۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۱۸
با توجه به منابع دينى، يعنى قرآن و سيره پيشوايان معصوم، دين اسلام موافق نشاط و شادى بوده و معتقد است كه آدمى را از تنبلى رهانده و سرزنده مى سازد؛ البته اين شادى، افراطى و تفريطى نبوده، بلكه درچارچوب نگاه تعديلى قابل رهيابى است.
1. اسلام و نيازهاى اساسى انسان؛
بهترين آيين ها، با طبيعت آدمى و سازمان آفرينش او سازگار بوده، نيازمندىهاى طبيعى و فطرى اش را برآورد؛ در غير اين صورت، نه قابل عمل است و نه مىتواند آدمى را خوشبخت و سعادتمند سازد.
تعاليم اسلام به دليل توجه به اين نيازها و متناسب بودنش با فطرت آدمى است «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة اللَّه التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق» كه توانست از محدوديت جزيرة العرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصى نقاط دنيا شكل دهد.
به گفته علامه طباطبايى، اسلام، نه انسان را از نيروها غرايز و خواسته هايش محروم مى كند و نه همه توجه را به تقويت جنبه هاى مادى معطوف مىدارد؛ نه او را از جهانى كه در آن زندگى مىكند، جدا مىسازد و نه او را بىنياز از دين و شريعت به حساب مى آورد و اين سه زاويه، مثلثى را ترسيم كرده كه انسان در محدوده آن كمال مقصود خود را به دست مى آورد و به سعادت ابدى مى رسد و اگر يكى از اين زاويه ها باز شود و ناديده تلقى گردد، انسان را دچار سقوط مى كند و از اوج انسانيت به ورطه هلاكتش مى كشاند. علامه طباطبايى، الميزان، ج 16، ص 203.
2. شادى و نشاط يك ضرورت و نياز؛
از شادى تعاريف گوناگونى، مانند «احساس مثبتى كه از حس ارضاى پيروزى به دست مىآيد»، «مجموع لذتهاى منهاى درد»، «حالتى كه در فرآيند نيل به علاقهها در آدمى به وجود مىآيد» و ... ذکر شده است.
اين پديده هر چند از زواياى گوناگونى تعريف و تشريح شده است، ولى به اتفاق انديشمندان يك ضرورت و نياز اساسى انسان به شمار مىآيد؛ چه كسى را مىتوان يافت كه مدعى باشد نيازمند به شادى نيست؟ اصلاً اساس جهان هستى و پديده هاى آن به گونه اى طراحى شده اند كه در آدمى شادى ايجاد كنند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبيعت با ظرافت، آبشارهاى زيبا، گلهاى زنگارنگ، ديدار دوستان، ازدواج و پيوند و انسان و ...، همه شادى آور و مسرّت خير است. از آن جا كه شادى، ناكامى، نااميدى، ترس و نگرانى را آزادى دور مىسازد، روانشناسان به ايجاد و تثبيت آن در انسان دستور اكيد داده اند و اين همه حكايت گر اين حقيقت است كه شادى نياز اساسى و ضرورى مى باشد. روانشناسى شادى، روانشناسى كمال، راز شاد زيستن و....
همان بهتر كه دائم شاد باشيم ز هر درد و غمى آزاد باشيم
به خوش رويى و خوش خويى در ايام همى رو تا شوى خوش دل در انجام
اگر خوش دل شوى در شادمانى بماند شادمانى، جاودانى
ناصر خسرو
3. عوامل شادى و نشاط؛
با كندوكاو در نظريات و گفته هاى دانشمندان و متون معتبر، مى توان موارد ذيل را در زمره عواملی بر شمرد كه حالت شادى و نشاط را در انسان پديد مى آورند: «ايمان»، «رضايت و تحمل»، «پرهيز از گناه»، «مبارزه با نگرانى»، «تبسم و خنده»، «مزاح و شوخى»، «بوى خوش»، «خود آرايى»، «پوشيدن لباسهاى روشن»، «حضور در مجالس شادى»، «ورزش»، «اميد به زندگى»، «كار و تلاش»، «سير و سفر»، «تفريح»، «تلاوت قرآن»، «تفكر در آفريدههاى خداوند»، «صدقه دادن»، «نگاه كردن به سبزه ها» و ... شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 5، باب ملابس؛ شيخ طوسى، امالى، ح 45؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 95؛ آيين زندگى، ص 34.
چهار چيز هر آزاده را زِ غم بخرد تن درست و خوىِ نيك و نام نيك و خرد
هر آن كه ايزدش اين چهار روزى كرد سزد كه شاد زِيَد شادمان و غم نخورد
رودكى
4. اسلام و شادى:
اسلام با توجه به نيازهاى اساسى انسان، شادى، نشاط را تحسين و تأييد كرده است. قرآن كه يكى از بهترين و مستحكم ترين منابع اسلام به شمار مى رود، زندگى با نشاط و شادى را نعمت و رحمت خدا تلقى فرموده، زندگى هميشه توأم با گريه و زارى و ناله را خلاف رحمت و نعمت خداوند دانسته است.
گواه اين مطلب آيه قرآن است كه مىفرمايد: «فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً»؛توبه (9)، آيه 82. «بايد كم بخندند و زياد بگريند». شأن نزول اين آيه، اين بود كه پيغمبر خدا(ص) دستور صادر كرده بودند كه بايد تمام نيروهاى قابل براى شركت در مبارزه عليه كفار و مشركين كه به سرزمين اسلام هجوم آورده بودند، بسيج شوند. عده اى با بهانه هاى مختلف از شركت در اين لشكر كشى خود دارى كرده بودند و از فرمان خدا و پيغمبر(ص) تخلف كرده بودند؛ خداوند در قرآن به آنها وعده عذاب مى دهد و به دنبال آن مى فرمايد: [اين گروه نافرمان] از اين پس كم بخندند و زياد بگريند».
واضح است كه نفرين به صورت كيفر و مجازاتى است كه همواره بر خلاف طبيعت و فطرت آدمى او را دچار عذاب و رنج مىسازد. اين كه خداوند آرزوى كم خنديدن و زياد گريستن براى نافرمانان مى كند، حكايت از اين حقيقت دارد كه خنده به عنوان يكى از عوامل نشاط، امر طبيعى و فطرى است كه خداوند مى خواهد به عنوان كيفر، نافرمانان از اين امر محروم باشند. گفتارها، ج 2، ص 225 - 226.
توصيفات قرآن در خصوص بهشت نيز حاكى از اين واقعيت است كه اسلام بر نشاط و شادى مُهر تاييد نهاده است؛ زيرا باغ هاى زيبا، آب هاى زلال و روان، زيباترين بسترها، نرمترين و چشمگيرترين پارچه ها، برترين ديدنى ها را که سوره الرحمن، واقعه، يس. و... كه قرآن در وصف بهشت ترسيم مى كند، همه جزء عوامل نشاط و شادى به شمار مى روند و خداوند متعال براى شادكردن انسان ها بهشت را اين چنين قرار داده است.
قرآن در فراز ديگرى، برخى عوامل شادى و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است؛ «قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا خالصةً يوم القيامة»؛اعراف (7)، آيه 32. «بگو (در برابر كسانى كه بسيارى از مواهب زندگى را تحريم مىكردند) اى پيغمبر چه كسى زينت و آرايش و زيبايىهايى را كه خداوند از درون طبيعت براى بندگانش بيرون كشيده، حرام كرده است. بگو اين مواهب پاك و اين زيبايىها براى مردم با ايمان در همين زندگى دنيا و در زندگانى جاويد آخرت قرار داده شده است. با اين تفاوت كه در اين دنيا، زيبايىها به زشتىها آميخته است؛ شادىها به غم آلوده و آميخته است؛ ولى در دنياى ديگر و در روز رستاخيز، اين زيبايىها و اين مواهب پاك، براى مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد»گفتارها، ج2، ص227-228..
اين آيه به خوبى بيانگر اين حقيقت است كه اسلام به بهره مند شدن از زيبايى ها و مواهب زندگى كه در زمره عوامل نشاط آورند، اهميت مى دهد و آن را زيبنده دينداران و مؤمنان مىداند.
از زبان معصومان(ع) نيز - كه مترجمان حقيقى واحىاند - مىخوانيم:
1. رسول اكرم(ص): «مؤمن شوخ و شاداب است».بحرانى، تحف العقول، ص49.
2. حضرت على(ع): «شادمانى، گشايش خاطر مى آورد»؛آمدى، غررالحكم، ح2023. «اوقات شادى، غنيمت است»؛ همان، ح1084. «هركس شادىاش اند ك باشد، آسايش او در مرگ خواهد بود»بحارالانوار، ج78، ص12..
3. امام صادق(ع) «هيچ مؤمنى نيست كه شوخى در طبع او نباشد»؛كلينى، اصول كافى، ج2، ص663. «شوخ طبعى بخشى از حسن خلق است».همان.
4. امام رضا(ع) كوشش كنيد اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمين معاش، سعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيبهايتان واقف مىسازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتى را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص مى دهيد و از شادى ساعت هاى تفريح، نيروى لازم براى عمل به وظايف وقت هاى ديگر را تأمين كنيد».بحارالانوار، ج75، ص321. در سيره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهميت دارد كه علاوه بر تأييد آن به بسترسازى، زمينه سازى و ايجاد آن نيز توصيه شده است.كافى، ج2، ص192.
پاره اى از احاديث، علاوه بر دستورهاى كلى درباره اهميت شادى و نشاط، دستورالعمل هاى خاصى نيز براى حفظ و پرورش اين حالت مانند، پياده روى، سواركارى، شنا در آب، نگاه كردن به سبزه ها، خوردن و نوشيدن، مسواك كردن، شوخى، خنده و...وسائل الشيعه، ج12، ص112، بحارالانوار، ج16، ص298؛ حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج8، ص418. بيان مىدارند.
چو شادى بكاهد، بكاهد روان خُرد گردد اندر ميان، ناتوان
فرودسى
5. مرز شادى و نشاط؛
براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از ديدگاه اسلام داراى حد و مرز مى باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نبايد با روح توحيدى و انسانى كه دين اسلام مطرح كرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زيرا هر پديدهاى كه انسان را از آرمان و غايت اصلى خويش دور سازد، به هيچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود.
بنابراين پديده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان يك نياز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مى باشد كه علاوه بر آن كه مانع نيل انسان به هدف اصلى اش نگردد، بلكه در رسيدن به آن مددكار وى باشد؛ از اين رو بسيارى از انديشمندان مسلمان معتقدند: از آن جا كه انسان در انجام هر رفتار ارادى، انگيزه و هدفى را پىمىگيرداخلاق اسلامى، ص98-99؛ اخلاق الهى، ج5، ص238. شادى و نشاط به عنوان يك رفتار، از اين قاعده مستثنا نبوده، هدف و انگيزهاى در آن دنبال مىشود.
در اين پديده، اگر انگيزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، اين پديده حق، مفيد و سودمند خواهد بود و اگر انگيزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، اين پديده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراين مىتوان مرز شادى و نشاط را انگيزه و هدف آن دانست.
مزاح و شوخى كه يكى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبكسرى، بىشرمى و گستاخى بياميزد، «هزل» ناميده مى شود كه در اسلام مطرود است و اگر به تحقير و بدگويى و ناسزا آميخته گردد، آن را «هجو» مى خوانند و اين نيز در اسلام نهى شده است يكى از صحابی از رسول خدا پرسيد: «آيا اگر با دوستان خود شوخى كنيم و بخنديم، اشكالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشايستى در ميان نباشد، اشكالى ندارد (كافى، ج2، ص663 ن تحفالعقول، ص323). و اگر شوخى از حد خارج شود و به بيهودگى يا زياده روى بينجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور كه اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: «هر كس بسيار شوخى كند، وقار و سنگينى او كم مى شود».غررالحكم، ص222.
امام صادق(ع) مىفرمايد: «زياد شوخى كردن، آبرو را مىبرد».كافى، ج2، ص665.
خنده و تبسم كه از عوامل ديگر نشاط و شادى است، بايد صادقانه بوده، شخصيت آدمى را لكه دار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفيد است كه به شخصيت ديگران لطمه وارد نياورد. خنده، با انگيزه آزردن، اهانت و تحقير ديگرى، حكم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت نكوهيد شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از كعبه را بر شمردهاند، به خوبى روشن مىشود كه اهانت و تحقير او، چه اندازه نكوهيده است.اخلاق الهى، ج5، ص256-257.
قالبهاى نشاط و شادى و عوامل آن نيز بايد در شأن مقام انسان و آرمانهاى والاى او باشد؛ زيرا گاهى محتوايى مفيد، در قالبى نامناسب نتيجه اثرگذارى را معكوس خواهد كرد و به همين دليل در روايات، «قهقهه» از شيطان تلقى شدهكافى، ج2، ص664. و «تبسم» بهترين خنده دانسته شده است.غررالحكم، ص222. زمان و مكان نشاط و شادى نيز بايد با آن متناسب باشد؛ زيرا اگر اين تناسب برقرار نباشد، بسيار ناپسند و زشت خواهد بود. مزاح و بذله گويى در مراسم سوگوارى و مكان هاى مقدس ناپسند است. اخلاق الهى، ج5، ص258-259. و در خصوص مكان و زمان خنده از رسول اكرم(ص) نقل شده است: «كسى كه بر جنازهاى بخندد، خداوند در روز قيامت پيش چشم همه، به او اهانت مىكند و دعايش اجابت نمى شود و كسى كه در گورستان بخندد، باز مى گردد، در حالي كه سختى بزرگى همانند كوه اُحد، براى اوست».همان.
از آن چه در اين فراز گفته شد، مشخص مىگردد كه پاره اى از روايات كه به صورت مطلق يا مقيد، شادى و عوامل آن را نكوهش كرده اند، ناظر به شادى، نشاط و عواملى است كه از مرز و حدود شادى خوشايند از ديدگاه اسلام پا فراتر نهاده اند به افراط و تفريط در غلتيده اند. اسلام اصل شادى و عوامل آن را ناپسند نشمرده است، بلكه آن را تأييد و توصيه كرده است.
6. چند نكته :
الف) زندگى پُر از قطع و وصل ها، شادى و رنج ها، نشاط و غم ها، اميد و شكست ها و ... است و در جهانى كه ما زندگى مىكنيم، شادى و رنج با يكديگر آميخته است. زندگى نمى تواند سراسر با شادى و سرور همراه باشد، ناملايمات در عرصه زندگى، امرى گريزناپذير مىباشد؛ به گفته رودكى:
خداىِ عرش، جهان را چنين نهاد نهاد كه گاه مردم، شادان و گه بُوَد ناشاد
ب) پاره اى از روايات كه مؤمن را غمگين و اندوهناك معرفى كردهاند، ناظر به حزن درونى است كه نتيجه آگاهى اجتماعى و تعلق جمعى فرد است و نه پريشان حالى و پراكندگى خاطر كه منافى با نشاط و شادى است. در واقع اين نوع اندوه، ريشه در توجه به احوال ديگران و حس همدردى انسانى دارد؛كافى، ج2، ص163؛ وسائل الشيعه، ج20، ص213.
آن گونه كه سعدى از آن چنين ياد مىكند:
بنى آدم اعضاى يك پيكرند كه در آفرينش زيك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
ج) برخى از عوامل شادى، نشاط جسمانى را كه اثرغير مستقيمى نيز بر نشاط روحى دارد، براى انسان به ارمغان مى آورد و پاره اى از عوامل شادى به صورت مستقيم، بر نشاط روح اثر مى گذارند.
عواملى چون تلاوت قرآن، تفكر در آفريدههاى خداوند، ايمان و تقويت آن، صدقه دادن و پرهيز از گناه، از جمله عواملىاند كه زمينههاى روانى و روحى شادى را فرهنگ مىآورند و عواملى چون، تغذيه مناسب، ورزش، بوى خوش، خودآرايى، پوشيدن لباسهاى روشن، پياده روى و نگاه كردن به سبزهها از آن دست عواملىاند كه زمينههاى مادى و جسمانى نشاط را فراهم مىآورند؛ هر چند كه پس از برخوردارى از نشاط جسمانى، شادى روحى نيز نصيب انسان مىشود.
د) پاره اى از عارفان مسلمان كه روحيهاى درونگرا دارند، نشاط و شادى را در درونِ جان آدميان جستوجو مى كنند. اينان شادى حاصل از وصال معنوى محبوب را برتر از شادى هاى جسمانى و بيرونى مى دانند. سالكان معنوى، اندوه و غم را به منزله مقام و درجهاى از تجربه هاى عرفانى مى دانند و ازاين رو، گاه، شادى و نشاط را فداى چنين غمى مى كردند و معتقدند از طريق حزن است كه مى توان به شادى دست يازيد.
كه را ديدى توان در جمله عالم كه يك دم شادمانى يافت بىغم
شبسترى
به اعتقاد اين گروه، شادى هاى اين سويى و دنيوى، همچون خود دنيا دوايى ندارند و همواره قرين غم بوده است.
شادى بىغم در اين بازار نيست گنج بىمار وگل بىخار نيست
راه لذت از درون است نز برون ابلهى دان جستن از قصر و حصون
مولوى
از آنجا كه عارفان پير و مكتب عشقند، معتقدند آن چه شادى و زندگى مى آفريند، عشق پاك است.
مرده بدم، زنده شدم، گريه بدم، خنده شدم دولت عشق آمد و من، دولت پاينده شدم
از توام اى شهر قمر، در من و در خود بنگر كز اثر خنده تو، گلشن خنده شدم
همان
مهم اين نكته است كه عارفان نيز در جستجوى شادى مطلق و كاملند و به دليل ظرفيت وجودى خاص خويش؛ براى دستيابى به آن نشاط راستين از غم استقبال مى كنند؛ ولى هرگز براى ديگران آرزوى اندوه نمى كنند؛ علاوه بر آن كه در برابر غم، در ظاهر مراقبند كه ديگران از حزن آنان آگاه نشوند. اميرمؤمنان(ع) در توصيف عارفانه مى فرمايد: «زاهدان، در دنيا اگر چه بخندند، قلبشان مى گريد و اگر چه شاد باشند، اندوهشان شديد است
(نهج البلاغه، خطبه 113؛ ر.ك: شرح مقامات اربعين، ص260-262)..