۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۷ : ۰۰
داخل حرم مطهر حضرت زینب(س) هیئت عالیرتبه سیاسی نظامی ایران متشکل از علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه، سرهنگ محمد سلیمی وزیر دفاع، سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش، احمد متوسلیان فرمانده تیپ محمد رسول الله(ص)، محسن رفیقدوست مسئول پشتیبانی و تدارکات سپاه پاسداران و بقیه مشغول زیارت هستند.
همراه هرکدام از شخصیتهای سیاسی
نظامی، دو نفر سپاهی بهعنوان محافظ حضور دارند. محافظهای سرهنگ سلیمی و
صیاد شیرازی لباس ارتشی بر تن دارند.
همه محافظین، درحالی که بهطور
منظم لباس نظامی بر تن دارند، پیراهن خود را روی شلوار انداختهاند. در آن
میان محمود مسافری چشمش میافتد به حاج احمد متوسلیان که در کناری ایستاده و
رو به ضریح، مشغول گفتن ذکر است.
تیپ منظم نظامی حاج احمد توجه او را به خود جلب میکند؛ لباس فرم سپاه اتوکشیده، پیراهن خود را داخل شلوار گذاشته و فانسقهای سبزرنگ را محکم به کمر بسته است. یک کیف برزنتی سبزرنگ کوچک حاوی قطبنما در سمت چپ و غلاف چرمی سیاهرنگ که کلت کمری برتا داخل آن قرار دارد، بر پهلوی راست او قرار دارد.
محمود خودش را می رساند کنار حاج احمد و با لبخند به او میگوید:
ــ میگویم حاجی، ماشاءالله چقدر منظم و خشک تیپ زدی!
حاج احمد با تعجب میگوید:
ــ چطور مگر؟
تیپ محافظها را به او نشان میدهد و میگوید:
ــ ما همه پیراهنهایممان را گذاشتهایم روی شلوار، ولی فقط شما پیراهنت را داخل شلوار گذاشتی.
ــ خب مگر عیبی دارد؟
ــ عیب که نه. ولی میخواهم بگویم ماشاءالله کمرباریک هم که هستی...
و شیطنتآمیز میخندد.
حاج احمد هم با او میخندد و میگوید:
ــ ای شیطون...
ــ نه حاجیجان، اصلاً منظوری نداشتم.
ــ بله، درست میگویی هیچ منظوری نداشتی!
ــ فقط میخواستم بگویم این جوری خوب نیست.
ــ چرا خوب نیست؟
چون کمر شما باریک است و این طوری فانسقه را محکم به کمرتان بستید، این
نظامیان سوری که میبینند پیش خودشان میگویند: "این بابا با این هیکل لاغر
و ضعیف بلند شده از ایران آمده اینجا که مثلاً به ما کمک کند؟ این که با
یک باد کمرش میشکند"!
و هر دو با هم میزنند زیر خنده.
("محمود مسافری" محافظ سابق سردار محسن رضایی و محسن رفیقدوست، 23 مرداد 1392 بر اثر تصادف در جاده قم فوت کرد).