وهابیت تکفیری یکی از مشکلات دنیای کنونی مسلمانان (شیعه و سنی) است. آنها
با اتهامهای ناشایستی که به شیعیان میزنند باعث گمراهی مسلمانان و عده
زیادی از مردم دنیا میشوند.
پاسخ:
الف: خلافت به دو صورت متصور است و آن دو، تفاوت روشنى با هم دارند:
1. خلافت منصوص، که تعیین خلیفه از جانب خدا است. خلافت به این معنا قابل فسخ و یا صرف نظر کردن نیست. در این مورد خلافت به سان نبوت است و وظیفهاى است الهى که بر دوش فردى نهاده مىشود.
2. خلافت انتخابى، که خلیفه از سوى مردم برگزیده مىشود. گفتنى است امام علیهالسلام خلافت به معناى دوم را نمىپذیرد.
توضیح اینکه: مردم پس از عثمان، از على بن ابىطالب خواستند به سان سه خلیفه پیشین، با بیعت، زمام امور را به دست گیرد و امام علیهالسلام در این حال با بیان: «مرا رها کنید و دیگرى را بجویید.» به این خواسته پاسخ مثبت ندادند.
نپذیرفتن چنین خلافت و بیعتى، نشانه این نیست که امام، خلیفه منصوص و واقعى نبود، بلکه نشانه آن است که روش پیشینیان را نادرست و غیر صحیح مىدانست.
امّا امام چرا نمىپذیرفت؟ براى اینکه آنان در موقعیتى سراغ على (ع) آمدند که روحیه پاکى که در عصر رسالت بر صحابه حاکم بود، از میان رفته و روح دنیاپرستى و زراندوزى بر بخشى از صحابه حکومت مىکرد.
تاریخ از اندوختههاى هولناک طلحه و زبیر و عبدالرحمانبن عوف و سعدبن ابى سرح، پرده برداشته است.
خلیفه پیشین، یک پنجم از غنایم آفریقایى را به مروان بن حکم داد، و این کار به قدرى زننده بود که گروهى از صحابه صریحاً به نقد کار خلیفه پرداختند و شاعرى گفت:
وأعطیت مروان خمس ال / غنیمة آثرته وحمِیتَ الحِمَى
یک پنجم غنایم افریقیه را به مروان دادى و او را برگزیدى و از خویشاوندان خود حمایت کردى.
امام در چنین وضعیتى مىگوید: من شایسته خلافت بر این مردم نیستم. بروید و کسى را پیدا کنید که با این روش هماهنگ باشد، ولى آنگاه که اصرار مردم را دید، ناگزیر شد براى حفظ وحدت مسلمین و جلوگیرى از متلاشى شدن قوا و نیرو، بیعت را بپذیرد ولى راه و روش خود را به وسیله اوّلین سخنرانى خود، اعلام کرد و تمام اسرافکارىها که به وسیله خلیفه پیشین رخ داده همه باید به بیتالمال برگردد؛ چنان که فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ عَلَى مُسْتَحِقِّیهِ، فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ».(1)
«به خدا سوگند هرگاه به اموال نامشروع و غارت شده از بیتالمال، صداق زنان قرار گیرد و کنیزان با آن خریدارى شوند، من آن را به بیت المال باز مىگردانم؛ زیرا در عدل و داد گشایشى است و هرکس عدل و داد براى او ناخوشایند باشد، ستم و بیداد برایش ناخوشایندتر است.»
ب: پرسشگر، سخن امام را به طور کامل نقل نکرده است.
براى روشن شدن این حقیقت که چرا حضرت دعوت و بیعت مردم را نپذیرفت، ناگزیریم سخن امام علیهالسلام را به نحو کامل نقل کنیم:
امام فرمود: «مرا واگذارید و دیگرى را بجویید. ما به استقبال کارى مىرویم که داراى رویهها و رنگهاى گوناگون است. دلها برابر آن بر جاى نمىماند و خردها پایدار نخواهند بود. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده و راه روشن، تیره و ناشناس گردیده است. بدانید که اگر من درخواستتان را بپذیرم، شما را بر اساس آنچه خود مىدانم خواهم برد و به گفته این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش نخواهم داد.» (2)
حضرت در این کلام، گوشهاى از حقایق و وضعیت حاکم بر آن عصر را شرح مىدهد و روش و منش خویش را در اداره حکومت را ارائه مىکند. برخى از ویژگىهاى حاکم بر جامعه آن روز، عبارتاند از:
* تغییر تدریجى در سنت رسولاللَّه(ص) پس از 23 سال؛ مانند برترى دادن عرب بر عجم، موالى بر بندگان و ...
* رفتار عثمان در باره تقسیم ناعادلانه بیتالمال و گماردن نزدیکان خود از بنىامیه بر امارت و ... که موجب شورش مسلمانان و قتل او گردید.
* طمع (نهج، خطبه 164) جمعى از بیعت کنندگان با امام براى استفاده از فرصتهاى حکومتى. (3)
* شایعه حرص و اصرار امام براى دست یابى به حکومت.(4)
* وجود معاویه و بغض وى نسبت به امام، که نزدیکترین افراد خاندانش در زمان پیامبر خدا(ص) به دست امام على علیهالسلام به قتل رسیدهاند و او دنبال بهانه است تا امام را به دست داشتن در قتل عثمان متهم کند و به بهانه قصاص با قاتلان عثمان دست به هر کارى مىزند.(5)
* پیش بینى امام از بروز فتنهها که ده سال پیش از انتخاب عثمان مطرح کرد.(6)و اکنون نیز آن حضرت ادامه آن را به شکل تیرهتر و سهمگینتر، به وضوح مىبیند و تصریح مىکند دلها و عقلهاى مردم در برابر آن، پا برجا نخواهد ماند. (7)
و امورى دیگر از این دست موجب شد تا امام بدون مجامله، با تفهیم حقیقت و روشن ساختن وضعیت بحرانى آن روز براى مردم، حجت را بر آنان تمام کند تا پس از بیعت نیز بهانه و توجیهى براى دیگران باقى نماند و اعتراضى علیه امام راه نیفتد؛ از همین رو، امام بعدها بر این نکته تأکید مىورزد و مىفرماید: «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً ...». (8) «بیعت شما با من بدون اندیشه و تأمل نبود که اکنون آن را بشکنید.»
امیرمؤمنان علیهالسلام در باره علت سکوت خود پس از سقیفه و پذیرش حکومت پس از قتل عثمان، مىگوید: «فَأَمْسَکْتُ بِیَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِینِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُم ...».(9)
«من دست برداشتم، تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مىخواهند دین محمد(ص) را نابود کنند. ترسیدم اگر اسلام و مسلمانان را یارى نکنم، رخنهاى در آن ببینم یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من سختتر از رها کردن حکومت بر شما است، که کالاى چند روزه دنیاست و به زودى ایام آن مىگذرد.» (10)
پی نوشت ها:
1_(نهج البلاغه، خطبه 15)
2_(نهج البلاغه،
خطبه 92)
3_(نهج، حکمت 191 و 202)
4_ (نهج، خطبه 172)
5_ (نهج،
نامه 10، 28 و 64)
6_ (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 195)
7_(نهج
البلاغه، خطبه 92)
8_(نهج، خطبه
136 و نامه 54)
9_ (نهج
البلاغه، نامه امام به مردم مصر، شماره 62)
10_(پاسخ جوان شیعى به پرسشهاى وهابیان، ص 48)
منبع: فارس
211008