إِنَّهُ
لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلىَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَلىَ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ/
شیطان را بر کسانى که ایمان آورده اند و بر خدا توکل مى کنند تسلطى نیست.
إِنَّمَا
سُلْطَنُهُ عَلىَ الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ/
تسلط او تنها بر کسانى است که دوستش مى دارند و به خدا شرک مى آورند.
علامه
طباطبایی، مفسر بزرگ قرآن با اشاره به مفهوم" استعاذه" در آیه نود و هشت
سوره نحل - فَاسْتَعِذْ
بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ - می فرماید: استعاذه، طلب پناه است، و
معنا این است که وقتى قرآن مى خوانى از خداى تعالى بخواه مادامى که مشغول خواندن
هستى از اغواى شیطان رجیم پناهت دهد، پس استعاذه اى که در این آیه بدان امر شده
حال و وظیفه قلب و نفس قرآن خوان است، او مأمور شده مادامى که مشغول تلاوت است این
حقیقت، یعنى استعاذه به خدا را در دل خود بیابد، نه اینکه به زبان بگوید:"
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم" و این استعاذه زبانى و امثال آن سبب و مقدمه
براى ایجاد آن حالت نفسانى است نه اینکه خودش استعاذه باشد، و اگر به خود این سخن
استعاذه بگوییم مجازا گفته ایم، خداى تعالى هم نفرموده هر وقت قرآن مى خوانى
بگو" اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم"، بلکه فرموده: هر وقت قرآن
مى خوانى از خدا پناه بخواه.
این مفسر در ادامه با ذکر آیه نود و نهم همین سوره - إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ - می فرماید: این جمله در مقام تعلیل امرى است که در آیه قبلى راجع به استعاذه آمده بود، و معناى مجموع آن این مى شود که هر وقت قرآن مى خوانى پناه ببر به خدا از شر شیطان، زیرا تنها کسانى از شر او ایمنند که به خدا ایمان آورده و بر او توکل کرده باشند. از این آیه دو نکته استفاده مى شود: اول اینکه استعاذه به خدا، توکل بر خدا است، زیرا خداى سبحان در تعلیل لزوم استعاذه به جاى استعاذه، توکل را آورده و سلطنت شیطان را از متوکلین نفى کرده است.
دوم
اینکه: ایمان و توکل، دو ملاک صدق عبودیت اند، که ادعاى عبودیت با نداشتن آن دو،
ادعایى کاذب است. آیه" إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ
إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ" که حکایت خطاب پروردگار به ابلیس است نیز
همین معنا را مى رساند، یعنى سلطنت شیطان را از بندگان خود نفى نموده است، چیزى که
هست در آیه مورد بحث بجاى بندگان، افراد با ایمان و متوکل را آورد.
اعتبار
عقلى هم با این معنا مى سازد، زیرا توکل عبارت است از اینکه: انسان زمام تصرف در
امور خود را به دست غیر خود دهد، و تسلیم او شود که هر چه او صلاح دید و کرد همان
را صلاح خود بداند، و این خود اخص آثار عبودیت است.
اما
تکمیل کننده این بحث آیه صد همین سوره - إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ
وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ - است.
علامه
در تشریح ابعاد و وجوه این آیه هم تصریح می کند: ضمیرهاى مفرد سه گانه به کلمه
شیطان بر مى گردد، و معناى آیه این است که سلطنت و برش شیطان منحصر در کسانى است
که او را ولى خود مى گیرند تا او به دلخواه خود امور ایشان را تدبیر کند، و او هر
چه کرد اینان اطاعتش کنند، و نیز در کسانى است که به خدا شرک مى ورزند و بجاى خدا
شیطان را ولى خود مى گیرند و او را رب و مطاع خود مى پندارند، زیرا اطاعت، خود
عبادت است، هم چنان که فرمود:" أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ
أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ
اعْبُدُونِی".
از
این بیان دو حقیقت روشن مى گردد: اول اینکه ذیل آیه، مفسر صدر آن است، و"
تولى" یعنى ولى گرفتن کسى که خدا ولی اش ندانسته، شرک به خدا یا به عبارت دیگر
غیر خدا پرستیدن است.
دوم
اینکه میان توکل نکردن بر خدا و تولاى شیطان و عبادت او هیچ واسطه اى نیست، کسى که
بر خدا توکل نکند او از اولیاى شیطان خواهد بود. و چه بسا بعضى از مفسرین
گفته اند: ضمیر مفرد در جمله" وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ" به
خداى تعالى برمى گردد، و معناى آیه را چنین مى کند که: سلطنت شیطان تنها بر دو
طایفه است، یکى مشرکین و یکى موحدینى که شیطان را ولى خود مىگیرند.
و
لیکن چون این تفسیر باعث مىشود ضمیرهاى یک سیاق، در مرجع مختلف شود، یعنى ضمیر
در" سلطانه" و" یتولونه" به شیطان، و ضمیر"
به" به خدا برگردد لذا مردود است.
منبع:شبستان