کد خبر : ۸۲۸۲۶
تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۵
گزارشی از دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهید «محمد‌رضا علی‌اوسط»

روی زمین خدا که راه می‌روید معصیت نکنید

قاری قرآن و مداح اهل‌بیت(ع) بود، از ابتدای جنگ به جهاد با دشمن پرداخت، در اعتراض به انتصابش به فرماندهی گفت: فلانی لایق این مسئولیت است و جبهه را ترک کرد، نهایتاً در محور بانه، ماؤؤت مانند مولایش حسین(ع) بی‌سر به شهادت رسید.

عقیق:در ادامه دیدارهای جامعه قرآنی با خانواده های معظم شهدا، هیئت قرآنی این هفته به دیدار خانواده شهید محمدرضا علی‌اوسط رفتند.

اعتراض شهید به فرمانده شدنش

در این دیدار، پدر شهید طی سخنانی با اشاره به حضور فعال فرزندش در جبهه گفت: محمدرضا چندین نوبت به جبهه اعزام شد، اما تقریباً اواسط جنگ بود که به مرخصی آمد و دوباره به جبهه بازنگشت. به او گفتم پس چرا به منطقه نمی‌روی؟ گفت: چند روز پیش در حکمی من را به عنوان فرمانده انتخاب کردند، اما مخالف این موضوع بودم و به آنها گفتم فرد دیگری هست که شایستگی عنوان فرماندهی را دارد، از آنجایی که این موضوع را از من نپذیرفتند، من هم جبهه را ترک کردم و به تهران آمدم.

 

 

محمدرضا تا چند ماه به منطقه نرفت تا اینکه آمدند و او را به زور بردند. شهدا اینگونه از دنیا و مقام گذشت کردند و خداوند هم به همین دلیل شایستگی شهادت را به آنها عنایت کرد.

ماجرای دیدار پدر و فرزند در منطقه

به یاد دارم یکبار با چند نفر از دوستان مقداری آذوقه و تعدادی گوسفند تهیه کردیم تا برای رزمندگان به منطقه ببریم، آذوقه‌ها را در باختران تحویل کمیته ادامه دادیم و چند روزی هم برای کمک در منطقه ماندیم، اما طی این ایام، هر چه از محمدرضا سؤال می‌کردم، کسی از او اطلاع نداشت. تا اینکه یک شب در مسجدی که شب‌ها را در آن سر می‌کردیم، نیمه شب برخاستم و دو رکعت نماز حاجت برای دیدن فرزندم خواندم، بعد از نماز، مشغول خواندن ادعیه بودم که دیدم محمدرضا وارد مسجد شد. گفتم: مدتی است به دنبال تو می‌گردم، چطور شد به اینجا آمدی؟ گفت: کاملاً تصادفی این مسجد را دیدم و وارد آن شدم.

 

 

مگر می‌شود جنگی که فرمانده‌اش امام زمان(عج) است را ترک کرد

از او خواستم که بیاید به تهران برویم. گفتم: مادرت دلتنگ توست و از چهره‌ات مشخص است که خسته هستی، اما محمدرضا شروع به گریه کرد و گفت: جنگی که فرمانده‌اش امام زمان(عج) است مگر می‌شود آن را ترک کرد. مگر می‌شود فرمانده‌ات امام زمان(عج) باشد و خسته شوی؟ من در عملیات‌های مختلف، حضور امام زمان(عج) را کنارمان کاملاً احساس می‌کنم و گاهی مسیر را هم به ما نشان می‌دهد.

 

 

این شهید عزیز، بسیار وقتش را به جز حضور در جبهه، صرف کمک به مردم می‌کرد. این موضوع حتی در دوران پیش از انقلاب هم کاملاً مشهود بود. به یاد دارم در سال‌های انقلاب در منطقه ما سیل آمده بود و خانه یکی از اهالی را آسیب زد، محمدرضا فوراً به کمک آنها رفت و در بازسازی خانه به آنها کمک کرد، حتی به سراغ من آمد و گفت: مقداری پول بده تا برای آنها وسایل زندگی بخرم. 

در ادامه این دیدار، خواهر شهید به بیان خصوصیات برادرش پرداخت و گفت: برادرم قاری قرآن و مداح اهل‌بیت(ع) بود و در مسجد و هیئت‌های محل فعالیت‌های مختلفی داشت. به قدری پاک بود که هرگاه از خدا چیزی می‌خواست به او می‌داد. هر بار که می‌خواست به جبهه برود، می‌آمد و از مادرم رضایت می‌گرفت.

 

 

گرفتن رضایت مادر و رسیدن به آرزوی شهادت

آخرین اعزامش در ماه رمضان بود و محمد‌رضا پیش از رفتن نزد مادرم آمد و از او حلالیت و اجازه رفتن به جبهه را گرفت. در همین حال محمدرضا به مادرم گفت: تا نگویی به رضای خدا راضی‌ام روزه‌ام را افطار نمی‌کنم. سالیان سال است که در منطقه حضور دارم، همه دوستانم به شهادت رسیده‌اند، اما این توفیق نصیب من نشده، مادرم هم با بغض به او گفت «به رضای خدا راضی‌ام، برو». محمدرضا رفت و چند روز بعد به شهادت رسید. 

به گزارش فارس شهید محمد‌رضا علی‌اوسط سال 1335 در منطقه مسگر‌آباد تهران متولد شد و هنگام شهادت در سمت قائم مقام تیپ مسلم‌بن عقیل و مسئول مهندسی رزمی و اطلاعات عملیات تیپ مشغول فعالیت بود.

 

 

وی 10 خرداد‌ماه 1366 در عملیات مهندسی، رزمی در محور بانه، ماؤؤت درحالی که مشغول درست کردن خاک‌ریز با لودر بود براثر اصابت گلوله توپ مانند مولایش حسین(ع) بی‌سر به شهادت رسید.

شهید «محمدرضا علی‌اوسط» در وصایای خود به مباحث اهمیت به نماز، نیکی به پدر و مادر و یکدیگر، ادامه دادن راه شهدا، مطیع ولایت فقیه بودن تأکید می‌کرد. این شهید عزیز یک جمله زیبا در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود که این جمله هنوز روی دیوار خانه پدر شهید حک شده است: «روی زمین خدا که راه می‌روید، معصیت نکنید».

منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین