عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

در مشهد مقدس برگزار شد
اختتامیه کنگره شعر مهدوی "به امید دیدار اختتامیه کنگره شعر مهدوی "به امید دیدار "در حرم مطهر رضوی برگزار شد. اختتامیه کنگره ملی شعر مهدوی با نام - به امید دیدار - پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹ در سالن قدس حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثنا برگزار شد . این مراسم با  اجرای  رسالت بوذری و حضور  جمعی از شاعران ، اساتید و پیشکسوتان شعر ولایی بارعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار شد.

سرویس شعر آیینی عقیق : اختتامیه کنگره شعر مهدوی "به امید دیدار "در حرم مطهر رضوی برگزار شد.
اختتامیه کنگره ملی شعر مهدوی با نام - به امید دیدار - پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹ در سالن قدس حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثنا برگزار شد . این مراسم با  اجرای  رسالت بوذری و حضور  جمعی از شاعران ، اساتید و پیشکسوتان شعر ولایی بارعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار شد و شاعران منتخب آثار خود را به آستان حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه تقدیم کردند.
علاوه بر شعرخوانی شاعران منتخب ، در ادامه این برنامه از ۴ دیوان شعر شاعران مشهدی - دیوان آذر خراسانی ، دیوان محرم خراسانی ، دیوان نگارنده و چلچراغ هدایت اثر استاد محمد جواد غفور زاده (شفق) - رو نمایی شد.
در پایان سید مهدی حسینی به نمایندگی از داوران کنگره ، بیانیه هیئت داوران را قرائت نمود و شعرخوانی مصطفی صابرخراسانی و مداحی حاج احمد واعظی حسن ختام این برنامه بود.
همچنین در بخش اهدای جوایز از آقای محمد بیابانی بخاطر مجموعه شعر مهدوی " حسن مقطع " تقدیر شد .

 

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

 

مسعود یوسف پور:


شده ست آینه ی حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش

به غیر او که جمالش إذا تَنَفّسِ صبح است
کدام نور به خورشید میرسد برکاتش؟

بگو به کعبه عقب تر بایستد که تنِ طور
به لرزه آمده روزی مقابل جلواتش

میاید او که جهان روزه ی سکوت بگیرد
به زیر سایه ی نهج البلاغه ی کلماتش

ربیع الاول و آخر...تمام سال بهار است
اگر که ریشه دواند به فصل ها نفحاتش

کسی که گفت امام ششم به او "لَخَدِمتُه"
به راستی که محال است وصف کردن ذاتش

در الغدیر شریک است طبق قولِ امینی
کسی که بوی "وَعَجّل" میاید از صلواتش

 

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

علی ذوالقدر :

پر از امید پر از نور رحمت است دعا
شبیه آینه ها با صداقت است دعا

نسیم روح نواز بهار را ماند
همیشه غرق نشاط و طراوت است دعا

اگر چه راه ندارد کسی به خلوت شان
رفیق خلوت اهل طریقت است دعا

در آن زمان که پدر از پسر فرار کند
امید آخر اهل قیامت است دعا

به هرکه آخر خط است چاره می بخشد
چراغ روشن اعماق ظلمت است دعا

اگر به خواست زهرا به آسمان برود
بدون شک هدفش استجابت است دعا

دلیل غیبت منجی، سکوت کردن ماست
کلید وا شدن قفل غفلت است دعا

برای آن که جهان از بلا مصون باشد
عمود پرچم کفار سرنگون باشد

بخوان دعا که دعا حافظ تو می ماند
«دعای گوشه نشینان بلا بگرداند»

دعا بزرگترین تکیه گاه مظلوم است
کمانِ پر زدنِ تیرِ آهِ مظلوم است

زمانه بر سر جنگ است یا اباصالح
مدد ز غیر تو ننگ است یا اباصالح

بیا که بغض زمین از گلایه لبریز است
بدون روی تو لبخندها غم انگیز است

فقط نه شیعه که قوم مسیح منتظر است
بقیعْ خاکی و چشم ضریح منتظر است

مرا ببخش برای تو کم دعا کردم
تو را همیشه زمان بلا صدا کردم

گناهْ دیده بیدار را گرفت از من
فراق اجازه دیدار را گرفت از من

اگر به او نرسیدی تو کاهلی ای دل
زِ یاد برده ای انگار سائلی ای دل

طلب مقام رفیع تواضع فقراست
نزول رحمت ایزد به قدر خواهش ماست

نه اینکه مضطر و خونین جگر بخواهیمش
فقط به قدر کمی آب اگر بخواهیمش

به سوی میکده ساقی شتاب خواهد کرد
سبوی تشنه ما را پر آب خواهد کرد

سؤال می کنم از خود که مدعی وصال
برای آمدنش نذر کرده ای تا حال؟

اگر نیامدنش دل بخواه من باشد!
اگر حجاب ظهورش گناه من باشد

به او و منتظرانش چقدر مدیونم
دعای مرگ برایم کنید ممنونم

 

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

 

هادی فردوسی :

 

نه تاب غصه و تشویش داریم
نه همدردی به غیر از خویش داریم
بیا ای آخرین باران که بی تو
زمستان بدی در پیش داریم


دل شاعر همیشه سنگ می ماند
زبان شعر بی آهنگ می ماند
بدون تو به جان عشق سوگند
که دعبل هم کمیتش لنگ می ماند


در باور بیشه ، شیر ، رهبر ، سلطان
در جان کویر ، رود ، سرور ، سلطان
سلطان پرندگان عقاب است ولی
در صحن تو می شود کبوتر سلطان


با نور علی دل به سیاهی ندهم
جز او به ولایتی گواهی ندهم
بر درگه مرتضی گدایی عشق است
آن را به هزار پادشاهی ندهم


مستی همه از مسیر خم می جوشد
از چشمه ی بی نظیر خم می جوشد
عالم همه را مست ولایت کرده ست
آن باده که از غدیر خم می جوشد


با نام و نشانه ی تو خواهیم آمد
یک روز به خانه ی تو خواهیم آمد
ای معنی انتظار تا صبح ظهور
ما شانه به شانه ی تو خواهیم آمد


شهر آینه دار می شود با یک گل
پروانه تبار می شود با یک گل
گفتند نمی شود ولی می بینند
یک روز بهار می شود با یک گل


با نام تو عشق ،سرمدی خواهد شد
دل ها همه خالی از بدی خواهد شد
هرغنچه که برتو می فرستد صلوات
یک روز گل محمدی خواهد شد

 

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

 

مهدی زارعی:

۱
هر چند همه ملتمس دیداریم
در ندبه اگرچه اشک غم می باریم

کار شب و روزمان گناه است گناه
انگار نه انگار امامی داریم

۲
نه خانه ای از تو هست تا در بزنم
نه بال پریدن که پی ات پر بزنم

حالا که تو بی نشانی و من دلتنگ
باید بروم به جمکران سر بزنم

۳
این جمعه گذشت و باز در بیم و امید
کار من و دل به مسلخ عشق کشید

گفتم که مرا کشت غمت گفت به ناز
"من مات من العشق فقد مات شهید"

۴

با دشمن ناپاک تو جنگم شده است
من شاعرم و واژه فشنگم شده است

تا روز ظهور خط به خط بیت به بیت
می جنگم و خودکار تفنگم شده است

۵

شب بود و به یاد روی ماه افتادم
در شهر به دنبال تو راه افتادم

از خانه به شهر بی تو رفتم یعنی
از چاله در آمدم به چاه افتادم

۶
دنیای بدون تو نباشد بهتر
هرجای بدون تو نباشد بهتر

کبریت کشیدم و به تقویم زدم
فردای بدون تو نباشد بهتر

۷
هر جا که تو باشی آسمان هم آبی ست
شب هم باشد بدون شک مهتابی ست

در دست شما کلید ها واقعی اند
اینجا که کلید ها همه قلابی است

۸
هر جا که کویر هست نامت رود است
نام تو معطر است گویا عود است

با عشق تو اسمم شده مهدی اما
اسم پسرم به عشق تو موعود است

 

اختتامیه کنگره شعر مهدوی


محمد بیابانی:

اگر یتیم و فقیر و اسیر آمده ایم
به آستانه ی نعم الامیر آمده ایم

دوباره با سبد دستهای خالی مان
به شوق آن کرم دستگیر آمده ایم

نیامدیم بخواهیم زنده بودن را
برای آن که بگویی بمیر آمده ایم

سر قرار تو هستی همیشه آن ماییم
که یا نیامده یا اینکه دیر آمده ایم

حسین ساده ترین راه سمت قلب شماست
و ما به سوی تو از این مسیر آمده ایم

مات فانوسيم، نور ناب پيدا مي شود
عاقبت خورشيد عالم تاب پيدا مي شود

عاقبت دست نسيم از آسمان تار ما
ابرها را مي برد مهتاب پيدا مي شود

غرق اقيانوس هجريم و نمي دانيم كِي
كشتي امني در اين سيلاب پيدا مي شود

دشت حاصلخيز شو باران به دادت مي رسد
تشنه ي ديدار باشي آب پيدا مي شود

لاف بي تابي مزن اي خفته در آسودگي
كِي به چشم بيقراران خواب پيدا مي شود؟

اي دل غافل! نيازي نيست پيدايش كني
تو بيا و بنده باش ارباب پيدا مي شود

 

اختتامیه کنگره شعر مهدوی

 محمد رضا طهماسبی:

حالا خبر علی شده و مبتدا علی
هم ابتدا علی شده هم انتها علی
حق گفت در ادامه‌ی «یا ایّها الرسول»
باشد ولیّ امر پس از مصطفی علی
بعد از خدا رسول خدا و پس از رسول
مولا علی زعیم علی مقتدا علی
سلطان علی امیر علی پادشه علی
فرمانروای مقتدر «لا فتی» علی
نخبه حریف قافله‌ی اشقیا علی
قطب شریف قاطبه ی اتقیا علی
مردم به سوی خیمه‌ی او می‌روند تا
محکم کنند رشته‌ی پیوند با علی
«لبیک یا ابالحسن» امروز مومنین
- سر می‌دهند نغمه‌ی «یا مرحبا» علی
این خیمه‌ی علی است که هر گوشه‌اش پر از
«بخّاً بخّا علی» شد و «یا حبّذا علی»
ورد زبان خلق به روز غدیر خم
«یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علی»
مردم خوشا به حال شما چون برایتان
هم رهنما علی شد و هم رهگشا علی
مردم خوشا به حال شما چون نشسته است
بر مسند شفاعت روز جزا علی
مردم خوشا به حال شما چون نموده است
«سوءالقضا» به معجزه «حُسن القضا» علی
آنقدر لایق است که با خود نگفته‌اند
-حتّی معاندانش- آخر چرا علی؟
آنقدر لایق است که بر خیل مومنین
حجّت تمام کرده بر این مدّعا علی
انس و ملک؟ چه گویم کو سایه‌ی هُما
بر «ماسوی» شد و نشد از ما سوا علی
تا باده‌ی «الست» گرفتند پیش روش
نوشید با پیاله‌ی «قالو بلی» علی
«روحی لک الفدا» به لبش «لیله المبیت»
با جان خود رقم زده آن ماجرا علی
بی نقطه و الف چه حکیمانه خطبه ای
سر داده فی البداهه به صوت رسا علی
تا «پاره‌ی تنش» به علی داد مصطفی
گفت آشکار : جان تو و جان ما علی
تفسیر ناب «انفسنا» در «مُباهله»!
تعبیر گشته تعبیه در «انّما» علی!
ای آیه آیه سوره‌ی قرآن به نام تو
«یوسف» علی «خلیل» علی «انبیا» علی
ای مستی شراب «اولو الامر» الی الابد
سُکر نهفته در قدح «هل اتی» علی!
ای وارث خلافت آدم به روی خاک!
ای «کشتی نجات» و «چراغ هدی» علی!
نام تو شهر شهر جهان را گرفته است
ای شهره و شهیر در این روزها علی!
در «کاظمین و شام» علی در «نجف» علی
در «کوفه و مدینه» و در «سامرا» علی
رودی ز خون شده است و به راه اوفتاده است
تا توس رفته نام تو از کربلا علی
آنجا که دیگران به کراهت دهند خُمس
از طوع داده خاتم خود بر گدا علی
آنجا که دیگران زره و خود می‌خرند
از جوشن کبیر بپوشد ردا علی
آنجا که دیگران همه با خواب رفته‌اند
با جان خویش رفته که گردد فدا علی
آنجا که دیگران همه سُنباده می‌زنند
جز با دعا نداده به تیغش جلا علی
همراه ذوالفقار دو دم دم به دم به ذکر
بر منکران احمد گفته است «لا » علی
خواندم روایتی که به روز اُحد نبی
هر ضربتی که می‌زد می‌گفت: «یا علی»
آنها پی غنیمت از خویش رفته‌اند
آنها چقدر فاصله دارند با علی
آنها کجا امیر کجا؟ با چه جراتی
خود را چنین مقایسه کردند با علی؟
شیر خداست حیدر کرّار مرتضی است
حقّ از علی رضا شد و از حق رضا علی
حقّ از علی جدا نشود چون که لحظه ای
از حق نگشته است به قرآن جدَا علی
حق تا ابد همیشه به همراه حیدر است
زیرا که از ازل همه حق بوده با علی
جز او دگر که گفته «سلونی» به جاهلان
علمش چونان خزانه‌ی بی انتها علی
هر کس چشیده باده‌ی نهج البلاغه اش
مانده علی خدا شده یا نه خدا علی
دست «یدالّهی ایش» به معراج رفته است
بر شانه‌ی رسول نهاده است پا علی
خود بوتراب و چشمه‌ی کوثر به دست او
بنگر که رفته مرتبه‌اش تا کجا علی؟
بر نور و نار غیر علی کس قسیم نیست
مولا و سرور است به هر دو سرا علی
من با غزل چگونه کنم صید این غزال
حقّ تو را قصیده نکرده ادا علی!
از فضل خود ببند در این بیت پای من
از لطف خود بگیر دو دست مرا علی
ذکرت مُدام تا به قیامت عبادت است
نامت علی الدّوام چو دارالشّفا علی!
ای دل به جز علی ندهی دل به هیچ کس
حالا که گشته است به دردت دوا علی
با جمله کائنات دلا یکصدا بگو
«صلّ علی محمّد و صلّ علی علی»

 

احمد علوی :

در باغ های شهره به اوج معطری
در چشمه گلاب دل انگیز قمصری

در دشتهای سبز و چمن خیز و دلنواز
در جاده های ممتد سرو و صنوبری

در ریشه تصور تاریک تاک ها
در چشمه سار های خروشان کوثری

در موج موج آبی تسنیم و سرسبیل
در آسمان روشن شبهای اختری

در جاده ای که لحظه ای از جای جای آن
حتی نسیم هم نگذشته است سرسری

در نص آیه های پر از نور کردگار
در شرح هر حدیث زلال پیمبری

در هر حدیث قدسی و هر ذکر مستند
در متن صادقانه ی آیین جعفری

در خطبه های هر نبی صاحب کتاب
در مصحف نمونه ی زهرای اطهری

تنها علی است آنکه میان تمام خلق
با او کسی نیافت توان برابری

بر کرسی قضاوت یکتایی علی
باید خود خدا بنشیند به داوری

مسند نشین عرش معلی ست مرتضی
مصدر علی است در دل هر یاء مصدری

ما محو آفتاب جمالش شدیم و هست
در ساق عرش یکسره در سایه گستری

با دیدن جمال علی میزند ملک
بی اختیار صیحه ی الله و اکبری

در نام اوست خسته قلم هر چه خوش نویس
در فضل اوست بسته زبان هر چه منبری

با خواندن فضائل او داغ میشود
بازار شاعری و بساط سخنوری

چرخیده اند دور علی سال های سال
ناهید و زهره و زحل و ماه و مشتری

در پیشگاه نور علی غرق ظلمت است
صد ها هزار آینه خورشید خاوری

خواندیم خطبه های امیرالکلام را
با قند های پارسی و شور آذری

خم میشدند پیش خم ذوالفقار او
هنگام کارزار مقامات لشکری

مانند کاه نقش زمین شد مقابلش
هر کس که داشت داعیه ی کوه پیکری

ناد علی بخوان که پس از نام نامی اش
با یک اشاره وا شود ابواب خیبری

در اضطرار بر لبم امن یجیب نیست
نام علی ست بر لب من وقت مضطری

خون حسین اوست نشانی از اقتدار
صلح حسن چه بود ؟... نماد دلاوری

وقت گریز آمده ، این بیت کربلاست
آیا کسی نمانده بیاید به یاوری

یک عده مست کرده و فرزند زر شدند
انگار مرده بود مرام ابوذری

تاریخ منزجر شده از عمروعاص ها
اسلام زخم خورده از امثال اشعری

شرح فضایل علوی را نوشته اند
حسکانی و سیوطی و شیخ زمخشری

حقی که از خدا به علی واگذار شد
هرگز نمیرسد به فلانی و دیگری

فریاد شقشقیه ی مولا اثر نداشت
بر قوم کور دل شده ی شهره در کری

من حق پرست هستم و حق حضرت علی ست
از این طریق شهره شهرم به کافری

بی شک برای حضرت مرضیه هیچ کس
غیر از علی نبود سزاوار همسری

عقد علی و فاطمه بی شبهه در ازل
در پیشگاه حضرت حق گشته محضری

ما خاک پای فاطمه هستیم تا ابد
در خاندان ما همه هستند حیدری

نه اشتباه گفتم و باید چنین نوشت
ما نوکریم و شهرت ما هست قنبری

ما را هوای سلطنت ملک دیگری است
تا روز حشر سلطنت ماست نوکری

ما را به خاک چادر مادر امید هاست
چون خاندان فاطمه هستند مادری

عالم فدای‌فضه کنیزش که بوده‌است
کوچک ترین کرامت او کیمیاگری

وقتی قسیم دوزخ و جنت فقط علی است
باشد امید ما به کرم حداکثری

با اشرف خلایق عالم که مصطفی است
تنها علی رسیده به فیض برادری

دلبسته کسی نشدم چون کسی نبود
غیر از علی و آل علی باب دلبری

خوشبخت آن فقیر که در آستان او
این فقر را عوض نکند با توانگری

سنجیدن عیار قصاید به دست کیست
وقتی که شعر گوهر و مولا ست گوهری

جان ها فدای ماه ترین یادگار او
عالم فدای قامت فرزند عسکری

این بیت آخر است و دو زانو نشسته ایم
چشم انتظار آمدن ماه آخری

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین