عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۹۵۴۳
تاریخ انتشار : ۰۸ تير ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۰


عقیق: حامد جوادزاده یادداشتی درباره فرزاد جمشیدی و حواشی مربوط به او نوشته که می خوانید: 

بسم الله الرحمن الرحیم

به جای مقدمه:

تازه رفته بودم کلاس اول دبیرستان و خیلی دلم میخواست به همه و خودم ثابت کنم بزرگ شدم. با اینکه کیف‌ام جا داشت، ولی کتابای فیزیک و ریاضی سال اول دبیرستان رو به هر بهانه ای که شده دستم می‌گرفتم، اونم یه طوری که همه ببینن من چه مباحث ثقیل و سنگینی رو دارم میخونم. تو همین حال و هوا بودم که معلم معارف اومد سر کلاس و در حالیکه برگه‌های کپی گرفته شده‌ی دستش و بین بچه‌ها تقسیم می‌کرد، گفت: «این وصیت‌نامه حضرت علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام. هر کی حفظش کنه بهش جایزه میدم». بعد در پاسخ به کنجکاوی بچه‌ها که می‌خواستن بدونن جایزه‌اش چیه، گفت: «امام علی علیه السلام برای من و آقای مدیر آنقدر ارزشمند هست که براش یه جایزه‌ی خوب بدیم». راستش من به طمع جایزه تنها کسی بودم که این وصیت‌نامه رو حفظ کردم. هرچند در نهایت یه کتاب، اونم از کتابخونه‌ی آقا معلم به عنوان جایزه دریافت کردم؛ اما طی این حدود بیست سال، جوایز زیادی از این وصیت‌نامه گرفتم که یکی از این جوایز انگیزه نوشتن این نامه شد. پس دوباره آغاز می‌کنم:

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر هنرمندم، جناب فرزاد جمشیدی، پس از سلام و ادای احترام، معروض میدارم که نامه‌ی پر از درد شما را خواندم و برخود وظیفه دانستم که در  قبال این همه نامردمی دمی برآورم. هرچند بسیار منتظر ماندم تا دیگر بزرگان، پرچم آزادگی را برافرازند و من در زیر بیرق آنان، سیاهی لشکر انصاف شوم، اما هرچه نشستم، کسی برنخاست و این مهم بر من تکلیف شد.

برادر پیشکسوتم، جناب جمشیدی، من شما را نه از نزدیک ملاقات کرده‌ام، نه حتی گفت‌و‌گویی باشما داشته‌ام. آنچه از شما دیده‌ام، در قاب سیمای ملی بوده است و آنچه از شما شنیده‌‌ام، در کلام دوستان مشترک و در باب حرفه و پیشه‌ی رسانه‌ای‌مان. واضح است که شناختِ از پشت شیشه، شناختی ابتر است و اصالت چندانی ندارد اما رعایت انصاف و اخلاق، نیازی به شناخت و درک آن به آن ندارد. اگر کسی رشحه‌ای از نور نام حضرت امیر، بر گوشه‌‌ای از مرام زندگانی‌اش گسترده باشد، چاره‌ای جز رعایت انصاف نخواهد داشت.

گنجینه ای که از دوران تحصیل، همراه و مونسم بوده، کلام حضرت امیر است که: «اللّه اللّه فی القرآن، لایسبقکم بالعمل به غیرکم». شاید بتوان درک کرد عمق سوز جگر حضرت را وقتی قسم جلاله می‌خوردند که: «شما را به خدا قسم، دلتان به قرآن گرم باشد. مباد کسی در عمل به آن از شما سبقت گیرد». و مگر می شود ثقلین «رسول مهربانی» را به یادگار داشت و این چنین بی تفاوت بود؟

من شما را ندیده‌ام، ولی به خاطر دارمتان. از آن روزان و شبان دو دهه‌ی قبل، که شما بر کنده‌ی مقطوع درختی می‌نشستید و برای‌مان از حضرت سیدالشهدا مرثیه می‌خواندید، به خاطر دارم‌تان که «تامهر» را اجرا می‌کردید و من و همه، مبهوت سجع کلام‌تان می‌شدیم و از بداهه سرایی‌تان به وجد می‌آمدیم. و به خاطر دارم‌تان این سال‌های آخرین، که لحظات نورانی سحر را با کلام نافذتان پر از شور می‌ساختید و کسی نبود که شما را در قاب سیما ببیند و بشنود و تحسین نکند. چه آنان که شیفته‌ی شخصیت‌تان بودند، چه آنان که منتقد شیوه‌ی‌تان. له و علیه، بیان قلندروار شما را تحسین می‌کردند و غبطه می‌خوردند.

جناب آقای جمشیدی، مگر می‌شود فراموش کرد سیل ارادت و تمنای مردم را برای گفتن یک «التماس دعا»؟ خاطرتان هست چگونه برآشفتید که شما را متهم ساختند به «امامزاده سیما»؟ خاطرتان هست چطور نگران نیت صادقانه‌ی مخاطبی شدید که به شما رو کرده بود؟ چه بخواهید و چه نخواهید، نام و سبک و شیوه‌ی شما بر تارک این رسانه ثبت و ضبط شده است. چه این همه، برآمده از زلال باطن‌تان بوده باشد، چه حتی برآمده از بستر ریا. شما و نام و روش‌تان، جزئی از تاریخ دوست‌داشتنی این پیشه‌ی پر زرق و برق‌اید.

اکنون سوال من این است که من و همه، چرا باید چون شمایی را دیگر نبینیم؟ چرا دیگر نباید منتظر شعور شاعرانه‌ی کلام سحرتان باشیم؟ «بِاَیِّ ذَنبٍ» برای من است و امثال من. ما چه کردیم که محروممان می‌کنید؟

ماجرای شما نه برایم جذبه‌ای داشت که پیگیر باشم، نه باور پذیر بود و نه اجازه‌ای برای کندوکاو داشتم. اگر هر چه بوده، برای شخص شما بوده و آنچه مربوط به شماست. اگر گنه‌کارید، که در پیشگاه حضرت معبود، شما پاسخ می‌دهید و اگر نیستید، در محضر یزدان، شما گردن فرازید. من و ما را چه به کار خدایی؟ چه به قضاوت؟ مگر نه اینکه قتال، قتال است... فاعلِ یکی قاتلِ مستوجب قصاص و فاعلِ یکی جهادگر مستحق پاداش؟! و مگر نه اینکه ما در محضر خداییم؟!

اسفناک است که رسانه و مخاطبش چون شمایی را نداشته باشد به حکم اینکه معدودِ پرصدایی، پوستین دین را وارونه بر تن کرده‌اند. می‌تازند و می‌نوازند و دلخوش‌اند از آنچه می‌کنند. متر و معیار این اندک، برای اندازه‌گیری قواره‌ی گناه و ثواب چیست؟ کدامین‌شان رخصت ربوبی دارند که حق را صادر کنند و ما به پیروی از ایشان فریاد «وا اسلاما» سردهیم؟

جناب آقای جمشیدی، اگر چون منی چنین می‌کردم که شما کرده‌اید، این توقع بود که دیگران مرا صاحب اندک حقی بدانند، چرا که در این عرصه قامتی نورسته دارم و نحیف. اما از چون شمایی چنین توقعی نیست. جسارت بنده را عفو کنید، ولی از شما که نگاره و نقش این پیشه را بالغ بر دودهه، بر زندگی‌تان منقوش دارید، چنین توقع نمی‌رود. من و امثال من، هنوز از کاشته‌های چون شمایانی درو می‌کنیم و سر بر سایه‌ی آستان تجربه‌ی چون شمایانی می‌ساییم. بد و کج راه را چون شمایانی بر ما هموار کرده‌اید و بذر شکوفایی اکنون رسانه، به دست چون شمایانی آبیاری شده. میدانم که می‌دانید که چنین ترک میدان، هم مدعیان را جسورتر و بی‌حیاتر می‌کند و حق به جانب، هم قامت لطیف رسانه و اعوانش را در معرض آسیب‌هایی از این بیشتر قرار می‌دهد که بزرگ‌مان را از میدان به در کردند، تا چه بر ما رود...

جناب جمشیدی، نکند که این دریغی که شما بر ما روا داشته‌‌اید، پایه‌گذار سنتی ناثواب شود. سنتی که بر پایه آن، باج خواهی‌های مجازی، از دنیای حقیقی رواج ‌یابد و مدعیان بر این باطل استوار شوند که: «پس اینگونه می‌شود مهره‌های ارزشمند را یک به یک سوزاند». نکند این دریغ، پایه گذار سنتی شود که در آن سرمایه‌های رسانه، به راحتی هزینه ی مصلحت ‌شوند و قربانی شقاوت.

با اینکه موضعی به غایت شفاف در خصوص شما و اطراف‌تان دارم که سرافراز این ورطه شمایید و روسیاهش مدعیان پرصدا و کم مایه، اما اعتراف می‌کنم که بیم این را هم ندارم که تصورکنید این نامه را از سر خودخواهی و قشری نگری نگاشته‌ام تا خودم و دیگران این حوزه را در سایه‌ی امن شما قرار دهم. که اگر چنین هم باشد، باز صاحب سایه ‌قدرت و مکنت شمایید.

جناب آقای جمشیدی، تا آنجا که من مطلع‌ام، مدیران ارشد رسانه، که اکنون می‌توانم بر روشنای ضمیرشان، گواهی دهم نیز برای حضور دوباره‌ی شما، آغوشی باز دارند و این عدم حضور، تنها و تنها تصمیم شخص شریف‌تان است و آن‌طور که خودتان نگاشته بودید، دلتان چرکینِ معدودی است که مجازاً، برای چند حضور بیشتر و برای چند صباح جلوت خائنانه، هیزم آتش‌شان را انباشتند و فضای تنفس را برای شما غبار‌آلود کردند. عرض بنده این است که اگر همه‌ی آنچه شما را گداخته، معطوف به فضای مجاز است، پس شما قربانی قربانگاه ظالمانه‌ای شده‌اید. از این‌رو شخصاً حاضرم گروه و جمعیتی برای حمایت از انصاف و نه صرفاً شخص شما، سامان دهم و از مومنانِ بر آزاده‌گی دعوت کنم تا لشکر حقیقت را در همان محیط مجازی پرتعداد کنند و موجبات غلبه‌ی دوباره‌ی حق بر باطل شوند. باشد که بنیان این بدعتِ ناثوابِ «به باطل تکیه بر مسند حق زدن» از غیرت آنان برخود بلرزد تا دیگر دود شقاوت به چشم صداقت نرود و اشکبارش نگرداند که دیگر بعید می‌دانم شانه‌ای تحمل هماوردی در چنین عرصه امتحانی سهمگین را داشته باشد.

جناب آقای جمشیدی، شک ندارم که با من هم‌نظرید که آنچه که در فضای مجازی آمد و رفت می‌کند، در همانجا هم قابلیت پاسخ دارد و اصلاً برفرض که بی‌پاسخ بماند؛ مگر لشکر مجازی ملت ما چقدر سیاه است؟ نکند شما با عدم حضورتان بسیار از مردمی را که روحشان هم از آنچه بر شما رفته بی‌خبر است، وادار به علت‌یابی کنید و ناخودآگاه خوراک گناه بیش از پیش مدعیان را فراهم ‌آورید؟!

آقای جمشیدی، آموزه‌ی پرمغز دوران دبیرستانم، اکنون زبانم را استوار می‌کند، چرا که کلامی از حضرت امیر را دوباره بر این سطور جاری می‌سازد و اعتبارم می‌دهد که: «اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى اللَّه و نظم امركم و صلاح ذات بينكم». آنچه که لحظات واپسین حضرت مولاست، «توصیه به شنوندگان آن لحظات و تمام فرزندان و خاندان حضرت و البته کسانی است که این مکتوبه به آنها خواهد رسید که تقوای الهی داشته باشند، در کارهایشان نظم برقرار کنند و اصلاح ذات البین نمایند» و برای تفسیر این آخری، به بیان «رهبر دانای راز» رجوع میکنم که به سخن پيغمبر اكرم استشهاد مى‌كنند: «فانّى سمعت جدّكما صلّى‌اللَّه‌عليه‌واله‌وسلّم يقول صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام»؛ «يعنى فضيلت اصلاح ذات البين مردم - دلها را به هم نزديك كردن و ذهنها را نسبت به هم خوشبين نمودن - از هر نماز و روزه‌اى بيشتر است. اگر كسى نماز مستحبّى بخواند يا روزه‌ى مستحبّى بگيرد، يا برود براى اصلاح ذات البين تلاش كند؛ دومى افضل است. اين هم از چيزهايى است كه ما امروز به آن خيلى احتياج داريم».

جناب آقای فرزاد جمشیدی، امسال بر من تکلیف شده است تا برای شبکه دو، برنامه‌ای برای سحرگاه ماه مبارک رمضان تدارک ببینم. و چه بار اندوهی دارد وقتی از زبان هر که این خبر به او می‌رسد، می‌شنوم که «امسال فرزاد جمشیدی نیست و تو بی‌رقیب یا کم‌رقیب، جولان می‌دهی». و چقدر باید ضعیف و ذلیل و پست باشم و بی‌معرفت، که بنای پیروزی‌ام را بر نیستی رقیبِ رفیق پی‌ریزی کنم. این هم دلیلی است دیگر که باز مشفقانه بخواهم که  نروید و بمانید و استوار باشید و بنوشانید.

 

8 تیرماه 92

ارادتمند

حامد جوادزاده


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۶
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۴/۰۸
2
6
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تاخرابت نکند تهمت بدنامی چند
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۴/۰۸
6
16
ای کاش جنبشی مردمی برای حمایت از فرزاد جمشیدی عزیز راه بیفتد
تا حال و هوای سحر های ماه خدا بازیچه دست عده ای سود جو نگردد
فرزاد جان فراموش نکن تعز من تشا و تذل من تشا کس دیگری است
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۴/۰۸
5
5
درست میفرماد
محمد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۴/۰۹
9
6
حقشه داداش باید بره
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۴/۰۹
3
5
به عشق سخنان شیرین این آقا از مسجد ارک برمیگشتم
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۸:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۴/۱۸
0
3
اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا
يا ستار االعيوب و علام الغيوب
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین