کد خبر : ۸۸۵۷۷
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۹
گفت‌وگو با حجت‌الاسلام کاشانی/1

اندیشه شکل‌دهنده «داعش»، به زودی نخواهد مرد/ زمینه انقلاب علیه آل­ سعود فراهم است

استاد دانشگاه امام صادق(ع) گفت: اندیشه‌ای که به راحتی اجازه ریختن خون مسلمین را می‌دهد ریشه‌دار در صدر اسلام و نقد کاریکاتوری تفکر سلفی آفتی در حوزه مواجهه با این اندیشه است.

عقیق:علیرضا ملوندی، آزاده لرستانی: پس از سال‌های 2013 و به ویژه 2014 که گروهی متشکل از مسلمانانی تندرو که خود را جهادگر می‌دانستند به سرعت بیابان‌های سوریه و عراق را در نوردیدند و شهرهای مهمی از این کشورها را به تصرف خود درآوردند.

تقریبا روزی نیست که نام «داعش» در رسانه‌های مختلف جهان مطرح نشود. فیلم‌های وحشتناک جنایات این گروه، مشتمل بر سلاخی‌ها و کشتار بی‌رحمانه افراد به مدد اینترنت دست به دست می‌شود و اتفاقا بسیار هم پر بازدیدند.

ابوبکر البغدادی، رهبر این گروه که به یکی از مخوف‌ترین تشکیلات شبه‌نظامی جهان تبدیل شده بود در سال 2014 بر منبر مسجد موصل ایستاد و با ردا و دستاری سیاه رنگ خود را خلیفه تمام مسلمین جهان خواند، اعلام خلافتی که حتی از سوی سایر گروه‌های سلفی جهادی نیز مورد انتقاد جدی واقع شد.

امروز، داعش در موصل سقوط کرده، سرنوشت ابوبکر البغدادی در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و پایه‌های خلافت خودخوانده‌اش در سایر نقاط نیز متزلزل شده است. با این حال آنچه «داعش» را شکل داد همچنان سوژه جذابی برای محققین است.

حجت‌الاسلام حامد کاشانی، محققی چیره‌دست در زمینه تاریخ اسلام است و در کنار خطیب بودن، وجه علمی و پژوهشی پررنگی دارد.

 در روزهای پس از آزادی موصل میزبان این استاد حوزه و دانشگاه بودیم تا با او در مورد «داعش، اندیشه‌ها و آبشخور فکری‌ این گروه» صحبت کنیم.

کاشانی به عنوان اولین مهمان فارس در پرونده اندیشه‌ای «فکر تکفیر» بر این باور است که «داعشی‌گری» به این زودی نخواهد مُرد و شجره خبیثه تکفیر، ریشه‌ای بسیار کهن‌تر از «داعش» دارد.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش نخست گفتگوی تفصیلی ما با حجت‌الاسلام حامد کاشانی است:


این فکر نخواهد مرد و نابود نمی‌شود

 *معمولا این سوال را آخر مصاحبه می‌پرسند اما من همین ابتدا از شما صریحا می‌پرسم، آیا داعش بالاخره خواهد مرد؟

-در این خصوص باید به سابقه اندیشه داعش توجه کرد، چرا که از این حفره‌هایی که در اصل تفکر داعش وجود دارد می‌توانند نهایت سوء استفاده را بکنند، تشابه آن‌ها به شیعه انگلیسی و نحوه تبلیغات و جذب آن‌ها به خوبی نمایان است، اگر چه به ظاهر داعش در رقه، حلب و موصل نابود شود، اما این فکر نخواهد مرد و نابود نمی‌شود، باز فرصت بازسازی پیدا کرده و با تغییر نام دوباره ظهور می‌کند،  آنچه که از تجربه گذشته به دست می‌آید در 200، 300 سال اخیر این تفکر وجود داشته و هر زمانی با یک نام جدید و با شعارهای جذاب نمایان شده است. 

 

نخستین بارقه‌های مسلمان‌کشی

* به سراغ ریشه‌های تفکر تکفیر برویم. اولین نمونه مسلمان کشی در میان مسلمین، چه زمانی رخ داد؟

-اولین نمونه مسلمان­‌کشی و تکفیر -محمدبن عبدالوهاب خودش تأکید کرده که مآخذ من اینجا است- را در سیره خلیفه اول می‌­بینیم که مانعین زکات(کسانی که زکات به حکومت پرداخت نمی­‌کردند و مشکلات اقتصادی با دولت داشتند) را تکفیر می‌کند در حدی که حتی خلیفه دوم هم به ایشان اعتراض می­‌کند، برخلاف امیرالمؤمنین که مخالفین خودشان را با وجود اینکه می‌توانستند تکفیر کنند، حضرت این کار را نکردند بلکه پرونده دیگری برای اینها باز کردند و این پرونده را مسکوت گذاشتند و آن، پرونده اهل بغی است «اخواننا بغوا علینا». متأسفانه در دولت خلیفه اول با مخالفان -البته بعضی از مخالفین مرتدین هم هستند با آنها کاری نداریم- که زکات نمی­‌دهند، حال یا دولت را قبول ندارند یا مشکل مالی دارند، آن‌ها را به شدت سرکوب و تارومار کردند و در اسنادی که از محمدبن عبدالوهاب رسیده و در مکتوباتی که هست تصریح می­‌کند ما راه خلیفه اول را می‌رویم.

 

ابن‌تیمیه را کاریکاتوری نقد کرده‌ایم

*یعنی در واقع مسلمان­‌کشی بعد از پیغمبر(ص) رسماً با تکفیر شروع می­‌شود!

- در قرن دوم و سوم هجری نمونه­‌های جدی تکفیری را مانند «بربهاری» داریم، اینها در تاریخ فراموش می­‌‌شوند و خیلی هم جایی ندارند، البته یک دوره‌هایی فرصت پیدا می‌کنند، علاوه بر شیعه سایر مذاهب اسلامی را بکوبند، در این خصوص جنگ‌های زیادی رخ داد و قتل­‌عام­‌هایی که حنبلی­‌ها از شافعی­‌ها و حنفی‌ها در بغداد و عراق داشتند را در تاریخ شاهد هستیم. پس می‌توان گفت این فکر، یک مرده­‌ریگی است تا زمانی که ابن­ تیمیه می‌آید.

 

* در مورد شخصیت ابن‌تیمیه و تاثیرش بفرمایید.

-ابن­ تیمیه یک شخصیتی است که متأسفانه کاریکاتوری نقد شده است و جداً تاکنون هیچ نقد جدی همه­ جانبه­‌ای از او نکرده‌ایم، یعنی بنده هیچ کتابی را نمی­‌شناسم که افکار ابن­ تیمیه را منصفانه و همه جانبه نقد کرده باشد. ابن تیمیه ده­‌ها جلد کتاب دارد، یک اشکال پیدا کردن از یک نفر که ده­‌ها جلد کتاب دارد، کاری ندارد، این شخص به خاطر زهد جدی، راسخ بودن عقیده، پرکار بودن و نبوغ خاصش- البته بنده با او مخالفم- می‌تواند مورد توجه قرار گیرد، یک نمونه از نبوغش این است که وقتی او را زندان می­‌اندازند، بیش از 30 جلد مجموعه استفتاء می‌نویسد، حال امروز مراجع ما با وجود رسانه‌ها، چند جلد استفتاء دارند؟!

 

 

به این فکر کردم که مگر این فرد چقدر طرفدار داشته است؟ بررسی کردم و دیدم او از زمان فراغت در زندان نهایت استفاده را برده و با طرح سؤال از خود در همه زمینه­‌ها فقه، اصول، عقاید، تفسیر و تاریخ به عنوان استفتاء پاسخ داده، این امر نبوغ ابن تیمیه را نشان می­‌دهد، همچنین وقتی این شخص از دنیا می­‌رود، تشییع جنازه باشکوهی-در تاریخ ثبت شده است- از او انجام می‌شود که نشان می­‌دهد زمینه­‌هایی دارد، منتها چون قاطبه جهان اسلام از اهل سنت با او مخالفت می­‌کنند، نتوانست زیاد مطرح شود و اگر فرزندخوانده‌اش ابن­ قیم جوزیه نبود، این شخصیت نابود می‌شد.

 

داعش در مظاهر تمدن، مدرن است/ وجود این گروه‌ها برای حکومت عربستان مفید نیست

منتها یک فردی که چنین شخصیت برجسته­‌ای دارد و مفسر آثارش است، قبل از آن ذهبی و بعد از آن ابن­ کثیر به تبلیغ ابن تیمیه پرداخته و کار به جایی می­‌رسد که از او به عنوان یک عالم تندرو یاد می‌کنند، به طور مثال ابن حجر عسقلانی که 120، 130 سال بعد از او از دنیا رفته و مخالف بخشی از تفکر او است، از ابن تیمیه در برخی آثارش تجلیل می­‌کند و می­‌گوید: «ردیه‌ای که به شیعه نوشته است خیلی خوب است، البته ابن تیمیه در برخی موارد خواسته است شیعیان را بکوبد که به امیرالمؤمنین توهین کرده که این بد است»! یعنی او عالم است ولی با این وجود تندوری­‌های او را قبول ندارم.

تا اینکه در قرن یازده و دوازده زمینه برای جریان سیاسی حنبلی­‌ها در عربستان اتفاق می­‌افتد و برای اولین بار ثروت و نیروی نظامی پیدا کرده و با ائتلاف با آل­ سعود شروع به قیام می‌کنند و خاکریز به خاکریز و شهر به شهر حمله می کنند، البته چند بار شکست جدی می­‌خورند تا یک گروه بسیار قدرتمند با توحش بالا به نام گروه «اخوان» در عربستان شکل می­‌گیرد که شاخه نظامی آنها است و به نجف اشرف و کربلا معلی حمله کرده و خونریزی­‌ها و بی‌حرمتی‌های زیادی مرتکب می‌شوند، این گروه مذهبی­‌های تندروی تکفیری شاگردان جریان محمد بن ­عبدالوهاب هستند تا اینکه قدرت را به دست می­‌گیرند که این قدر تندرو هستند به آل­ سعود می­‌گویند شما با آمریکا هم نباید ارتباط داشته باشید، آن‌ها حتی با مظاهر تمدنی هم مخالف هستند و به عبارتی از داعش هم تندروتر هستند، چون داعش در مظاهر تمدن، مدرن است، به گونه‌ای که مجله «دابق» گاهی از نظر صفحه­‌بندی، عکاسی و غیره از مجلات ما جلوتر است.

آنها به دولت عربستان که دولت سلطنتی است، اعتراض می­‌کنند که چرا مظاهر ثروت و تجهیزات از غرب می­‌آورید، با حکومت درگیر می­‌شوند، با این وجود جریان تکفیر آل‌سعود وقتی در عربستان مستقر می‌شود، چون باید با دنیا تعامل می­‌کرد، قدری از آن تندروی­‌های شدیدشان کم شد. وهابیت آل‌سعود از نظر فکر سیاسی تفاوت زیادی با اهل سنت ندارند-البته سلفی‌های جهادی متفاوت هستند- با هم زندگی می‌کنند، اما نیروهای رادیکال وهابی یا کسانی که بیشتر پایبند به اصول محمد بن عبدالوهاب هستند، دولت کنونی عربستان را فعلاً مجبوری تحمل می­‌کنند، این گروه‌ها هستند که از سلفی­‌های جهادی حمایت می­‌کنند، بنابراین باید گفت وجود این گروه‌ها برای حکومت عربستان مفید نیست، چون با حمایت از آن‌ها نوبت مرگ خودشان هم خواهد رسید و این یک پارادوکس است.

 

 

زمینه برای انقلاب به ضرر آل­ سعود فراهم است/ جریان­‌های سلفی تقلیدگریزند

*چرا عربستان به ظاهر از داعش حمایت نمی‌کند؟

-باید توجه داشت که عربستان به عنوان دولت نمی‌تواند از داعش حمایت کند، مانند این است که در جنگ ایران و عراق، دولت ما از صدام بخواهد حمایت کند و این عقلایی نیست، اما نیروهای داخلی‌شان، روسای بعضی از قبایلشان، بعضی مفتی­‌های حکومتی از این گروه حمایت می­‌کنند، بیشترین طرفدار داعش در جهان از تعداد بالای توئیت‌ها در عربستان می‌توان فهمید که عربستانی‌اند؛ حال این مردمی که حکومت عربستان را قبول ندارند، زنگ خطری برای دولت آل‌سعود به شمار می‌آیند، در واقع از درون عربستان، زمینه برای انقلاب به ضرر آل­ سعود فراهم است.

*و طبیعتا اینگونه نیست که هر مخالفتی با آل سعود به نفع ما باشد.

-نه! به نفع داعش و به نفع جریان­‌های سلفی جهادی خواهد بود، البته یک رشد مختصری جریان‌های شیعی­اش دارد، اما آنچه در عربستان پرطرفدار و پرجمعیت است، طرفدارانی از القاعده، النصره، داعش و امثال اینهاست. سلفی‌های غیرجهادی عربستان یا دیوبندیه پاکستان و هند که وهابی نیستند و با وهابی­ها مخالفند، ولی سلفی هستند و سلفی­‌های جهادی هم شامل القاعده، داعش و النصره هستند، اینها به جز یک مورد در باقی موارد اعتقادی مشترک هستند، در آنچه که مشترک هستند و خطر جدی فتنه­‌گری اتفاق می­‌افتد چند چیز است:

جریان­‌های سلفی تقلیدگریزند، با تقلید مخالفت می­‌کنند و جامعه را به سمت این سوق می‌دهند که هر شخص خودش وظیفه دارد استنباط کند، یعنی­ می­‌گویند شما حق ندارید به عالم رجوع کنید، خودتان بروید تحقیق کنید، از آیات و روایات به روش سلف، کلام خدا و پیغمبر، مطلب را پیدا کنید، ظاهر این سخن خیلی حرف خوبی است، ولی دقیقاً همان خطری را دارد که بخشی از تشیع انگلیسی و بخشی از اخباریون شیعه دارند، وقتی شما می­‌گویید رجوع به عالم نکنید، خودتان از روایات گذشته مطالبی را بردارید، نقطه خطا اینجا است که شما اسلحه را دست بچه می­‌دهید.

کسی که عالم است و به قرآن تسلط نسبی دارد، مثلاً 40 هزار روایت فقهی را دیده است، وقتی یک جمله‌­ای می­‌گوید منظومه فکری را دیده و چیزی که برداشت می­‌کند تعارض و تضاد جدی با کل منظومه ندارد، اما آن کسی که تسلط کافی ندارد، با یک جمله به راحتی به سمت تکفیر می­‌رود، مثلاً «قاتلوا المشرکین کافّةً»، حالا مشرکین چه کسانی هستند؟ می‌گویند هر چه برداشت کنید، یا مثال شیعی آن را بگویم، در روایت آمده است اگر کسی در نماز جمعه سه جلسه شرکت نکند، منافق است، کسی که اهل باشد می­‌داند اگر این روایت درست باشد و از معصوم صادر شده باشد و تقیه­‌ای هم نباشد و امام در مقام بیان باشد، می‌داند منظور از نفاق، کدام نفاق است، چند نوع نفاق داریم، نفاق اخلاق، نفاق عقیده و ... داریم.

یا مثلاً «لاصلاة لجار المسجد الا فی المسجد»، برای همسایه مسجد نماز  جز در مسجد نیست، کسی که مجموعه روایات را ندیده است، این را ببیند می­‌گوید اگر کسی نزدیک مسجد است و برود در خانه نماز بخواند، نمازش باطل است، در حالی که کسی که مجموعه را دیده، می­‌داند نماز فردی هم داریم، این روایت می­‌خواهد اهمیت جماعت را بگوید، دقیقاً همین مثال نماز در وهابیت است، وهابیت می­‌گوید نماز جماعت واجب است و اگر بشنوند کسی نماز جماعت نمی­‌رود و دلیل موجهی ندارد مثلاً از پزشک گواهی استراحت ندارد، او را شلاق می­‌زنند. من یک مثال در مورد ابن تیمیه بگویم، مثلاً می­‌گوید: روایت داریم «علیٌ ولی کلُ مومن بعدی»، پیامبر(ص) می­‌گوید علی(ع) ولیِ هر مؤمن بعد از من است، می­‌گوید اینجا ولی حتماً معنای دوست است، و باید می­­‌گفت: علی ولی هر مؤمنی هم الان و هم بعد است، پس معلوم است این روایت جعلی است.

دقیقاً همان چیزی که در تشیع انگلیسی می­‌بینیم، یعنی به مجاز عقلی­‌اش توجه نمی­‌کنند، یعنی برای عقل ساحتی در عمل زیاد قائل نیستند، مثلاً بلافاصله شما بگویید برادران اهل سنت، آن جریان درونی ما می‌گوید، برادر به کسی می­‌گوییم هم ایمان ما باشد، ما به کسی برادر می­‌گوییم که ایمان او را مشابه ایمان خودمان بدانیم، یعنی ایمان او را بپذیریم، وقتی هم می‌گوییم برادران اهل­ سنت یعنی ایمانش را پذیرفتیم، یعنی به تشیع خیانت کردیم! کسی هم که به تشیع خیانت می­‌کند کافر است! یعنی از یک کلمه می­‌بافد، علتش این است که از این حالت نگاه مجموعه‌ای و کل نگر بیرون آمده است. بنابراین یکی از بزرگترین مشکلات اینها تقلیدگریزی­شان است، روایت را دست کسانی می‌دهند که تخصص ندارند، لذا می­‌بینید یک جوان 20 ساله یک روایت را بر می­‌دارد تا همه مشرکین را بکشد!

 

 

*چرا داعش ابتدا از خود مسلمانان شروع به کشتار کرد؟

-می­‌گویند قرآن فرموده «قاتلوا الذین یلونکم»، ابتدا باید نزدیکان را بکشیم، استدلال سیاسی­شان هم این است که ما تا درون جبهه اسلام را پاک و تطهیر نکنیم و منسجم نشویم، توان بازسازی و جنگ با جبهه خارجی را نداریم، ما نمی­‌خواهیم در بخش سیاسی آن وارد شویم، ولی معلوم است این جریان هرگز از جنگ داخلی دستش آزاد نمی­‌شود که نوبت به جنگ خارجی برسد! مگر اینکه یک وقتی بخواهد عملیات انتحاری در خارج از سرزمین اسلامی انجام دهد و یک زهر چشمی بگیرد. نگاه کنید در شیعه اصول فقه مفصل داریم، در اهل سنت هم اصول فقه خیلی گسترده‌ای داریم، اما در سلفی­‌ها اصول فقه نداریم، یعنی دوره دکتریشان اصول فقه­‌شان 50، 60 صفحه می‌شود، می­‌گویند اصول فقه چیز جدیدی است، جزو روایات و آیات نیست، صحابه پیغمبر نداشتند، ما هم رهایش می­‌کنیم، در واقع آن چیزی که ابزار جلوگیری از مغالطه است را حذف می­‌کند، لذا به راحتی به دام مغالطه می‌­افتد.

این نگاه در علوم قرآنی نیز خیلی اثر دارد، مثلاً وهابیون در آیات محکم و متشابه متفاوت از ما فکر می‌کنند، مثلاً می­‌گویند در آیاتی که گفته شده خدا دو دست دارد یا روی کرسی است، اینها آیات محکم است، آیاتی که می­‌گوید «نحن اقرب الیه من حبل الورید» را می­‌گویند متشابه است، ما می­‌گوییم «نحن اقرب الیه من حبل الورید» و «لیس کمثله شی» محکم هستند، لذا اگر یک جایی می­‌گوید دو دست خدا باز است، می­‌گوییم چون هیچ چیزی مانند او نیست پس این دست مانند دست ما نیست، مثلاً کنایه از قدرت است و یک توضیحی می­‌دهیم، آنها بر عکس می­‌گویند، خدا دو دست دارد، صریح قرآن است، خدا اگر دست و جسم داشته باشد و خیلی هم بزرگ باشد، یک شی‌ای که خیلی بزرگ باشد، در مقابل یکی شی­ای که خیلی کوچک باشد قرار بگیرد، چشم­‌های اینها از هم دور می­‌شود، من کنار کوه بایستم، چشم من از قله کوه دور می­‌شود، خدا که از همه چیز بزرگتر است کنار من بایستد از من دور است، پس «نحن اقرب الیه من حبل الورید» متشابه است! این را باید بگوییم علم خدا به ما نزدیک است نه خودش، یعنی دقیقاً در آیات محکمات بر عکس ما عمل می­‌کند، یعنی اگر مقدمات این آبشخور فکری در علوم قرآنی یا در اصول فقه ما هم بپذیریم ولو اینکه شیعه هستیم همان تفکر را پیدا خواهیم کرد.

 

*پس اصل تفاوت فکری کجاست؟

- از جهت زمینه فکری به جز مسائل سیاسی، یک تفاوتی با عموم شیعیان اصولی امروز و اهل سنت دارند، اما یک تفاوتی با اهل سنت دارند و یک اشتراکی با شیعه دارند که این تفاوت اصلی بین سلفی­‌های جهادی و عربستان است، دولت عربستان می­‌گوید آن کسی که حاکم جامعه اسلامی می­‌شود هر کسی که بخواهد باشد-جالب اینکه وزیر اوقاف عربستان در کتابش می­‌گوید- اگر فاسق­‌ترین فرد روی زمین باشد، یعنی از آن گناهکارتر، فاسق­‌تر و ظالم­‌تر نمی­‌شناسیم، قاتل اولیای خدا باشد، پسر انبیاء را همه او کشته باشد، او اگر حاکم شد اطاعتش واجب است و هیچ کس حق اعتراض عملی ندارد که حکومت او را ساقط کند، نمونه کاریکاتوری این است که وقتی علیه حُسنی مبارک می­‌خواستند قیام کنند، احمد­ الطیب مفتی مصر فتوا به حرمت داد، وقتی مُرسی پیروز شد فتوا به حرمت قیام علیه او داد و وقتی سیسی کودتا کرد، فتوا به حرمت قیام علیه حکومت سیسی داد، یعنی او می­‌گوید هر کسی حاکم است حق حاکمیت دارد و اصلاً شرط عدالت نداریم، عدالت شرط مستحب است، این را قاطبه اصحاب حدیث، وهابی­‌ها، بسیاری از اهل سنت و اشاعره که پرجمعیت­‌ترین اهل سنت عالم هستند، قبول دارند.

شیعه می­‌گوید اصلاً حق اطاعت از ظالم را نداریم، مگر دوران تقیه باشد، اطاعتش واجب نیست، بلکه حرام است، خدمت به آن حرام است، پذیرش هدایاهای او اشکال دارد، تقویتش حرام است، ماجرای امام کاظم(ع) با صفوان جمّال، شترها و هارون و ... معروف هستند، این ظلم­‌ستیزی جذاب است و ما می­‌بینیم تا قبل از اینکه سلفی­‌های جهادی بخواهند پیشرفت کنند حتی اهل سنت انقلابی به جمهوری اسلامی جذب می­‌شوند با اینکه خیلی سخت است برای آنها چون از آئین دیگری هستند، یعنی ما می­‌بینیم تا قبل از این جریان، بسیاری از گروه­‌های فلسطینی یا گروه­‌های جهادی کشورهای دیگر یا بعضی از گروه‌های جهادی افغانستانی اینها جذب امام می­‌شوند، چون امام عدالت­خواهی دارد و آخرین جمله امیرالمؤمنین قبل از شهادتش نیز این است که به امام حسن(ع) و حسین(ع) می­‌فرمایند: دشمن ظالم باشید. این خیلی جذاب است، یک تفکر می­‌گوید در برابر طاغوت و ظلم و فساد سکوت کنید، یکی دیگر می­‌گوید یک ذره حق ندارید ظلم را قبول کنید، حتی اگر یک پوست گندمی از دهان یک مورچه­‌ای باشد.

 

داعش، گامی بالاتر در تفکر سلفی است که سکوت در برابر ظلم را هم جایز نمی‌داند

*وجه اشتراک گروه‌های سلفی جهادی چیست؟

-گروه‌­های سلفی جهادی در اینکه باید علیه طاغوت قیام کنند، مشترک هستند، با این وجود در این مورد داعش یک پله بالاتر است و می‌گوید: نباید در برابر ظلم سکوت کرد! همه مذاهب اهل سنت اعتقاد دارند که اگر حاکمیت کافر باشد، باید قیام کرد، از دید گروه‌های سلفی جهادی رهبران ایران، بشار اسد و سیدحسن نصرالله کافر هستند و باید علیه اینان قیام کنند! این گروه‌ها به راحتی تکفیر می‌کنند و حتی شاهان عربی کشورهای حاشیه خلیج ­فارس را هم تکفیر می­‌کنند و به وسیله همین تکفیر قیام می کنند چون معتقدند علیه ظالم نمی‌شود قیام کرد، به همین خاطر عربستان همیشه یک درگیری با القاعده دارد.

 

*در شعار ابوبکر بغدادی که ریشه‌های اندیشه شیعی دیده می‌شود؟

-بله! داعش دقیقاً از تئوری شیعه گرته­‌برداری  کرده است، داعش در شماره اول مجله «دابق» که دفتر ابوبکر بغدادی آن را منتشر می کند، برای اولین بار روی یک آیه‌­ای که اهل سنت و شیعه در برداشت مفهوم از آن اختلاف دارند، مانور می‌دهد و از آن برداشت شیعی را ارائه می­‌کند، در آیه 124 سوره بقره مطرح شده است «اِذِابْتَلى اَبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّى جاعِلُکَ لِلنّاس اِمامَاً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتى قالَ لایَنالُ عَهْدِى الظّالِمینَ» که وقتی حضرت ابراهیم(ع) به امامت رسید-تمام اهل سنت می­‌گویند حضرت ابراهیم(ع) به نبوت رسید، چون ما امام نداریم و شیعیان می­‌گویند این امامت است و حتی از نبوت هم برتر است و به ظالم هم نمی­‌رسد و عصمت می­‌خواهد، همیشه یک بحثی بین مفسرین شیعه و سنی بوده است- از خدا درخواست می‌کند «لایَنالُ عَهْدِى الظّالِمین»، پس حاکم جامعه اسلامی باید عادل باشد -دقیقاً همان چیزی که شیعه می‌گوید- اینکه حاکم جامعه اسلامی باید عادل باشد ، چقدر می­‌تواند زمینه برای رشد فراهم کند؟

 

 

حال تصور کنید 1400 سال بر سر جوانان حق‌طلب هم مذهب خودشان کوبیده‌اند که حق ندارند علیه حاکم ظالم قیام کنند و جوانان هم این دلیل را نمی‌دانند و آن‌ها هم می‌گویند حاکمی که ظالم است باید عزل شود،‌ در حالی که این جمله معروف است که اهل سنت می­گوید: «لا ینعزل الامام بفسقه»؛ امام با هرچه فسق داشته باشد عزل نمی­‌شود، هیچ طوری عزل نمی‌شود مگر کافر باشد! خب! به همین جهت است که گروه­‌های سلفی جهادی، تکفیر می­‌کردند که کار را پیش ببرند، در واقع با تکفیر می‌گویند شما کفرستیز هستید و همین شاید برای غیرمذهبی­‌ها جذاب است، ولی در اروپا بخواهید این موضوع را تشریح کنید، می­‌گویید من با مسلمان گناهکار ظالم که ظلم می‌کند مشکلی ندارم، من با ظلم کافر مخالفم، داعش یک پله جلوتر می­‌برد و می­‌گوید من با ظلم ظالم مخالفم! نه با ظلم کافر ولو مسلمان باشد، لذا این اندیشه قدرت جذبش بسیار بالاست.

 

طرح شعار عدالت از عوامل جذابیت داعش است

یکی دیگر از عوامل جذب این است که داعش روی مفهوم عدالت پافشاری می‌کند و در شعارهایش مطرح می‌کند که فرقی بین عرب و عجم، بین اروپایی و آسیایی و بین ثروتمند و فقیر نیست، حال در جامعه‌­ای که تبعیض همه جا را فرا گرفته است، در اروپایی که عمده مسلمانان دو رگه هستند- ما در اروپا پس از سقوط اندلس خیلی سابقه اسلام جدید نداریم- مهاجرین مسلمانانی که آنجا رفتند، ازدواج کردند بچه­‌های آنها دو رگه­‌هایی هستند که مسلمان شدند، لذا اینها عموماً شهروند درجه 2 و در حاشیه شهرها ساکن هستند، درست است که در رقابت­‌های زندگی در شهرهای اروپایی ممکن است تحصیلات داشته باشند، ولی شغل­‌های رده بالا به آنها کمتر می­‌رسد و نگاه درجه 2 به آنها می‌شود.

این نگاه، یک نگاه تبعیضی است و همین جوانان مسلمان دو رگه‌ای اروپایی دنبال عدالت هستند، یعنی عدالت­خواهان اهل سنت در عالم دو گزینه پیش روی آنهاست، اسلام شیعی-با این همه تخریبی که از اسلام شیعی می­‌شود که ظلم­‌ستیز است و نمونه بارز آن جمهوری اسلامی ایران است- یا نمونه گروه­‌های سلفی جهادی. پس طبیعی است گروه­‌های سلفی جهادی برای آنها جذاب­‌تر است، چون اگر بخواهند به سمت ایران بیایند-متأسفانه تبلیغات ما زیر صفر است، اصلاً کاری نمی‌کنیم، نهایت این است که بعضی از سفارتخانه­‌های ما در 22 بهمن یک ناهاری بدهند و یک ایستگاه صلواتی راه بیندازند، مردم آنجا هم اصلاً نمی‌فهمند، این ایستگاه صلواتی یعنی چه و فرهنگ­سازی و بازسازی اندیشه نیست- باید تغییر آنی بدهد و حداقلش این است که به مذهب دیگری باید برود این سخت است،‌ در صورتی که اگر بخواهد وارد گروه‌های سلفی­ جهادی شود اصلاً نیازی به تغییر مذهب نیست.

بر خلاف حدود 170، 180 سال پیش محمد بن عبدالوهاب وقتی می­‌خواست کسی را به سمت خودشان بیاورد از او اقرار می‌گرفت که از آئین قبلی­‌اش اعلام برائت کند، در این خصوص این همه اعتراف‌نامه از مفسرین، محدثین و فقهای اهل سنت وجود دارد که اعلام برائت کردند و گفتند ما بت­‌پرست بودیم و از امروز دیگر بت­‌پرست نیستیم! امروز داعش نمی‌گوید به کفر اعتراف کنید یا از مذهبتان برگردید. داعش به این جوانان اروپایی می­‌گوید امروز بیایید توحیدی­‌تر زندگی کنید - یعنی راه را باز می‌کند که حنفیه، شافعیه و مالکیه هم نزدیک شوند- می­‌گوید خدا در عالم محور است یا دیگران؟ خب! مسلمان است و می‌گوید: خدا، می­‌پرسد: احکام خدا یا احکام علما؟ می­‌گوید: احکام خدا، می­‌گوید: همین بس است، هر آئینی که داری داشته باش، بعداً خودت اگر به آن رسیدی آن را اصلاح می­‌کنی. پس آنچه پیش روی این فرد قرار می‌گیرد این است که اگر بخواهد توحیدی­‌تر زندگی کند، از زیر یوغ ظلم­‌ها رها شود، بخواهد به سمت تشیع برود خیلی داستان دارد، در صورتی که اگر بخواهد جهادی شود، هیچ تغییر آئینی نداده و فقط دارد دین­دارانه­‌تر زندگی می­‌کند.

از دیگر شعارهای داعش می‌توان به عدم تبعیض، حکومت جهانی، خلافت جهانی، عدل جهانی و ما زمینه­‌ساز موعود آخرالزمان هستیم، اشاره کرد، یعنی داعش عناصر فراوانی از مهدویت را برای خود ادعا کرده است و زیرکی هم کرده و نگفته است که ما مهدی هستیم! بنابراین اگر داعش شکست بخورد، تفکرش می­‌ماند چون می­‌گوید: ما زمینه­‌ساز هستیم، حال اگر شکست بخوریم، بعدا دوباره پیروز می‌شویم و این تفکر وجود دارد. بنابراین می­‌بینید که نیروی داعش با چند عدد خرما کار می‌کند، گزارشات میدانی می­‌گوید وقتی نیروهای جنگجوی داعش داخل یک خانه می‌روند، یک دیواری را سوراخ می­‌کنند که تک تیرانداز از آنجا بزند، دست به وسایل خانه نمی­‌زنند، لذا ممکن است با چند خرما بجنگد، نماز شب بخواند و حافظ قرآن باشد، حتی اگر او را که به زندان می­‌اندازند یا قرآن می­‌خواند یا خواب است، یعنی اینکه اهل عبادت است، چون دنبال جهاد است. گرچه در مصداق قطعاً خطا کار است.

ادامه دارد...


منبع:فارس


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین