از دلیل های دیدگاه نخست بر نقش مردم، روایتی است که ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که فرمودند:
«یَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ کَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَی عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَی أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْنَاکُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِیثَ فَکَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ؛
ای ثابت! همانا خداوند تبارک و تعالی این امر را در هفتاد وقت گذاشت. چون حسین ـ صلوات اللَّه علیه ـ کشته شد، خشم خدای متعال بر اهل زمین سخت شد و آن را تا صد و چهل به تأخیر انداخت. سپس که ما به شما خبر دادیم، آن خبر را فاش کردید و از مطلب پوشیده، پرده برداشتید. بعد از آن، خدا برای آن وقتی نزد ما قرار نداد. خدا هر چه را خواهد محو کند و ثابت گذارد و اصل کتاب نزد او است.»
ابو حمزه گوید: «من این حدیث را به امام صادق علیه السلام عرض کردم؛ فرمودند: «چنین بوده است».
ایشان بر این باورند چون برخی رفتار مردم سبب پسافتادن ظهور میشود، پس بهناگزیر با انجام برخی کارها میتوان ظهور را نیز پیش انداخت. البته توجه به نکاتی درباره روایت لازم است:
بررسی روایت
در همه نقلهای این روایت، حسن بن محبوب از ابو حمزه نقل کرده است، در حالی که بر حسب کتابهای رجال ابوحمزه ثمالی از طبقه چهارم محدثان بوده و وفات او در سال ۱۵۰ قمری، واقع شده است. حسن بن محبوب که طبق سند، این خبر را از ابوحمزه روایت کرده، از طبقه ششم است که در هفتاد و پنج سالگی (در سال ۲۲۴ ق) در گذشته است. بنابراین، حسن بن محبوب در سال وفات ابوحمزه، یک سال بیشتر نداشته و در این صورت، روایت او از ابوحمزه اصلاً امکان ندارد و حتماً شخص دیگری بین او و ابوحمزه واسطه بوده است و چون معلوم نیست او چه کسی بوده است، نمیتوانیم این حدیث را معتبر بدانیم.
یکی از بزرگان علمای معاصر، پس از اشاره به بیان یادشده، میافزاید:
افزون بر آن، خبر واحد ـ اگر چه صحیح باشد ـ در اصول اعتقادی نمیتواند حجّت باشد، تا چه رسد به آنکه سندش هم ناشناخته (مجهول) باشد.
آنگاه ادامه میدهد: با وجود احادیث معتبری که همه با صراحت دلالت دارند که ظهور حضرت مهدی علیه السلام و حکومت عدل صالحان به این زودیها صورت نخواهد گرفت و تا ظهور آن حضرت(عج) باید منتظر تحوّلات شگرف و حوادث خطیر طیّ زمانهای بسیار طولانی بود، با این حال چگونه میتوان به یک خبر واحد مجهول در برابر آن همه احادیث اعتماد نمود؟ به علاوه از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خطبهها و روایات زیادی نقل شده است که در آنها هم به طول مدتی که باید در طیّ آن به انتظار این ظهور بود، اشاره شده است و هم از پیشامدهای بزرگ و امتحانات شدید مؤمنان خبر داده شده است. با وجود این، چگونه ممکن است گفته شود خبر واحد مجهولی که میگوید آن حضرت(عج) وقت ظهور را سال هفتاد معیّن کرده است، صحیح است؟
افزون بر آن، صرف نظر از بحث سند، گمان اینکه مقصود روایت، پدیدآمدن گشایشی کلی و عام و به تعبیری حاکمیت و ولایت ظاهری اهل بیت علیهم السلام، میان شیعیان باشد و نه ظهور واپسین حجت خداوند؛ قویتر است؛ چرا که بنا بر صریح روایات، قیام جهانی به دست دوازدهمین جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرزند امام عسکری علیه السلام رخ خواهد داد و سالهای یادشده، هیچ هماهنگی با زندگی حضرت مهدی عجل الله فرجه ندارد.
در اینجا این نکته را میافزاییم که با توجه به دسته روایاتی که پیش از این یاد شد و روایاتی که در آن نه فقط زمان ظهور را در علم و اراده خداوند دانسته؛ بلکه امر دیگری را در آن دخیل ندانسته است، ادعای بداء در زمان ظهور امام زمان علیه السلام نه با معنای اصطلاحی بداء سازگاری دارد (چرا که زمانی برای ظهور تعیین نشده و کسی از آن آگاهی ندارد، تا خلاف آن صورت پذیرد.) و نه از طریق روایت یاد شده میتوان آن را اثبات کرد.
بنابراین، ظهور، در زمان مقرر رخ خواهد داد. مهم آن است که ما به گونهای زندگی کنیم که هرگاه به طور ناگهانی آن اتفاق افتاد، در کمال آمادگی برای درک آن دوران باشیم. البته برخی روایات یاد شده، فقط به عنوان شاهد بحث میتواند بررسی شود.
ناگفته نگذرم که این هرگز به معنای نقش نداشتن مردم نیست، بلکه به معنای آن است که چون کسی از زمان ظهور آگاه نیست پس ادعای تقدیم و تأخیر آن با بداء پذیرفتنی نیست.
بنابراین همه تکالیف ما در دوران غیبت، فراهمساختن زمینه و مقدمه ظهور نیست؛ بلکه ما مکلف به انجام تکلیفهای مشخصی هستیم. دوران غیبت، مقدمه دوران ظهور نیست؛ بلکه دورانی است جداگانه با ویژگیهای خاص. البته اگر کسی به تکلیف خود عمل کرد، خداوند طبق وعده خود سرنوشت او را تغییر خواهد داد.