۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۲ : ۱۲
این موارد مباحثی است که با «رضا لک زایی»، پژوهشگر پژوهشگاه بین المللی المصطفی(ص) به بحث گذاشته ایم. وی از دغدغه مندان عرصه علوم انسانی است و به تازگی نیز کتابی با عنوان «مبانی علوم انسانی از منظر قرآن کریم» به قلم وی منتشر شده است. در ادامه حاصل گفت وگوی ما با این محقق در مورد مساله پژوهش و همچنین موضوع کتاب تازه اش را می خوانید:
پژوهش اصولی و کاربردی چه ویژگی هایی دارد؟
من فکر می کنم مهمترین نکته در پژوهش این است که محقق، سؤال و اگر بخواهم دقیق تر بگویم «مسئله» داشته باشد و خود را ملزم کند که به همان یک مسئله پاسخ بدهد. خوب طبیعتاً نویسنده باید دنبال کند و ببیند دیگران به آن مسئله چه پاسخی و با چه روشی داده اند، اگر از پاسخ یا روش پاسخ قانع نشد، خودش دست به قلم بشود. بنابر این، پژوهش کسی که می گوید خوب است درباره فلان موضوع یک تحقیق بنویسم، با کسی که با مسئله دنبال تحقیق می رود، تفاوت اساسی دارد.
فناوری همان قدر که به روند پژوهش سرعت بخشیده است از طریق دیگری بلای جان آن شده است، نمونه بارز آن کپی برداری های مکرر است، چه راهکاری می تواند از چنین آسیبی جلوگیری کند؟
در صورتی که این مطلب را بپذیریم، باید عرض کنم راهکار مهم آن تقویت اخلاق به ویژه اخلاق پژوهش است. راهکار دیگر ایجاد تغییر در معیارها و ملاک های امتیاز دادن و ارتقا دادن و مثلاً حرکت به سمت کرسی های ترویجی و پژوهشی است.
در کنار این شاید بتوان به جای نگارش اجباری پایان نامه، به دانشجو پیشنهاد و انتخاب دیگری هم ارائه کرد؛ راهکار بعدی حرکت پژوهشگاه ها از کمیت گرایی به کیفیت گرایی و قربانی نکردن کیفیت در مقابل کمیت است. راهکار آخر هم مربوط به حوزه قانون است که با این کار واقعاً مثل یک جرم برخورد قضائی بشود.
ترجمه در سیر ارتقای امور پژوهشی در کشور چقدر می تواند مؤثر باشد به ویژه در علوم انسانی؟
ترجمه و فقط ترجمه به تنهایی مخصوصا در علوم انسانی بومی یا تأثیر اندکی دارد و یا می تواند تأثیر منفی داشته باشد؛ اما اگر ترجمه همراه با نقد و بررسی و تحلیل همراه باشد، دارای تأثیرگذاری مثبت خواهد بود. آنچه که اکنون در بخش ترجمه به آن ایراد گرفته می شود، از چند ناحیه است؛ یکی اینکه ترجمه، نقد و بررسی نمی شود و همان ترجمه مستقیماً در دانشگاه به دانشجو آموزش داده می شود. دیگر اینکه مترجم یا نهادی که اثری را ترجمه می کند، باید به این پرسش پاسخ بدهد که از چه کشوری، از بین چه آثاری و از میان کدام نویسندگان و چرا این اثر را انتخاب کرده است؟، بنابر این، اگر ترجمه محققانه باشد در علوم انسانی تأثیرگذار خواهد بود. البته باید توجه کنیم که علوم انسانی، در واقع مشترک لفظی است و ما با یک علوم انسانی سروکار نداریم.
در مورد کتاب «مبانی علوم انسانی از منظر قرآن کریم» و اینکه چرا دست به تألیف این اثر زدید، توضیح دهید.
چنان که می دانیم صحبت هایی که در کشور ما درباره علوم انسانی می شود نشان دهنده این است که در این زمینه ما دچار چالش هایی هستیم، حالا برای عبور از این چالش ممکن است که راه های گوناگونی پیشنهاد شود، پیشنهادی که ما در کتاب «مبانی علوم انسانی از منظر قرآن کریم» داریم این است که باید تولید علوم انسانی بر محور مبانی قرآنی انجام شود.
برای این منظور گفته ایم که اولاً دقت کنیم که علوم انسانی مشترک لفظی است و نه مشترک معنوی و با تفاوت انسان، علوم انسانی هم متفاوت می شود. آن وقت ما بر اساس دستگاه انسان شناسی حکمت متعالیه و مبتنی بر سیستم جامع انسان شناسی امام خمینی(ره)، هشت مدل انسان را در دو مجموعه متعالی و متعارف، دسته بندی کرده ایم و مبانی هر یک از این دو مجموعه را بر اساس قرآن کریم ارائه کرده ایم.
با توجه به اهمیت بحث غایت، غایات هشت گانه این دو مدل انسان و به تبع علوم انسانی را هم در یک فصل، به تفصیل بحث کرده ایم. بر این مبنا ما پیشنهاد داده ایم که به جای علوم انسانی اسلامی از علوم انسانی متعالی در مقابل علوم انسانی متعارف استفاده کنیم.
منظور از متعالی هم این است که در این مدل از علوم انسانی از معارف قرآن کریم و دستگاه حکمت متعالیه استفاده می شود. نکته دیگری که لازم است به آن اشاره کنم این است که در این کتاب گفته شده فلسفه دارای دو تأثیر پیشینی و پسینی بر علوم انسانی است. یعنی هم بر علوم انسانی تأثیرگذار است و جهت آن را تعیین می کند و هم در علوم انسانی و محتوای آن تأثیرگذار است، نه آنکه فلسفه را ذیل علوم انسانی قرار بدهیم و یا فوق آن.
شاه کلید دستیابی به علوم انسانی اسلامی چیست؟
شاید اینطور بتوانیم بگوییم که قدم اول پذیرش این مطلب است که علوم انسانی رایج متناسب با عقاید و مشکلات و نیازهای ما نیست. دوم عزم جدی داشتن برای متحول ساختن علوم انسانی موجود و به تعبیری قیام علمی لله، و دیگری استفاده از ظرفیت حکمت متعالیه که به تعبیر برخی از حکما مصداق بارز فلسفه اسلامی است. و در گام بعد تولید علوم انسانی بر مبنای قرآن کریم که رابطه این دو (یعنی فلسفه اسلامی و قرآن) نه مثل دو فعل لازم بلکه مثل یک فعل متعدی است.
به دیگر سخن، باید رابطه علوم انسانی به مثابه محتوا را، با مبانی، و مبانی با منابع را روشن و به طور شفاف برقرار کنیم. مثلاً وقتی در علوم انسانی متعارف و رایج گفته می شود: «ضعیف محکوم به شکست و نابودی است»، این یک مبناست که محتوای علوم انسانی متعارف را تغذیه می کند.
حالا پرسش این است که این مبنا از کدام منبع گرفته شده است؟ پاسخ این است که از جنگل! و مشاهده قانون تنازع بقا در جنگل. در علوم انسانی متعالی مبتنی بر قرآن کریم یکی از مبانی این است که «باطل محکوم به شکست و نابودی است»، بعد محتوای علوم انسانی را این مبنا سیراب می کند و کمک به ضعفا از دل آن بیرون می آید. حالا ما این مبنا را از کدام منبع گرفتیم؟
از قرآن کریم که می فرماید: «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» آن وقت حکمت متعالیه به عنوان فلسفه اسلامی چرایی این مطلب را با زبان عقلی که یک زبان جهانی است برای ما توضیح می دهد و می گوید بنا بر اصالت وجود، حق، امر وجودی و باطل امر عدمی است، بنابراین حق که به تعبیر قرآن مثل آب منفعت بخش است می ماند و باطل که مثل کف روی آب است از بین می رود. بنابر این، ایجاد تقابل بین قوی و ضعیف، درست نیست، و ممکن است که گاهی حق با ضعیف باشد و گاهی هم حق با قوی. اما تقابل حق و باطل، اقتضایی نیست بلکه یک تقابل همیشگی و جاودانه است.
بر این اساس، چون علوم انسانی با اراده انسان پیوند می خورد و ممکن است اراده انسان منطبق بر فرمان تشریعی الهی باشد و یا نباشد، علوم انسانی به حق و باطل و به تعبیر دیگر به متعالی و متعارف(یا متدانی) تقسیم شود اما علوم تجربی، اگر تجربه معتبر باشد، همیشه حق است، چون در واقع شناخت فعل خداست اما زمانی متعالی است که تأثیر آن به خدا نسبت داده شود و این مهم در نظر گرفته بشود که آتش می سوزاند اما اگر خدا بخواهد.
بنابر این، علوم تجربی هم طبق این مبنا به متعالی و متعارف طبقه بندی می شود. به نظر می رسد شاه کلید تولید علوم انسانی متعالی، مراجعه روشمند به قرآن کریم است.