عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن ماه صفر ماه مصائب آل الله عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ماه صفر ماه مصائب آل الله عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.


غلامرضا سازگار :


روز ما در شامتان جز شام ظلمانی نبود

ای زنان شهر شام این رسم مهمانی نبود

سنگ باران مسلمان آنهم از بالای بام

این ستم بالله روا در حق نصرانی نبود

پایکوبی در کنار رأس فرزند رسولi

با نوای ساز آیین مسلمانی نبود

ما که رفتیم ای زنان شام نفرین بر شما

ناسزا گفتن سزای صوت قرآنی نبود

مردهاتان بر من آوردند هفده دسته گل

دستۀ گل غیر آن سرهای نورانی نبود

ای زنان شام، آتش بر سر ما ریختید

در شما یک ذرّه خُلق و خوی انسانی نبود

ای زنان شام، در اطراف مشتی داغدار

جای خوشحالیّ و رقص و دست افشانی نبود

ای زنان شام، گیرم خارجی بودیم ما

خارجی هم گوشۀ ویرانه زندانی نبود

طفل ما در گوشۀ ویران، دل شب دفن شد

هیچکس آگاه از آن سرّ پنهانی نبود

ای سرشک شیعه شاهد باشد بر آل رسولi

کار «میثم» غیر مدح و مرثیه خوانی نبود



علی حنیفه:


اهریمنان نظر به سلیمانی ات زدند

حتی نظر به بی سر و سامانی ات زدند

سنگ تو را زدند به سینه؛ ولی چه سود

آن سنگ را دوباره به پیشانی ات زدند

قرآن رحل نیزه! بگو نهروانیان

یک سنگ نیز بر لب قرآنی ات زدند

حتی تن رسول خدا تیر می کشید

وقتی که تیر بر دل نورانی ات زدند

جمعی ز خانواده ی ابلیس بوده اند

بااین همه تشر به مسلمانی ات زدند

سردرگمم ز کار مورخ،مگر ز تو

حرفی نبود،حرف ز عطشانی ات زدند

افسوس ای بریده گلو! از نفاق وجهل

مهرسکوت را به سخنرانی ات زدند

میلاد حسنی :
بغض گلویم مسیر آه گرفته

از غم خورشید قلب ماه گرفته

این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟

بس که شده ازدحام راه گرفته

شهر پر از هلهله ست و زینب کبری

یک نفره بانگ وا اخاه گرفته

با اسرای یهود، آل نبی را

فکر کنم شام اشتباه گرفته

درد بزرگی‌ست اینکه دخترغیرت

دور و برش را فقط نگاه گرفته

سنگ رها از کمان پیره زنان را

آه ببین جا به سجده گاه گرفته

یوسف ما سیر شد ز عرش نشینی

باز دلش میل قعر چاه گرفته


سید محمد جوادی:
چشمم از داغ تو ای گل پر شبنم شده است

لحظه هایم همگی رنگ محرّم شده است

مرهمی نیست که بر داغ عظیمت بنهم

اشک، تنها به دل سوخته مرهم شده است

حق بده پشتم اگر خم شده از غصه حسین

قامت نیزه هم از ماتم تو خم شده است

چند روزی است که از حال لبت بی خبرم

چه شده موی تو آشفته و درهم شده است

لب و دندان و سر و صورت تو خونین است

چشم هایت چقدر چشمه ی زمزم شده است

پیش از این لهجه ی زهرائی ات اینگونه نبود

چند دندان تو ای قاری من کم شده است



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین