آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در دویست و نوزدهمین جلسه درس اخلاق خود در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) به موضوع ثمرات کارهای خیر پرداخت که بخشی از آن در ادامه میآید:
*روایت آیتالله مرعشی نجفی از تشویقهای امام باقر(ع)
یک موقعی من به امر آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در محضر ایشان منبر رفتم، بحث راجع به معرفت بود، یادم هست یک روایتی را خواندم و بعد شروع به تفسیر آن کردم و در نهایت گفتم: حال، تشویق وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم چیست و آن را بیان کردم، در انتهای جلسه ایشان به من خیلی محبت کردند و گفتند: خیلی خوب و عالی بود، امّا فرمودند: آقاجان! اینها تشویق نیست، اینها حقیقت است. گفتند: ما تشویق را از این باب میگوییم که شوق ما را زیاد کنند، امّا اینطور نیست و در واقع حقیقت را میگویند.
منتها در ادامه فرمودند: - این نکته را یادداشت کنید، نکته معرفتی است که به نظر من ایشان از شیخنا الأعظم گرفتند - البته اینها حقیقت است، امّا وقتی انسان حقیقت را بفهمد، خود به خود اشتیاق پیدا میکند. چون انسان فیذاته به خوبیها مشتاق است و از خوبیها خوشش میآید.
لذا وقتی حقیقتی تبیین شد، اشتیاقآور است. در ابتدا نگوییم این را از باب اشتیاق گفتند، بلکه حقیقت است که وقتی بگویی خود به خود اشتیاق را برای انسان میآورد، خیلی حرف قشنگی است، در آن تأمّل کنید، غوغایی است.
*ثمره کاشت درخت خیر
حضرت بیان میفرمایند: «غَارِسُ شَجَرَةِ الْخَیْرِ تَجْتَنِیهَا أَحْلَى ثَمَرَةٍ»، آن کسی که درخت خوبی را میکارد و غرس میکند، بهترین و شیرینترین میوهها را به دست میآورد، ثمره درخت خوبیها این است. یک درخت خوبی بکار، ببین چه ثمرهای میبینی. امّا درخت شرّ، بیچاره و گرفتارت میکند.
بحثی که به نام شجره طوبی و شجره زقوم است که نکات بسیار عجیبی دارد، همین است. مثل همان روایتی که جلسه گذشته خواندیم که از هفتاد و پنج لشگر عقل، اوّلینش خیر است، خود شجره طوبی و شجره زقوم هم همین حالت را دارد، بیان میکنند هر کدام از شاخههایش چیست، این شاخه این است، این شاخه آن است. منتها هیچ شاخهای مثل شاخههای شجره طوبی پرمیوه نیست، آن هم چه میوههایی!
*بر تن کردن لباس خوبی و برهنه شدن از شرّ
حالا چه کنیم که هیچگاه به شرّ دچار نشویم، عرض کردم مهمتر از همه این است که کار خوب انجام بدهیم.
حضرت مولیالموالی(ع) میفرمایند: «مَنْ لَبِسَ الْخَیْرَ تَعَرَّى مِنَ الشَّرِّ» لباس خوبی بر تن کنید تا از بدی برهنه شوید.
اوّلاً عنوان لباس میگویند، چند چیز راجع به لباس تبیین شده است، یکی این که میدانید لباس بدن را میپوشاند، بدیها را میپوشاند، ستر عورت میکند، یکی دیگر این که لباس انسان را از سرما و از خزان نگاه میدارد، برای همین هم به ما گفتند: وقتی بهار میشود، خودتان را در مقابل بادهای بهاری قرار بدهید، امّا در مورد پاییز فرمودند خودتان را از بادهای پاییزی به دور دارید. چون در پاییز، خزان میشود امّا در بهار برعکس، درختان جوانه میزنند، پس یکی از خصایص لباس این است که انسان را از سرما و از خزان شدن به دور میدارد.
*انجام خیر و بازگشت آن به خود شخص
حالا این لباس خیر را بپوشیم، ثمرهاش به کجا میرسد؟ ثمرهاش برای خودمان است، فرمودند: «مَنْ فَعَلَ الْخَیْرَ فَبِنَفْسِهِ بَدَأَ»، هرکس فعل خیری را انجام بدهد، پس به نفس خودش بازگشت دارد.
خوبی خیر این است که ثمرهاش مال خودش است. «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ» خوبی خیر، نیکیها و حسنات این است که دنیا و آخرت ثمرهاش به ما میرسد.
* ثمره کار خیر
آنقدر خیر ثمره دارد که یکی از ثمراتش این است که میفرمایند: سکینه یعنی آرامش به انسان میدهد.
به والله دیده بودم اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأنی را که صورت ظاهر هیچ چیز از مال نداشتند، امّا انسان وقتی محضر این بزرگوران مینشست، اصلاً فکر نمیکرد اینها هیچ ندارند. باور کنید تصوّر میکرد اینها همه عالم در دستشان است و ثروتمند هستند. ثروتمندها در مقابلشان خاضع و خاشع بودند، اصلاً فکر میکردی اینها ثروتمند هستند که آن ثروتمندها جلوی اینها اینطور خاضع و خاشع هستند!
آیتالله العظمی گلپایگانی در شهریه مانده بود، رفته بودند جمکران و گفته بودند: آقا! این ماه دارد میرسد، آبروی من، آبروی دین میرود، طلبهها به یک امیدی میآیند، شهریه نیست.
در حالات آیتالله العظمی گلپایگانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مطالعه کنید، فرمودند: آمدم، فردا صبح یکی از تجّار آمد یک مقدار عجیبی خمس داد، بعد گفت: اینها هم هست، در اختیار شما، هر کار میخواهید بکنید، همین که به حضرت حجت(عج) تمسّک میجویند، خودشان مرحمت میکنند، بندگان صالح خدا اینطور هستند، عالم در دست اینهاست. اینها بندگانی که به نفسشان نه گفتند، آن هم یک نه محکم.
عجیب است، آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی، وقتی تهران میآمدند، در منزل آقای وفایی یا حتّی کسان دیگری میرفتند، اصلاً کسانی به نزد ایشان میآمدند که گویی اصلاً عالم در دست این مرد است، امّا وقتی به خانهشان میرفتی، میدیدی چه خانهای دارد! بیتالاحزان، آنجا کوچک امّا پرنور! حال اینها اینطور بود. ثروتمندان عالم وقت میگرفتند ایشان را ببینند، یک پیرمرد لاغر که اصلاً به ظاهر فوتش میکردی میافتاد امّا عالم را داشت. واقعاً همه چیز را هم دارند.
منبع: فارس