نهم صفر؛شهادت صحابه نبي و يار علي(ع)
«عمّار ياسر» از اصحاب خاص پيامبر (ص) و از نخستين ايمان آورندگان، در مكه و در حدود 44 سال قبل از بعثت به دنيا آمد. «عمار ياسر» در سن 93 سالگي در جنگ صفين در ركاب امام علي(ع) در حالي به شهادت رسيد كه پيامبر درباره اين يار با وفاي خويش فرمود: «اي عمار! تو را گروه سركش و نافرمان خواهند كشت».
عقیق: پدرش «ياسر» نام داشت كه از مردم يمن بود و بعدها در مكه ساكن گشت. سميّه، مادر عمار، كنيز ابوحذيفه بود. او كنيزش را به همسري ياسر در آورد و ياسر از آن زن صاحب فرزندي شد كه نام او را عمار گذاشتند. ابو حذيفه بعدها عمار را از قيد رقيّت آزاد كرد و از اين رو از موالي بني مخزوم به حساب آمد. [۱]اسلام آوردن عمار و خاندان اوبعد از بعثت پيامبر و بعد از دعوت مخفيانه سه ساله، پيامبر (ص) دعوت خود را آشكارا آغاز نمود. عمار به همراه پدر و مادر و برادرش (عبدالله) در سال پنجم بعثت به حضور پيامبر آمد. و مسلمان شدند و اينان سي و چندمين نفري بودند كه اسلام آوردند، در حالي كه عمار حدوداً ۴۸ سالي داشت. [۲]ابن حجر مينويسد: «عمار يكي از هفت نفري بود كه اسلام خود را آشكار كردند.» [۳]هنگامي كه خاندان عمار، اسلام خود را آشكار ساختند قبيلۀ بني مخزوم، هم پيمان آنها، بسيار ناراحت و عصباني شدند و هِشام بن عمرو كه در ميان مسلمانان به ابوجهل مشهور بود و رياست قبيلۀ بني مخزوم را بر عهده داشت، شروع به انواع مزاحمتها و شكنجهها به خاندان عمار نمود كه از جمله شكنجهها؛ آهن گداخته از آتش، تازيانه و خواباندن روي ريگهاي سوزان سرزمين مكه بود.پدر و مادر عمار، در سن پيري تحت سختترين شكنجۀ مشركان به مقاومت ادامه دادند. اين أثير در اين باره مينويسد: «مشركان مكه، سه نفر (عمار، ياسر، سميه) را در گرمترين مواقع مجبور ميكردند كه خانۀ خود را ترك بگويند و در زير آفتاب گرم و باد سوزان بيابان به سر ببرند. اين شكنجه آن قدر تكرار شد كه «ياسر» در آن ميان جان سپرد. «سميه» به أبوجهل پرخاش نمود و آن مرد سنگ دل و بي رحم تيزۀ خود را، در قلب وي فرو بُرد و او را كُشت. »[۴پس از كشته شدن ياسر و سميّه و عبدالله از عمّار خواستند كه از پيغمبر (ص) بيزاري بجويد و از اسلام برگردد و بتها را به نيكي ياد كند وگرنه شكنجه ادامه دارد. او كه چگونگي مرگ پدر و مادر و برادرش را ديده بود، براي حفظ جان خود، دست به تاكتيك و تقيّه زد. در ظاهر به زبان، خواستۀ مشركان را گفت و نجات يافت. اين خبر به پيامبر (ص) رسيد و بعضي عمار را غايبانه محكوم كردند. ولي پيامبر (ص) سخن آنها را رد كرد و فرمود: «إنَّ عَمّاراً مُلِئَ ايماناً مِنْ قَرْنِهِ إلي قَدَمِهِ وَ اُخْتَلَطَ الايمانُ بِلَحْمِهِ وَدَمِهِ» [۵]يعني همانا سراسر وجود عمار، از فرق سر تا قدمش مملو از ايمان ميباشد و ايمان با گوشت و خون او آميخته است. بعد آيۀ ۱۰۶ سوره نحل نيز در تأييد عمار نازل گرديد. رسول گرامي اسلام (ص) به عمار فرمود: «اگر باز هم از تو خواستند، چنان كن» [۶] يعني تقيّه را تكرار كن.عمار، همراه پيامبر (ص) و دعاي رسول خدا در حق عمارعمار، آنچنان به پيامبر (ص) نزديك بود كه خود ميگويد: «كُنْتُ تِرْباً لِرَسولِ اللهِ في سِنِّهِ، لَم يَكُنْ أَحَدٌ أَقْرَبَ إليه مِنّي» [۷]من دوشادوش رسول خدا بودم هيچ كس مثل من به آن حضرت نزديك نبود. شايد بر همين اساس بود كه پيامبر (ص) فرمود: «إنَّ عَمّاراً جِلْدةٌ بَيْنَ عَيْني وَ أَنْفي» [۸] همانا عمار پوست بين چشمان و بين من است. پس از هجرت و ورود عمار به مدينه، در ساختن مسجدالنبي بسيار فعال بود، چنان كه پيامبر (ص) به او فرمود: آنقدر به خود زحمت نده. عمار گفت: دوست دارم در ساختن مسجد شركت كنم. و همانجا بود كه پيامبر (ص) دستي بر شانۀ عمار زد و فرمود: «إنّكَ مِنْ أَهْل الجَنَّه تَقْتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَةُ» [۹] يعني تو اهل بهشت هستي، قوم ستمگر تو را ميكشند. سيره نويسان، در مورد شركت پرتلاش عمار در جنگها چنين نوشتهاند كه «عمار» در همۀ جنگهاي پيغمبر و در بيعت رضوان همراه رسول خدا (ص) شركت نمود. در جنگ بدر قهرمانيها نشان داد و آزمايشهاي رزمي را، چنان كه بايد، به انجام رسانيد. [۱۰]يار با وفاي امير و عمار لشكر اميرالمومنين (ع)عمار يكي از چهار يار با وفاي حضرت علي (ع) بود كه پس از رحلت رسول اكرم (ص) بر سر پيمان خويش با حضرت علي (ع) باقي ماند و چون اميرالمؤمنين (ع) به خلافت رسيد، عمار همه جا كنار امام علي (ع) حضور داشت.در جنگ صفين با وجود كهولت سن، حضوري جاودانه داشت و در ميدان نبرد در كنار ساير ياران پيامبر (ص) عليه معاويه جنگيد تا اينكه در روز ۹ صفر سال ۳۷ هجري قمري و در سن ۹۳ سالگي شربت شهادت را نوشيد.پيش بيني پيامبر (ص) از نحوه شهادت عماردر روايات آمده است كه در جنگ صفين، عمّار پيش از شهادتش، بر اثر تشنگي زياد آب طلبيد، . مردي گفت: آب در اينجا نيست. در اين هنگام پسر بچهاي به نام «راشد» شربتي از شير براي او آورد، عمار به او گفت: «از دوستم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: آخرين رهتوشه تو از دنيا قدحي از شير است»، عمار شير را نوشيد و براي چندمين بار به دشمن حمله كرد تا اينكه دو نفر از نفرات دشمن به نامهاي «ابو العاديه الفزاري» و «ابن جون سكوني» به سوي عمار آمدند، اولي ضربتي سخت بر عمار زد كه بر زمين افتاد و دومي سر از بدن عمار جدا كرد.مرقد عمار ياسر در كشور سوريه در شهر «رقه» سمت راست دروازه قديمي شهر كه به دروازه باب علي (ع) مشهور است، واقع شده است.پی نوشت ها:[۱]. رشاد، علي اكبر؛ دانشنامۀ امام علي (ع)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ۱۳۸۵ ش، چاپ سوم، ج ۸، ص ۵۱۶.[۲]. صدر حاج سيد جوادي، أحمد و ديگران؛ دائرة المعارف تشيّع، تهران، نشر شهيد سعيد محبّي، ۱۳۸۴ ش، چاپ اول، ج ۱۱، ص ۴۶۰.[۳]. عسقلاني، ابن حجر؛ الإصابه في تمييز الصحابه، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ۱۳۲۸ ق، چاپ اول، ج ۳، ص ۵۰۵.[۴]. ابن الأثير، عزّالدين علي بن ابي الكريم؛ الكامل في التاريخ، مترجم؛ عباس خليلي، تهران، مؤسسّه مطبوعاتي علمي، [بيتا]، اول، ج ۱، ص ۷۲.[۵]. همان، دائرة المعارف تشيّع، ج ۱۱، ص ۴۶۱.[۶]. القرطبي، ابن عبدالبر؛ الاستيعاب في معرفة الصحابة (چاپ شده در حاشيه الاصابه)، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، [بيتا]، اول، ج ۲، ص ۴۶۹.[۷]. امين، محسن؛ أعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف (أفست سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد)، [بيتا]، اول، ج ۸، ص ۳۷۳.[۸]. ابن هشام؛ السيرة النبويه، بيروت، دارالمعرفة [بيتا]، اول، ج ۲، ص ۱۴۳.[۹]. همان، أعيان الشيعه، ج ۸، ص ۳۷۳.[۱۰]. همان، الاستيعاب في معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۴۶۹.منبع:حج211008