تان منبر شما

نفرین فاطمه شده صدشکر مستجاب
لبخند آمده به لب مادر شما

آقا دعا کنید که در زندگی‌مان
باشیم ای ذخیره حق یاور شما

ای چشمه زلال الهی ظهور کن
ماتشنه‌ایم، تشنه لب کوثر شما

فرموده‌ای که الگوی من مادر من است
با این حساب فاطمه شد رهبر شما

کی ریشه کن کنی تو تبار یهود را
ای جان فدای طنتنه خیبر شما

بیرون بکش زخاک دوتا غاصب فدک
این انتقام گشته به حق باور شما

روز ظهور نعره‌زنی جدی الحسین
کرببلاست چون هدف آخر شما

 

منبع:تسنیم


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین