عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۳۶۸۲
تاریخ انتشار : ۲۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۱:۴۲
یک بار یکی از آشنایان از تهران خدمت آقای انصاری رسید و برای دستورالعمل گرفتن اصرار کرد؛ ایشان فرمود: تو با خانمت بدرفتاری می‌کنی، برو اخلاقت رو درست کن! حجاب تو این است.

عقیق: در روایات آمده است که خداوند متعال به عیسی‌بن مریم(ع) می‌فرماید: «علما را بزرگ بشمار و فضل آنها را بشناس؛ زیرا آن‌ها به همه مخلوقات من برتری دارند، جز رسولان وپیامبرانم. برتری آن‌ها نسبت به مردم، مانند برتری خورشید است نسبت به سایر کواکب و یا مانند برتری آخرت است نسبت به دنیا و یا مانند برتری من است نسبت به همه موجودات.» برآنیم از نکات اخلاقی زندگی علمای بزرگ برای دستیابی به زندگی بهتر بهره جوئیم.


شیخ محمد جواد انصاری همدانی


مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی فرزند مرحوم حاج ملا فتحعلی همدانی در سال 1320 هجری قمری مطابق با 1281 هجری شمسی در شهر همدان و در خانواده‌ای روحانی چشم به جهان گشود؛ پدر او مرحوم حاج ملا فتحعلی همدانی از علما و فضلای همدان بود؛ البته زادگاه وی شیراز بود، ولی بعدها برای تبلیغ و برنامه‌های مذهبی مأموریت پیدا کرد و به همدان آمد و در آنجا رحل اقامت افکند.


در میان شاگردان وی می توان به بزرگانی هم چون مرحوم آیت الله حسنعلی نجابت(ره)، مرحوم آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)، مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی(ره)، مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی(ره)، مرحوم آقای مهندس تناوش ( داماد و شاگرد )، مرحوم آقای غلامحسین سبزواری، مرحوم حجة الاسلام سیّد عبدالله فاطمی، مرحوم آقای بیات و...اشاره کرد.


سرانجام این عالم ربانی بعد از ظهر جمعه در دوازدهم اردیبهشت 1339 هجری شمسی مطابق با دوم ذیقعده 1379 ه. ق. در سن 59 سالگی به ملکوت اعلی پیوست.


اقتداء ملائکه در نماز به مومن

مرحوم آیت الله حاج شیخ جواد انصاری همدانی(قدس سره) می فرمودند: روزی وارد مسجدی شدم، دیدم پیرمردی عامی مشغول خواندن نماز است و دو صف از ملائکه در پشت سر او صف بسته و به او اقتدا نموده اند و این پیرمرد خود ابدا از این صفوف فرشتگان اطلاعی نداشت.من دانستم این پیرمرد برای نماز خود اذان واقامه گفته است، چون در روایات داریم کسی که در نماز های واجب یومیه اذان و اقامه بگوید دو صف از ملائکه و اگر یکی از آن ها را بگوید، یک صف از ملائکه به او اقتدا می کنند که درازای آن به اندازه مابین مشرق و مغرب باشد.

خدای تعالی تمام اسرار عرفان را در نماز جمع کرده است

فرزند وی، آیت الله انصاری(قدس سره)، چنین نقل می کردند: مرحوم آقا را در مکاشفه دیدم که در اتاق بیرون نشسته بودند، فضای روحانی عجیبی بود، حالت بین الطلوعین داشت من با قلب پر سوز و ناآرام خدمت می کردم، آقا گاهی زیر چشمی نظر خاصی به من می کردند، تحت الحنک انداخته بودند، ایشان هم با سوز و اضطراب گاهی به طور موجز و کوتاه پاسخ سوالات دوستان را می دادند.چندی گذشت و من بعد از فاصله بی خودی متوجه شدم جز من و آقا کس دیگری باقی نمانده و حالت بکاء عجیبی به من دست داد آخرالامر دیدم جز من و ایشان که مطالبی رد و بدل می کردیم کسی در آن وضعیت نیست (گفت و گوی غیر لسانی بود) از ایشان سوال کردم: آیا تا کنون از اسرار معرفت مطلبی هست که کسی بیان نکرده؟ گفتند: بلی، خدای تعالی تمام اسرار عرفان را در نماز جمع کرده است.چه زمانی می توانیم خدمت صاحب الزمان ولی عصر(ع) برسیم؟

از خصوصیت بارز آیت الله انصاری(قدس سره) کتمان شدید اسرار بود؛ تاکید داشت که شاگردان او اسرار الهی را بروز ندهند؛ روی این جهت شاگردان مقید بودند که مطالبی که در جلسات گفته می شود مکتوب نگردد؛ یکی از شاگردان آیت الله انصاری از وی سوال می کند: چه زمانی می توانیم خدمت صاحب الزمان ولی عصر(ع) برسیم؟ آیت الله انصاری(قدس سره) جواب می دهد: زمانی که حضور و غیبت آقا برای شما فرقی نکند.

در زمانی دیگر یکی از شاگردان از آقا پرسید: آیا می شود به حضور حضرت حجت (ع) رسید؟ آقا جواب می دهند: بنده خدا، به حضور خداوند هم می توانیم برسیم به حضور بنده اش نمی توانیم برسیم!! در مرتبه دیگر که آیت الله دستغیب و آیت الله فهری هم بودند آیت الله نجابت سوال می کند: آیا به حضور امام زمان (ع) رسیده اید؟آقا جوابی می دهند بدین مضمون که من چنان حضور حضرت قائم(ع) را همیشه با تمام وجود احساس می کنم که حضور و غیبت او علی الظاهر برایم یکسان است.[1]بد رفتاری با همسر، حجاب است

فرزند وی، احمد انصاری، در خاطره‌ای از پدرش می‌گوید: یک بار یکی از آشنایان از تهران خدمت آقای انصاری رسید و برای دستورالعمل گرفتن اصرار کرد؛ ایشان فرمود: تو با خانمت بدرفتاری می کنی، برو اخلاقت رو درست کن! حجاب تو این است.


آن شخص می‌گفت: وقتی برگشتم همسرم خیلی با ناراحتی به من گفت: باز رفتی مسافرت!؟ خم شدم دستش رو بوسیدم، تعجب کرد و پرسید این کار رو کی به تو یاد داده؟ گفتم همان آقایی که می‌گویی چرا رفتی پیشش؛ ایشان هم به آقای انصاری علاقمند می‌شود و در سفر بعدی با هم به همدان می‌آیند و خدمت آقا می‌رسند.


یک روز یک بازاری خدمتشان آمد و گفت یک تیرگی در من ایجاد شده و نمی‌توانم نمازم را با توجه بخوانم؛ می‌فرمایند: برای این است که در فلان معامله‌ای که کردی دروغ گفتی! برو استغفار کن و آن را جبران کن.[2]


پی نوشت:
1-در کوی بی نشان ها، مصطفی کرمی نژاد
2-
http://www.razoramz.com

 منبع:دانشجو

211008

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین