عقیق: دین اسلام
در طول حیات پر افتخار خود با خطرات و چالشهای بزرگی روبرو بوده است. یکی
از این خطرات در دوران معاصر فرقه سازی و پدید آمدن شاخههای نوپدید و
ساخته دست استعمار است که خصوصاً در قرن نوزدهم رواج یافت. از جمله این
فرقهها میتوان به فرقه بابی، وهابی، سلفی و ... اشاره کرد. در این مطلب
به معرفی یکی از مهمترین این فرقهها یعنی سلفیها میپردازیم و با اهداف،
اعتقادات و چهرههای مهم آنها آشنا خواهیم شد. خاصه اینکه در ماههای
اخیر و با بهبود رابطه ایران و مصر سلفیها تلاشهای خود علیه ایران و مذهب
تشیع را دو چندان کردهاند شناسایی این نحله ضروری مینماید.
اعتقادات: برداشتی دلبخواهانه از اسلام
سلفیها
معتقدند که احکام اسلام در هر دورهای باید همانگونه اجرا شود که در
دوران پیامبر اسلام (ص) و صحابه و تابعین انجام میشده است. در دیدگاه
سلفیها عقل و منطق مطلقاً هیچ جایگاه و ارزشی ندارد و تنها نصوص قرآن،
احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد.
محمد
ابوزهره در بیان عقاید این نحله در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیة
مینویسد: «هر عملی که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود
نداشته و انجام نمیشده است، بعدا نیز نباید انجام شود.» ابن تیمیه (۶۶۱-
۷۲۸. ق) - فقیه و متکلم حنبلی - از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و
استنتاج کرده است: «۱- هیچ فرد نیکوکاری یا دوستی از دوستان خدا را نباید
وسیلهای برای نزدیک شدن به خدا قرار داد ۲- به هیچ زنده یا مردهای پناه
نباید برد و از هیچ کس نباید یاری خواست ۳- به قبر هیچ پیغمبر یا فرد
نیکوکاری نباید تبرک جست یا تعظیم کرد». به نوعی میتوان این سه مورد را
اساس اعتقادات نحله سلفی دانست.
دکتر محمدسعید رمضان البوطی، از
منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب «السلفیة مرحلة زمینة مبارکة
لا مذهب اسلامی» درباره سلفیه و پیدایش آن میگوید: «سلفیه پدیدهای
ناخواسته و نسبتا نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را
جز خود، کافر میشمرد؛ فرقهای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب
به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بیمذهب، با بنیان وحدت مخالف
است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و
باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از
همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جستجوی عالمان فرقهها بوده و
اندوختهای گران سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با
پاسداشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به نیازهای عصر
توانا ساخته است، چشم پوشید و اسلام بلامذهب را اختیار کرد.»
سلفیها
ریشه اعتقادات خود را در نظرات احمد ابن حنبل میدانند اما از تمام
اعتقادات او پیروی نمیکنند. در زمان پیدایش و سالهای نخستین این نحله،
سلفیها با اشاعره و معتزلیان بحثها و چالشهای زیادی داشتند. البته
اختلافات آنها با معتزلیان بیشتر بود چرا که آنها بر خلاف اشاعره و
سلفیها از نظرات فیلسوفانی بهره میبردند که به نوعی تحت تأثیر فلسفه
یونان بودند.
چهرههای تاثیر گذار: وهابیت ادامه سلفیه
در
تاریخ سلفیه تعدادی از شخصیتها وجود دارند که تأثیر بسزایی بر روند این
نحله و جنبش انحرافی داشتهاند. مهمترین آنها احمد ابن حنبل است که
همانگونه که گفتیم سلفیها نظرات خود را به وی منتسب میکنند. برخی از
مورخان و اندیشمندان حنبل را تنها به عنوان یک محدث میشناسند که در ارجاع
به احادیث راه مبالغه را میپیموده است و از همین رو وی را فردی سنت گرا و
ضد عقل میدانستند. عقاید حنبل تا صد الی صد و پنجاه سال ملاک عمل سلفیها
بود که در آن زمان چندان جریان نیرومندی نبودند و به دلایل مختلف رو به
افول نیز رفتند. به طور کلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار،
تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و
مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به
سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفدار بودن این فرقه شد.
فرقه سلفی
تا قرن دوازدهم و ظهور محمد بن عبدالوهاب نجدی در انزوای کامل بسر برد.
البته قبل از این زمان نیز تلاشهایی شد تا این نحله دوباره پا بگیرد اما
دلایل ذکر شده باعث شد تا این تلاشها ابتر بماند. یکی از افرادی که در
تلاش بود تا سلفیگری را احیا کند احمد بن تیمیه بود که حتی از حنبل نیز
افراطیتر بود اما با مرگ او و تا پیش از پیدایش محمد بن عبدالوهاب نجدی
عملاً سلفیگری از اذهان پاک شده بود.
عبدالوهاب
نیز مانند دیگر سلفیان معتقد بود که باید اسلام به همان صورتی که در
دوران پیامبر اسلام رواج داشته است اجرا گردد و با هر گونه تفکر و تعقل و
تفسیر مخالف بود. وی در این راه معتقد بود که تنها راه برای مسلمانان پیروی
از سلف صالح است و خود او احمد ابن حنبل را سلف صالح میدانست، لذا مکتب
او را پی گرفت.
تلاشهای عبدالوهاب نجدی باعث شکلگیری حکومت وهابی
عربستان سعودی شد که تا کنون نیز بر عربستان حکمرانی میکنند. جنبش
عبدالوهاب پس از چندی برای حکومت عثمانی خطر ساز شد و آنها به همین دلیل
سعی کردند تا او را از بین ببرند. محمدعلی پاشا، خدیو مصر، از جانب سلطان
عثمانی مأموریت پیدا کرد تا وهابیون را قلع و قمع کند اما علیرغم این
سرکوبی پیروان عبدالوهاب پس از چندی بر نجد و حجاز تسلط پیدا کردند و دولت
سعودی را تشکیل دادند.
در واقع در طول حیات این فرقه دو کشور
بودهاند که خاستگاه و پایگاه سلفیون بودهاند. یکی از این کشورها عربستان
سعودی است که همانگونه که گفتیم از همان ابتدا امرای نجد جزو پیروان
عبدالوهاب درآمدند و بعدها دولت سعودی را تشکیل دادند و دولت بعدی مصر
است.
یکی
دیگر از چهرههای تأثیر گذار بر جریان سلفیگری محمد رشید رضا بود که در
مصر فعالیت میکرد. وی تحت تأثیر اندیشههای سید جمالالدین اسدآبادی و
محمد عبده بود. در واقع تلاشهای رشید رضا برای تقویت سلفی و وهابی گری
مقارن شده بود با دوران افول امپراطوری عثمانی. در آن زمان این فرقه ها
معتقد بودند که دین اسلام تحت تاثیر تعالیم دولت های غربی پر از بدعت شده و
علاوه بر جانبداری از اندیشه ایجاد حکومت اسلامی، اندیشه های سلفی گری و
بازگشت به سلف صالح را نیز تبلیغ می کردند. مهمترین اقدام رشید رضا برای
ترویج سلفی گری انتشار ماهنامه المنار بود که نخستین شماره آن در سال1898.م
در قاهره منتشر شد و تا سی وپنج سال به طورمدام در صفحات آن معارف اسلامی
سنی و عقاید رایج مسلمانان نقد می شد. کار دیگر رشیدرضا بنیانگذاری انجمنی
به نام «جمعیة الدعوة و الارشاد» (انجمن تبلیغ و راهنمایی) در سال1909.م
بود. او نخستین بار به هنگام دیدار از کتابخانه هیات مبلغان مذهبی امریکایی
در طرابلس به فکر تاسیس این انجمن افتاد. وی قصد داشت از این راه، هم
تبلیغات هیاتهای مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی اثر سازد و هم واعظان
و آموزگارانی جوان برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.
سلفی گری در دوران معاصر: وقتی عربستان مصر را سلفی می کند
در
قرن نوزدهم دولت و مفتیان وهابی عربستان سعودی تلاش فراوانی کردند تا نحله
سلفی و وهابی را در مصر ترویج دهند. آنها برای انجام این کار با برخی از
متفکران و رهبران جریانهای اسلامی مصر از جمله «جماعت اخوان المسلمین»،
«جماعت انصار سنت محمدی» و «جمعیت شرعی برای پیروی از اندیشه های سلفی و
همکاری عاملان به کتاب و سنت محمدی» (جمعیة الشرعیة التعاون العاملیة
بالکتاب و السنة) ارتباط برقرار کردند. اما در این بین موفق شدند بر یکی از
این جریانها بیشتر اثر بگذارند. گروه انصار سنت و جریان محب الدین الخطیب
به چشم می خورد. محب الدین الخطیب اولین کسی بود که به صورت رسمی اقدام به
تاسیس انتشاراتی با نام «سلفیه» کرد و مجله ای تحت عنوان التوحید منتشر
کرد. وی به شدت از سوی سعودی ها حمایت می شد. الخطیب هنگام ورود به مصر
کتابهایی با نام العواصم من القواصم، الخطوط العارضیه و التحفه الاثنی
عشریه منتشر کرد. او در این سه کتاب سعی داشت اندیشه و تفکرات مسلمانان را
در مصر شکل دهد و آنها را به سوی وضع پیشین (سلفیه) سوق دهد تا طعمه آسانی
برای گرفتارشدن در دام سعودیها باشند.
وضعیت
سلفی ها در مصر بیشتر تحت تاثیر روابط دولت مصر با آمریکا و عربستان سعودی
قرار داشت بطوری که هر گاه این رابطه خوب بود آنها فضای عمل زیادی در
اختیار داشتند اما هر گاه روابط این کشورها رو به تیرگی می رفت سلفی ها نیز
با محدودیت های زیادی مواجه می شدند. بعنوان مثال در دوران جمال عبدالناصر
که رابطه مصر با آمریکا چندان خوب نبود سلفی ها چندان تحرکی نداشتند اما
با روی کار آمدن انور سادات که روابط گرمی با امریکا برقرار کرد آنها آزادی
تام و تمام یافتند و علیه همه گروه های مخالفشان به فعالیت پرداختند. در
دهه هفتاد میلادی از سوی شاخه جوانان جماعت اخوان المسلمین و جماعت انصار
سنت (هر دو از گروه های قدرتمند سلفی و وهابلی)حرکتهایی شکل گرفت که تفکر
وهابی را اشاعه می داد و جمعیتهایی اسلامی (مانند جمعیت سلفیه، جمعیت جهاد،
جمعیت اسلامی و جمعیت تکفیر) به وجود آورد که تا به امروز فعالیت می کنند.
این جمعیتها همگی به تبعیت از عربستان سعودی تفکر وهابیت را تبلیغ می
کنند.
سلفی ها و تشیع: قصه یک عمر دشمنی
همانگونه
که تا اینجا دیدیم سلفی ها از آنجا که علم و منطق را در بحث مذهب به هیچ
عنوان جایز نمی دانند، بالطبع دشمنی دیرینه ای با شیعه و شیعیان دارند و در
طول تایخ نیز از هیچ کوششی برای آزار و اذیت شیعیان فروگذار نکرده اند.
یکی از مهمترین دلایل دشمنی سلفی ها با شیعیان, اعتقاد شیعیان به امامت و
همچنین وجود اصل اجتهاد در شیعه است. سلفی ها در عقاید خود تا بدانجا افراط
گرایی می کنند که حتی اهل تسنن نیز آنها را از خود نمی دانند.
دشمنی
سلفی ها با شیعه تا آنجاست که همواره سعی کرده اند چهره ای تحریف شده از
شیعه به پیروان خود عرضه کنند. به عنوان مثال اخیرا « أحمد فرید علی» عضو
شورای امنای دعوت سلفی و مسئول "کمیته مقابله با شیعیان در مصر" گفته است:
مذهب تشیع، یک مذهبی اسلامی نیست بلکه مخلوطی از یهود، مسیحیت و زرتشتی
است!
سلفی
های مصر خصوصا بعد از انقلاب این کشور و برکناری حسنی مبارک از ریاست
جمهوری و نزدیکی روابط ایران و مصر به تککاپو افتاده اند تا تلاشهای خود
علیه کشورمان و همچنین مذهب تشیع را دو چندا ن کنند. فرید علی در همین
زمینه خطاب به "محمد مرسی" رئیس جمهور مصر افزوده است: ما به آقای مرسی
توصیه می کنیم که تقوا پیشه کند و به وعده ای که "اخوان المسلمین" قبل از
انتخابات به جریان ها و گروه های اسلامی درباره شیعیان داده بود، عمل کند
زیرا مذهب تشیع، درب شرارت است!
همچنین در راستای همین تلاشها
اخیرا دو حزب سلفی مصر به نام حزب "الدعوة" و حزب "النور" در اردوگاه
نظامی "ابو قیر" واقع در شرق اسکندریه، کنفرانسی تحت عنوان "خطر شیعه"
برگزار کردند. یک روز بعد از این همایش "شیخ احمد سیسی"از رهبران سلفی ضد
شیعی مصر، در سخنانی مدعی شد: شیعه خطرناکترین گروهی است که در طول تاریخ
ظهور کرده است و حتی یک روز هم به خاطر خدا قیام نکرده و پرچم اسلام را
برافراشته نکرده است!
وی که در مسجد "الصدیق" اسکندریه سخنرانی می
کرد، افزود: مصر در آستانه یک فاجعه است و باید جلوی آن را گرفت. وی در
سخنانی گستاخانه مدعی شد: مذهب شیعه شری است که در حال حاضر دامنگیر اکثر
کشورهای مسلمان شده و ایستادن در مقابل آن کمک همه مسلمانان را می طلبد!
حتی
دانشگاه الازهر مصر نیز در این حرکت به کمک این نحله آمده است بگونه ای
که روزنامۀ مصری "الیوم السابع" در سلسله گزارش هایی از برگزاری جلسات
"علما"ی مصر به منظور مقابله با گسترش مذهب تشیع، می نویسد: الازهر تصميم
دارد علماي خود را به مناطق حضور شيعيان بفرستد تا برای تغییر مذهب، با
آنها مذاكره كنند. الازهر همچنين به مردم درباره عواقب گرويدن به مذهب
رافضي (تشيع) هشدار مي دهد!
این تلاشها تنها نمونه ای از تلاشهای
سلفی های مصر است که در این ماه ها بسیار فعال شده اند و گمان می رود که
حرکات آنان تحت حمایت عربستان سعودی نیز باشد. حال سوالی که باید پرسید این
است که سلفی ها در حالیکه اسلام دینی همواره پیشرو بوده است چگونه با
ادعای بازگشت به سلف صالح(آنهم احمد ابن حنبل) معتقدند همه فرقه های اسلام
کافرند جز خودشان؟ و همچنین باید پرسید آیا سلفی ها با چهره هایی چون بن
لادن و ملاعمر به برافراشته شدن پرچم اسلام کمک کرده اند یا شیعیان ایران
با قدافراشتن در برابر استکبار و حفاظت از ابروی اسلام و مسلمانان در
سرتاسر دنیا؟
منبع:فردا
211001