عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت جواد الائمه (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی ذاکرین منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت جواد الائمه (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی ذاکرین منتشر می کند:


محمد بیابانی:

ای حجره ات غریب ترین جای این جهان
در قتلگاهت.... آه... کسی نیست روضه خوان

جز مادری جوان که ز جان آه می کشد
هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان

بغداد شد مدینه و مردی که باز هم
در خانه اش ز کینه همخانه داد جان

جعده است ام فضل و تو هم مجتبی ولی
آن پست تر از این و تو مظلوم تر از آن

انقدر بی کسی که به دستور همسرت
مشتی کنیز مست که رقاص و شادمان...

... با سوز ناله های تو بر طبل می زنند
تا نشنوند داد دلت را در آن میان

انقدر بی کسی که تنت را کشان کشان
دادند روی بام به دستان آسمان

اما برای اینکه نسوزد تنت ببین
از مشهد آمدند تمام کبوتران

آه از تنی که زیر شررهای آفتاب
پوشیده بود پیکرش از نیزه و سنان 


علی انسانی:

در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟
یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد

ملعون دهر، داد به معصوم عصر، زهر
بس اُمّ‌فَضل داشت به اِبن‌الرّضا عِناد

این جسم سبز بوی گل سرخ می‌دهد
دست که داد دسته‌گل فاطمی به باد؟

شد کوچه‌های شهر پر از عطر و بوی گل
گویی فتاده باغ گلی روی دوش باد

گه نام باب برد و گهی آب آب کرد
لب‌تشنه داد جان و جوابش کسی نداد

آن کس که اَنُفس از نَفس او نَفس گرفت
زد همچنان نفس نفس و از نفس فتاد 


سید محمد جواد میر صفی:

و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است

چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است

زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است...

اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است

گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است

شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟
هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است

محمد سهرابی :

«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد 
وجود نازکت آزرده گزند مباد»

شنیده ام که گدا موج می زند به درت 
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد 

تو خود مراد منی، پس چه حاجت است به باب 
به جز به سوی تو این ناله ها بلند مباد 

به آفتاب، مبادا که پیکرت افتد 
جمال شمس تو در دست نیشخند مباد 

بساط گریه، فراهم برای مرد غمین
اگر به گریه ی او خنده می کنند مباد 

لب کبود تو ای وارث حسین عزیز 
ز چوب دستی کفار، بند بند مباد 



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین