از وضعیت سخت زندگی در روستا و دیدن فقر و تنگدستی مردم، برافروخته بود. به همین دلیل، به صف انقلابیون پیوست و با گروهی از جوانان در تصرف پادگان «باغشاه» سابق (میدان حُر کنونی) شرکت کرد. یک بار هم در جریان مبارزات انقلابی علیه شاه، هدف اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد.
پس از پیروزی انقلاب و ضرورت دفاع در آن اوضاع نابسامان در تشکیل پایگاههای دفاعی و کمیتهها در مساجد برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب در محل سکونت خود، نقش ویژه ای داشت و با دادن آگاهی به مردم، نسبت به رفع نیازهای آنان اقدام میکرد.
در شهریور ۱۳۵۸ با تشکیل سپاه کرج به عضویت این نهاد درآمد و به خاطر شایستگیهای او به عنوان «جانشین عملیات سپاه کرج» مشغول به خدمت شد. وی در نخستین گروه اعزامی از سپاه کرج به کردستان، سرپرستی گروه را بر عهده گرفت و در آزادسازی شهر سنندج با وجود آنکه نیروهای تحت فرماندهی او پس از پایان مأموریت به کرج بازگشتند، او در منطقه ماند و به «فرماندهی عملیات شهر تکاب» منصوب شد.
با آغاز جنگ تحمیلی، به کرج بازگشت و پس از سازماندهی تعدادی از نیروهای رسمی و بسیجی، به جنوب رفت و در همان روزهای نخست جنگ، جبهه «فیاضیه» در آبادان را تشکیل داد و مدتها به عنوان «فرمانده محور جبهه فیاضیه» مشغول خدمت شد.
در عملیات «طریقالقدس» با سمت فرمانده گردان وارد عمل شد که به دلیل نبوغ و رشادتها و خلاقیتهایی که از خود نشان داد، «جانشین تیپ المهدی» شد. در عملیاتهای فتحالمبین، الی بیتالمقدس و رمضان، به عنوان یکی از فرماندهان لشکر ۲۷، مسئول محور و در عملیات والفجر مقدماتی، «جانشین تیپ نبیاکرم(ص)» بود. شهید کلهر در عملیات «کربلای ۵»، «قائممقام لشکر ۱۰سیدالشهدا(ع)» بود که به درجه رفیع شهادت رسید.
کلهر در سال ۵۹ ازدواج کرد و ثمره این ازدواج یک فرزند شد که به
دلیل وضعیت دوران جنگ و حضور شهید کلهر در جبهه، این فرزند بسیار اندک طعم
محبت پدرانه را چشید. در طول جنگ، او چند بار مجروح شد و آخرین جراحتش به
اندازهای شدید بود که درمان آن یک سال طول کشید.صلابت، شهامت، صبر و توکل
او بر خدا و حضور او در میادین مختلف از همان دوران جوانی از او فرماندهی
لایق ساخته بود. شجاعت در ذات او بود. او به عقیده رزمندگان «علمدار رشید
لشکر» بود.
یکی از همرزمان شهید کلهر با روایت خاطرهای به بخشش این فرمانده شهید
اشاره میکند و میگوید: یکی از بچهها میخواست خواستگاری برود. به حاج
یدالله گفت که همراهش برود. خانواده دختر از وضعیت مالی پسر پرسیدند. داماد
جواب داده بود که حقوقش فلان قدر است و خانه ندارد. پدر و مادر دختر،
خانهدار بودن پسر برایشان بسیارمهم بود، آن قدر که تصمیم داشتند جواب رد
بدهند. حاج یدالله در آن موقع گفته بود: «آقا داماد ما خانه دارد. اگه مشکل
فقط خانه است باید عرض کنم که خانه دارد.دیگر جز این مشکلی نیست؟»
پسر رو به حاج یدالله گفته بود: «حاجی من که خانه ندارم!» این فرمانده با جدیت گفته بود:«ساکت! همین که من میگویم. میگویم خانه داری، یعنی داری.همین.» خانواده دختر رضایت دادند و قرارهای بعدی را گذاشتند. از آنجا که آمدند بیرون داماد از حاجی پرسیده بود: به خیر گذشت. ولی چند وقت دیگر که گندش درآمد چه؟» او هم گفته بود:«چه کسی میگوید دروغ گفتهام؟ اسمت توی قرعهکشی خانههای سازمانی سپاه درآمده است.»
برادر این فرمانده شهید میگوید: در عملیات «کربلای ۵» دوست و همرزم صمیمی شهید کلهر به نام «سیدحسن میررضی» به شهادت رسید، این شهادت برای شهید کلهر خیلی سنگین تمام شد. از آنجا که ارتباط بسیار نزدیک و صمیمی با هم داشتند، برادرم بیتابی میکرد و در همان منطقه عملیات داخل نفربر رفته بود و با حزن و اندوه و غم از دست دادن یار نزدیک خود گریه میکرد.
رفقا و دوستان هرچه اصرار کردند او آرام نشد. تا اینکه حاج آقا «میثمی» او را میبیند، به طرفش میرود و وی قدری صحبت میکند. شهید کلهر بلافاصله گریهاش قطع میشود و تبسم میکند پس از اینکه شهید میثمی میرود،دوستان جویای موضوع میشوند. برادرم میگوید که ایشان در گوش من همان حرفی را گفتند که حضرت رسول اکرم(ص) به حضرت زهرا(س) گفتند و دیری نپایید که همین موضوع به واقعیت پیوست و در مرحله بعد عملیات «کربلای ۵» یعنی روز اول بهمنماه ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه شهید کلهر به همرزمان شهیدش پیوست.
در مراسم وداع با پیکر شهید کلهر در «اردوگاه کوثر» که در ۱۰ کیلومتری سوسنگرد واقع شده بود، در آن ساعاتی که شهید کلهر را در حسینیه اردوگاه تشییع میکردند، برای نخستین و آخرین بار، چادرهای اردوگاه مورد هجوم نزدیک به ۲۵ فروند هواپیما قرار گرفت و به برکت خون شهید، باعث شد که هیچ کس در چادر نباشد و گرنه تعداد زیادی از رزمندگان به شهادت میرسیدند.
منبع:مشرق