مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آیا نگفته است که المومنُ کالمَیِّتِ فی یَدی الغاسِلِ. خدا حتی آنچه من باب مَثَل میآورد راست است. نمیخواهد صریح بگوید، مثل مهمتر است. مثل، مطلب را برای من و شما بهتر واضح میکند و میرساند.
عقیق:مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: ولو اینکه در آنچه گفتم موت هم
هست در آن بخواب. میتوانی در آن بخوابی و در حال موت، خدا از تو کار بکشد.
آیا نگفته است که المومنُ کالمَیِّتِ فی یَدی الغاسِلِ(شرح نهجالبلاغه
جلد 11، ص 200). خدا حتی آنچه من باب مَثَل میآورد راست است. نمیخواهد
صریح بگوید، مثل مهمتر است. مثل، مطلب را برای من و شما بهتر واضح میکند و
میرساند. اگر صریح میگفت که مومن خودِ مرده در میان دستان غسّال است این
شیرین نبود. آن گونه که گفته است لطیفتر و واضحتر است. المومنُ
کالمَیِّتِ فی یَدی الغاسِلِ غسّال در اینجا خداست، آیا چنین نیست؟ یا
اولیاء خدا هستند و یا خدا. شما مانند میّتی هستید که روی تخته خوابیده است
و غسّال او را این طرف و آن طرف میکند. آیا این حدیث راست است؟ پیامبر
ما(ص) راستگوست. صَدَّقَ رَسوُلُ اللهِ. به خدا زحمت و مرارت از این بیشتر
نمیشود که مومنین از تخته که میافتند هیچ، از دوش آنهایی که دارند
میبرندشان هم در میان علفها میافتند. خیلی زحمت است. از آن طرف میغلتند
و از تخته روی زمین میافتند. دوباره او را روی تخته میگذارند و میگویند
قدری کمتر حرکت کن و به صانعت وابگذار، آرام بگیر و به صانعت تسلیم شو.
نترس، تو را میگردانند. ببین که غسّال، میّت را چگونه میگرداند. او را از
این پهلو به آن پهلو میکند. اگر این کار را کردی و خداوند مرحمت کرد و
این امر انجام شد قدرت این هم پیدا میشود که میّت، خود نیز بغلتد. زیرا
بعضی میّتها ادب دارند و همین که غسال میخواهد آنها را به پهلوی دیگر
وادارد، خود میغلتند. اگر چنین چیزی شنیدید، آن را باور کنید. چون بعد از
مُردن، ادب کرده است و تسلیم شده است و جان به خدای خود داده است، بعید
نیست که خداوند از قدرت و علم و نور خوئد به ذات میّت عطا کند به صورتی که
همچنان میّت باشد امّا فعل نیز به جا بیاورد. آیا نشنیدهاید که حضرت
زهرا(س) دست مبارکش را باز کرد؟ حسن جان، حسین جان، زاد و راحله خود را از
مادرتان بردارید. آیا در روایت نیامده است که دستش را از کفن بیرون کرد و
حَسَنین(ع) را بغل گرفت؟ راست است. یا حضرت امیر(ع) بعد از اینکه رفته است،
وقت بردن جنازه بیاید جلوی آنها بایستد و بگوید حسن جان، حسین جان، جلوی
جنازه را به من بدهید. گفتند پدرِ ما اجازه این کار را نداده است. نقاب را
کنار زد و گفت آن را به من بدهید. جلوی جنازه را خود برد. اینها را برای من
و شما نشان داد تا ما را با عظمت طریق و راه خود آشنا کند. والاّ اینها
چیزهایی نبود که آشکار کنند و در دست و بال خلق بیاندازند تا روایت آن به
من و شما برسد.
پی نوشت:
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 133 مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی