۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۱۹
عقیق: چادرنشينى مسلمان به شهر آمد داخل مسجد شد، ديد مردى با خشوع نماز مي گذارد. توجهش به وى معطوف گرديد. پس از نماز به او گفت چه خوب نماز ميخواندى ، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نمازگزار صائم دو برابر نمازگزار غير صائم است .
مرد اعرابى كه مجذوب او شده بود گفت در شهر كارى دارم كه بايد آنرا انجام دهم ، بر من منت بگذار و قبول كن كه شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم . او پذيرفت و چادرنشين با اطمينان خاطر شتر را به وى سپرد و از پى كار خود رفت .
نمازگزار رياكار با دور شدن اعرابى بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترك گفت . پس از ساعتى مرد چادرنشين برگشت ولى نه از نمازگزار اثرى ديد و نه از شتر. در اطراف و نواحى مسجد جستجو كرد، نتيجه اى نگرفت . بيچاره سخت ناراحت و متأثر گرديد و يك شعر گفت كه مفادش اين بود: نمازش به شگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت ، اما نمازگزار روزه دار ناقه جوانم را با سرعت راند و برد.
پی نوشت:
لئالى الاخبار، صفحه 330
منبع:جام
211008