عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۹۰۷۵۸
تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۳
آیت‌الله اراکی:
استاد خارج فقه حوزه علمیه در هشتمین شب عزاداری محرم در حسینیه شهدای قم ضمن سخنرانی به انتقاد از وضعیت فعلی بانکداری و مظالم نظام سرمایه داری پرداخت.
عقیق: استاد خارج فقه حوزه علمیه، در هشتمین شب ماه محرم به انتقاد از سیستم بانکداری فعلی و مظالم سرمایه‌داری پرداخت.
 آیت‌الله محسن اراکی، استاد خارج فقه حوزه علمیه در شب هشتم ماه محرم در حسینیه شهدا قم به سخنرانی پرداخت.
در ادامه متن کامل سخنان وی را می‌خوانید:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم‌الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین باعث الانبیاء و المرسلین و آخر السلام و اتم الصلاة علی اشرف النبیین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین.
عن ابی عبد الله الحسین صلوات الله تعالی علیه الی اهل الکوفة: «فَلَعَمْری ما الْاِمامُ اِلّا العامِلُ بِالْکِتابِ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، الدّائِنُ بِالْحَقِّ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه». اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. مطلبی که از سیدالشهدا (علیه‌السلام) در آغاز سخن نقل کردیم و دیشب نیز همین مطلب را در آغاز سخن عرض کردیم، قطعه‌ای از نامۀ سیدالشهدا (علیه‌السلام) به اهل کوفه است. همین چندجمله‌ای که در نامۀ سیدالشهدا (علیه‌السلام) به مردم کوفه است. چون در این جمله چکیده اهداف حسین (علیه‌السلام) و قیامش و بلکه هدف همه انبیا و اولیا (علیهم‌السلام) بیان شده است. «ما الْاِمامُ» نمی‌تواند کسی باشد مگر کسی که این صفات را داشته باشد؛ عامل به کتاب خدا باشد، یعنی قانون خدا را اجرا کند. دوم باید کسی باشد که «الْآخِذُ بِالْقِسْطِ» ؛ به قسط عمل کند و عادل باشد و به عدالت عمل کند و عدالت را اجرا کند. سوم «الدّائِنُ بِالْحَقِّ»؛ معتقد به حق و دین باشد، معتقد به اسلام و پیام انبیاء (علیهم‌السلام) باشد. چهارم «الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه»؛ در رفتار و شخصیت او نیز آنچه خدا راضی است را عمل کند و خودش را ساخته باشد، در قالبی که آن قالب، قالبِ دستورات الهی است. خودش را در چارچوب دستورات الهی حبس کرده است. «الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه».
دیشب هم عرض کردیم که خدای متعال فرمانرواست و ما با این نگاه به خدا نگاه می‌کنیم. ما نگاه ادیان تحریف‌شده که خدا را به‌عنوان یک موجود باستانی می‌شناسند را از اساس قبول نداریم. قرآن ما قبول ندارد، امامان ما قبول ندارند، رسول اکرم (صلی‌الله علیه و آله و سلم) با این نگاه مخالف بوده است. این نگاه، نگاهی است که همیشه دشمنان خدا که می‌خواستند قدرت سیاسی را در جامعۀ بشر تصاحب کنند اولین کاری که می‌کردند این بود که خدا را از فرمانروایی عزل می‌کردند. عزل کردن خدا از فرمانروایی، اولین کاری است که همه جریان‌های ضد خدا و ضد مکتب‌های الهی آن را انجام می‌دهند. الآن لیبرالیست‌ها، سکولارها و همه مکاتب ضد الهی اولین کاری که می‌کنند این است که خدا را از فرمانروایی عزل می‌کنند و وقتی خدا از فرمانروایی عزل شد راه برای آن‌ها هموار می‌شود.  
اولین کاری که انبیا (علیهم‌السلام) می‌کنند این است که می‌گویند خدا فرمانروا و صاحب امر است. «لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ». او باید دستور دهد. در روایات ما هم آمده است که همۀ مشکلات بشر از آغاز تا امروز نشأت گرفته از این است که فرمان را از دست خدا و جانشینان خدا که فرمانروایان اصلی هستند گرفتند و فرمان را به دست نااهلان سپردند که ما از آن به غصبِ خلافت تعبیر می‌کنیم. مسئلۀ غصب خلافت، خیلی عبارت عجیبی است که خلافت را بعد از رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله و سلم) غصب کردند. همۀ شما بچه شیعه هستید و این عبارت را خیلی شنیده‌اید؛ اما آیا در معنای این عبارت نیز تأمل کرده‌اید که غصبِ خلافت یعنی چه؟ غصب یعنی چیزی که حق کسی است را به‌ناحق و به‌زور یا با فریب از دست او بیرون بیاورند. معلوم می‌شود که فرمانروایی، امامت و رهبری سیاسی، حق‌داری دارد؛ این یک حقی است که حق‌دار دارد. حق‌دار آن کسی است که خدای متعال او را از طرف خود به‌عنوان فرمانروا در جامعه بشر معین کرده است.  
اختلاف و دعوای ما با اهل سنت در همین‌جاست که ما به آن‌ها می‌گوییم شما قبول دارید که خدا فرمانرواست و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ» را قبول دارید. آیا خدا مَلِکِ النَّاسِ هست یا نه؟ مَلِک یعنی پادشاه و سلطان جهان است. حالا این سلطان جهان فقط در حرف سلطان است و شما فقط این واژه را به کار می‌برید یا اینکه واقعاً ملک است؟ در قرآن می‌گوید خدا مَلک است یا می‌فرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ»؛ مَلکی است که هر مُلک
ی از آن اوست. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ»؛ خدا مالکِ مُلک است، اون این ملک را به هرکس بخواهد می‌دهد و از هرکس بخواهد می‌گیرد. این آیه، آیۀ مهمی است. همین آیۀ سورۀ آل‌عمران و آیۀ سورۀ مُلک، «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ». یک ویژگی در این آیه وجود دارد که باید به آن دقت کنید.  
به‌هرحال مجالس سیدالشهدا (علیه‌السلام)، مجالس معرفت است. مشکل جامعه بشر، عدم آگاهی است. چرا جباران، قدرت‌مداران، مستکبران، مستبدان و ستمگران قرن‌ها بر بشر حکومت کرده‌اند و همین حالا نیز در بسیاری از جوامع، چه نوع عناصری بر بخش اعظم کره زمین حکومت می‌کنند و قدرت دست آن‌هاست؟ جامعه بشر امروز چه وضعی دارد؟ امروز سه‌چهارمِ جامعۀ بشر در گرسنگی، فقر، ستمدیدگی و محرومیتِ مطلق به سر می‌برد. آن یک‌چهارم نیز که یک مقدار برخوردار است، محکومِ تعداد اندکی است. اگر کسانی که امروز مقدرات جامعۀ بشری در اختیار آن‌هاست و هرچه می‌خواهند می‌کنند را احصا کنید، شاید به ده نفر نرسند، همین آمریکا و انگلیس و اروپا. کسانی که در این کشورها قدرت را به دست دارند و قدرتمندان اصلی هستند و در پشت‌صحنۀ همۀ کارها به دست آن‌هاست و بزرگ‌ترین سرمایه‌داران دنیا هستند.  
من یک‌وقتی در همین سفری که اخیراً به لبنان داشتم در یک کنفرانس بزرگی که از طرف دانشگاهِ معارف لبنان برگزار شده بود در عرایضم گفتم جنگ امروز و درگیری و جبهه‌گیری امروز، بین دو چیز است؛ سرمایه و انسان. جنگ، جنگِ سرمایه‌داری با بشر است. این سرمایه می‌خواهد بشر را در قبضۀ قدرت خود قرار دهد و از این‌سو مدافعان انسان می‌خواهند انسان را از قبضۀ سرمایه آزاد کنند و انسان مالک سرمایه شود، این جنگ اصلی است. آن‌وقت این سرمایه‌ای که در این جنگ حضور دارد در دست کیست؟ دست یک انسان‌های اندکی که حاکمیت جامعۀ بشر را به دست دارند و بعد هم می‌گویند ما می‌خواهیم جهانی‌سازی کنیم و جهان را یکی کنیم و ما می‌خواهیم تمام تجارت جهانی را یکدست کنیم، ما می‌خواهیم قدرت سیاسی را در جهان یکدست کنیم، ما می‌خواهیم فرهنگ را در جهان یکدست کنیم. این مسئلۀ جهان‌شمولی و جهانی‌سازی، خیلی مسئلۀ خطرناکی است. جوان‌های ما باید آگاه باشند و فریب نخورند و بدانند امروز در دنیا چه اتفاقی می‌افتد و جهانی‌سازی یعنی چه. جهان‌شمولی که آمریکا امروز ادعای آن را دارد یعنی چه؟ جهانی‌سازیِ اقتصاد و فرهنگ و سیاست و همه‌چیز. چون بناست سرمایه و همه‌چیز را در قبضه قدرت خود داشته باشد. ایران در حال حاضر دارد یک قدرت منطقه‌ای می‌شود. آن‌وقت از ایران چه تعبیری می‌کنند؟ می‌گویند قدرتی که متمرّد بر ماست. خب شما کی هستید؟ اصلاً شما کی هستید که بگویید چرا بر ما تمرد می‌کنید؟ مگر بناست ما زیردست شما باشیم؟ چه کسی چنین قانونی را در جامعه بشر تأسیس کرده و بنیان گذاشته است که باید تمام جامعۀ بشر زیردست آمریکایی‌ها باشند؟ آن‌هم افرادی مثل آقای ترامپ که نه عقلی دارد و نه دینی و نه شرفی و نه انسانیتی و نه سابقه‌ای و نه تجربه‌ای. چرا فرمانروای آمریکا شده است؟ چون سرمایه‌دار است. اینکه می‌گوییم حاکمیت سرمایه یعنی همین.  
خدای متعال جامعۀ بشر و جهان را آفرید و برای جهان تکوین و جهانِ غیر اختیاری یک فرمانروا گذاشته است. ما دو نوع جهان داریم. یک جهان غیر اختیاری است؛ همین جهانِ افلاک و آسمان‌ها و حتی زمین و حتی در بدن خود ما نیز یک جهان غیر اختیاری داریم. این تشکیلات بدن ما که به اختیار خود ما عمل نمی‌کنند، از دستگاه‌های شنوایی و بینایی و گوارش و ... سلول‌های ما کار می‌کنند، خب این‌ها که کار می‌کنند مدیریت می‌شوند یا نه؟ مدیریت می‌شوند. همان کسی که فرمانروای جهان است، این‌ها را مدیریت می‌کند. مدیر منصوب از طرف ذات اقدس متعال برای این تشکیلات کیست؟ جبرئیل. جبرئیل مدیریت جهان هستی را از سوی خدا انجام می‌دهد. در آن آیۀ کریمه می‌فرماید: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمین»؛ از جبرئیل به فرشتۀ مطاع تعبیر می‌کند. فرشتۀ مطاع یعنی چه؟ یعنی فرشتۀ فرمانروا. در قرآن کریم جبرئیل فرمانرواست و از سوی خدا برای فرمانروایی تعیین شده است. اما در کجا فرمانروایی می‌کند؟ در همین جهانی که ما از آن به جهان غیر اختیاری تعبیر می‌کنیم. یک جهان نیز جهان اختیاری است، یعنی جهانی که خدا آن را آفریده و اختیار آن را نیز به دست خودش داده است و او را مختار کرده است، یعنی همین جهان بشر و جامعه بشری. گفته است که من شما را آفریدم. این کرۀ زمین، این آسمان‌ها و این جهان را به شما سپردم، این جهان را رشد بدهید و بسازید. «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا»؛ نص آیۀ کریمه قرآن گفته است؛ اوست خدایی که شما را در زمین آفرید
و شما را به آبادانی زمین فراخواند؛ یعنی یکی از مأموریت‌های بشر در زمین، آبادانی زمین است. این واجب و تکلیف شرعی است.  
گفتیم خدا، فرمانروای جهان است و حالا می‌خواهد بشر را هم فرمانروا کند؛ اما بشر اختیار و آزادی دارد. به بشر گفته است من برای تو فرمانروا معین می‌کنم، اما به‌شرط اینکه تو از این فرمانروا تبعیت کنی. اگر از این فرمانروا تبعیت کردی و فرمان من را در جهان و جامعۀ خودت پیاده کردی به سروری می‌رسی و این جهان، فرمان تو را اجرا خواهد کرد. ابر و باد و مه و خورشید در اختیار تو قرار خواهد گرفت. «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»؛ اگر مردم تقوا پیشه کنند، مؤمن باشند و خوب رفتار کنند، خدا برکات آسمان و زمین را به روی آن‌ها باز می‌کند. لذا اگر ما دیدیم که برکت آسمان و زمین روی ما بسته شده است، باید بدانیم که خلل و اشکالی در کار ما وجود دارد. اگر هر کاری می‌کنیم وضع اقتصادی ما درست نمی‌شود، معلوم می‌شود اشکالی در این کار وجود دارد. اشکال چیست؟ بسیار روشن است؛ اشکال این است که ما مدام می‌خواهیم تئوری‌های غربی‌ها را در اقتصادِ خودمان پیاده کنیم. مردم ما متدین، مسجدی و انقلابی هستند و ما می‌خواهیم همان سیستم اقتصاد غربی را در اینجا پیاده کنیم. این‌ها باهم نمی‌خوانند؛ آن سیستم اقتصادی که در غرب اجرا شده با همان فرمانروایی سرمایه‌داران جواب می‌دهد، اگر اختیار را به دست سرمایه‌دارها بدهید و آن‌ها هرچه می‌خواهند بکنند و از هر طریقی که می‌خواهند پول دربیاورند او هم سرمایه‌های مردم را جمع کرده و در اختیار خود قرار خواهد داد، کار سرمایه‌دار این است. این‌که دین ما و اسلام با سرمایه‌داری مخالفت می‌کند به این معنا نیست که با پول‌دار شدن مخالف است، اصلاً پول‌دار شدن در دین ما محبوب و ممدوح است و دستور داده شده است.  
امام صادق (علیه‌السلام) به اصحاب خود دستور می‌داد که کار کنید و پول دربیاورید. آدم مؤمن باید پول‌دار باشد، آدم مؤمن باید در اقتصاد زرنگ و فعال باشد. بیکار ماندنِ انسان مؤمن از نظر شرعی حرام است؛ انسانی که می‌تواند از نیرو، ذهن و هوش خود استفاده کند و می‌تواند کار کند باید پول دربیاورد و نباید در خانه بنشیند و بگوید من کار ندارم. خب برو دنبال کار و کار پیدا کن. یک وظیفه دولت دارد که حالا جای بحث آن اینجا نیست که باید زمینه کار را برای همه فراهم کند. یک وظیفه نیز خود مردم دارند که باید دنبال کار بروند. پول درآوردن وظیفه است. بنده روایتی را برای شما بخوانم؛ در روایت است که خدا به حضرت داوود (علیه‌السلام) وحی کرد و با داوود سخن گفت. داوود (علیه‌السلام) از پیامبران محبوب خداست و در نزد خدا خیلی قرب و منزلت دارد و اهل مناجات و دعا و توبه بوده است و کسی بوده است که مردم را جمع می‌کرده و به صحرا می‌برده و می‌گفته مردم شما گناه دسته‌جمعی کردید، گناه دسته‌جمعی توبه دسته‌جمعی می‌خواهد. بیایید به صحرا برویم و صورت خودتان را روی خاک بگذارید و با خدا مناجات کنید و توبه کنید. حضرت داوود (علیه‌السلام) از این نوع کارها زیاد داشته است. مناجات‌های خیلی عجیب‌وغریب با خدا دارد. بعضی از مناجات‌های داوود (علیه‌السلام) را ما در روایاتمان داریم. زبور داوود (علیه‌السلام) همان دعاها و مناجات‌های حضرت داوود (علیه‌السلام) با خداست است. مناجات‌های خیلی زیبایی است. خدا به داوود وحی کرد تو خیلی بنده خوبی هستی و من تو را دوست دارم ولی یک اشکال در کار تو هست. عرض کرد چه اشکالی؟ فرمود: اشکال تو این است که کار نمی‌کنی و از بیت‌المال ارتزاق می‌کنی. می‌گویند داوود (علیه‌السلام) بعد از اینکه این سخن را از خدا شنید –این حرف در روایت آمده است- چهل شبانه‌روز گریه کرد که خدایا! راهی به من نشان بده که بتوانم بدون استفاده از بیت‌المال خودم را تأمین کنم. بعد از چهل روز خدا دعای او را مستجاب کرد و به او گفت من آهن را برای تو نرم می‌کنم، تو فرمانروای من هستی و کار تو باید کاری باشد که با فرمانروایی متناسب باشد. چه‌کاری؟ کاری که ابزارهای مربوط به دفاع را آماده کنی. اینکه ما می‌گوییم موظف هستیم برای خودمان وسیلۀ دفاعی فراهم کنیم، این موضوع را ما از روایات گرفته‌ایم. خدا به او فرمود که من به تو فن و هنر و قدرتی می‌دهم که بتوانی یک ابزار دفاعی که در جنگ قابل استفاده است بسازی. چگونه؟ خدا به او فرمود من آهن را برای تو نرم می‌کنم و تو زره بساز. در روایت است که حضرت داوود (علیه‌السلام) یک سال زره‌سازی کرد؛ هرروز یک زره درست کرد. خدا آهن را برای او نرم کرده بود و آهن را می‌گرفت و حلقه‌حلقه می‌کرد و حلقه‌ها را در یکدیگر می‌کرد و زره می‌ساخت. روزی یک زره ساخت و در پایان سال سیصد و شصت زره ساخته بود و بعد آن‌ها را فروخت و پولی تهیه کرد و تا آخر عمر با آن پول کار می‌کرد و از همان پول ارتزاق می‌کرد. کار این‌

گونه است.  
چقدر ما از ائمه اطهار (علیهم‌السلام) روایت داریم که به شیعیان خود گفته‌اند [کار کنید.] شخصی خدمت امام صادق (علیه‌السلام) بود که برای امام کار می‌کرد. یک روز امام دیدند این شخص سر کار نرفته است، کار او تجارت بود. امام فرمود: اغد الی عزّک؛ چرا امروز سر کار نرفته‌ای؟ گفت یک تشییع‌جنازه‌ای بود و من دیگر چون باید به تشییع می‌رفتم موفق نشدم سر کار بروم. حضرت فرمودند هیچ‌گاه سر کار رفتن را رها نکن. کسی خدمت امام صادق (علیه‌السلام) آمد. امام صادق (علیه‌السلام) به او فرمودند چه می‌کنی؟ گفت بیکاریم، سرمایه‌ای هم ندارم و کاری هم بلد نیستم. حضرت فرمود برو بازار –آن زمان بازارها مانند همین جمعه‌بازارها بوده است و زمین گسترده‌ای بوده که هرکس در یک‌گوشه از این زمین بساطی پهن می‌کرده و جنس خود را می‌گذاشته و کار می‌کرده است- یک آفتابه آب بگیر –آفتابه آب تعبیر من است- و در آنجایی که می‌خواهی بنشینی آب بریز و خوب تمییز کن و بساطی پهن کن و بنشین. این کار را که می‌توانی بکنی و این کار سرمایه نمی‌خواهد. بنشین و منتظر باش و اگر کسی گفت من کالایی می‌خواهم و چیزی می‌خواهم بخرم و نمی‌دانم از چه کسی بخرم و با چه قیمتی بخرم. اگر چنین گفت بگو من برای تو تهیه می‌کنم و شروع به کار کن و از همین روش استفاده کن. این فرد رفت و در بازار نشست و یکجایی را آب‌پاشی و تمییز کرد و بساطی را نیز پهن کرد و نشست. یکی آمد و مثلاً گفت من یک پارچه‌ای می‌خواهم بخرم، می‌توانی برای من این پارچه را تا یک ساعت دیگر تهیه کنی. گفت بله، برو یک ساعت دیگر بیا و من پارچه را به تو تحویل می‌دهم. به پارچه‌فروشی که در بازار معروف بود رفت و گفت این پارچه را به من بده و من تا یک ساعت دیگر پول آن را به تو می‌دهم. پارچه را از او قرضی خرید و آن آقا که آمد، گفت این پارچه خدمت شما. گفت که من به این مقدار خریده‌ام، این‌قدر هم سود می‌کنم، گفت ایرادی ندارد؛ این پول و این هم اصل سودش، خدا قبول کند. از همین‌جا این آقا کار را شروع کرد و یواش‌یواش پولدار شد. ائمه اطهار(علیهم‌السلام)  به این صورت تعلیم و دستور می‌دادند، می‌گفتند که به سرکار بروید. جوان باید فکر خود را به کار بیاندازد. البته دولت مسئول است، دولت باید کار ایجاد کند اما اینکه ما در خانه بنشینیم و بگوییم بی‌کار هستیم فایده‌ای ندارد. جوان باید کار کند.  
بازهم یک شخصی خدمت امام صادق (علیه‌السلام) آمد، گفت آقا بی‌کار هستم و کاری هم بلد نیستم، حضرت به او فرمود: آیا حمالی هم بلد نیستی؟ برو و باربری کن. بعد حضرت این‌طور ادامه داد: امام ما یعنی رسول اکرم محمد مصطفی (صلی‌الله علیه و آله و سلم) گاهی بار بر می‌داشت، تو که از رسول اکرم شریف‌تر نیستی، برو در بازار اگر کسی بار دارد و نمی‌تواند ببرد، تو بارش را ببر. کار عیب نیست ولو باربری باشد.  
البته این را عرض کنم بازهم از دستاوردهای نظام سرمایه‌داری است که کارهای خرد را تحقیر می‌کند. اینجا جای بحث نیست اما برای کسانی که اهل‌فن و علم هستند این را عرض می‌کنم؛ یکی از کارها و ترفندهای نظام سرمایه‌داری خراب کردن و تعطیل خرده‌کارها و از کار انداختن خورده سرمایه‌هاست. وقتی خرده سرمایه‌ها را از کار بیاندازند هرکسی در بازار ناچار می‌شود سرمایه خود را در اختیار سرمایه‌دارها قرار دهد. لذا کار سرمایه‌داری این است که سرمایه‌های خرد را در جامعه جمع کرده و در اختیار بگیرند و یک‌چیز اندکی به صاحب سرمایه بدهند و بقیه سود برای خود او باشد. این کار سرمایه‌داری است.
این‌که ما گاهی به سیستم بانکداری اشکال می‌گیریم به این دلیل است که سیستم اشکال دارد. بنده عرض کرده‌ام؛ مردم از لحاظ شرعی می‌توانند با این بانک‌ها معامله کنند، ما که بحث می‌کنیم که سیستم بانکداری اشکال دارد، اشکال ما به مردم نیست، این معامله با بانک‌ها شرعاً اشکالی ندارد، منتها باید یاد بگیرند که این بانک‌ها واقعاً چه عقودی دارند و واقعاً با عقود اسلامی آشنا باشند، اگر در این صورت باشد و با بانک معامله‌ای بشود اشکالی ندارد. اشکال ما بر سر معاملۀ مردم با بانک‌ها نیست بلکه اشکال ما بر سیستم بانکداری است. ما در مباحث خود بیان کرده‌ایم که در حقیقت ما دو نوع فقه و دو نوع مباحث شرعی داریم یک نوع مخصوص افراد و تک فردهاست که آن‌ها باید چه‌کار کنند، یک حکم شرعی هم متعلق به حکومت است که متعلق به دستگاه مدیریت جامعه است که او یک رفتار دیگری دارد، یک احکام دیگری دارد و رفتار او رفتار جمع است و نمی‌تواند با فقه فردی جامعه را مدیریت کرد، بلکه باید با فقه اجتماعی و به تعبیر ما با فقه کلان این کار را انجام داد. یکی از کارهایی که سرمایه‌داری می‌کند همین موضوع است و یکی از ایرادهایی هم که ما به بانک‌ها می‌گیریم همین است که شما سرمایۀ خرد را جمع می‌کنید و دیگر کسی نمی‌تواند با سرمایۀ خرد کار کند. ما باید کاری کنیم که کسی هم که بیست میلیون تومان دارد بتواند

کار خود را شروع کند. اگر خود ندارد و بتواند از کسی بیست میلیون تومان قرض بگیرد تا بتواند کاری را شروع کند. این سیستم درست جامعه‌داری است. اما در حال حاضر این سیستمی که راه افتاده است دیگر نه کسی به کسی قرض می‌دهد و نه کسی که بیست میلیون دارد می‌تواند کاری را شروع کند. همه ناچار هستند پول خود را به بانک بگذارند تا بتوانند درآمدزایی کنند. خب این پولی که در بانک گذاشته می‌شود، بعد چه کسی با این پول کار می‌کند؟ آیا شما کار می‌کنید؟ سرمایه‌دارهای کلان با آن پول کار می‌کنند. این ‌همانی است که ما می‌گوییم نظام سرمایه‌داری نظام مختل و غلطی است. ما می‌گوییم نباید کار بانکداری را به دست تکنوکرات‌ها سپرد، خود ما دین داریم و خود ما نظام اقتصادی و فقه اقتصادی داریم، بیایید بر مبنای فقه اسلام اقتصاد را مدیریت کنید. اما می‌گویند که نه شما نمی‌توانید.  
چهل سال است که با همین نظام جامعه را اداره می‌کنیم و همۀ آن‌هم فشل بوده است، یک بار هم بیایید نظام بانکداری اسلامی و نظام اقتصاد اسلامی را آزمایش کنید. البته اسلامی یعنی بر مبنای نگاه فقه اجتماعی و کلان برگزار شده باشد نه بر مبنای فقه فردی و نه بر مبنای بیع و جعاله و شرکت و مجموعه عقودی که مربوط به رفتارهای فردی مردم هستند. با این کار نمی‌توان نظام بانکی راه انداخت، خداوند متعال و دین و فقه ما برای نظام بانکی طرح دارد. حال نمی‌خواهیم وارد این عرصه شویم.
در قرآن و روایات ما بیان شده است که همه باید کار کنند و باید ترتیبی داده شود که با خرده سرمایه‌ها هم بتوان در جامعه کار و اشتغال ایجاد کرد. این اساس سیستم اقتصادی دینی ماست. و هر سیستمی که اجازه ندهد خرده سرمایه‌ها به کار گرفت شود این سیستم با اقتصادی اسلامی سازگار نیست. این قاعدۀ کلی است که مباحث تفصیلی آن را جای بحث خواهیم کرد. دین ما دین کار است، دین اجتماع است، خداوند متعال دستور می‌دهد: «هُوَ أَنْشَأَکمْ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ اِسْتَعْمَرَکمْ فیها» به ما دستور داده است که شما باید زمین را آباد کنید. ما باید زمین را آباد کنیم. در روایات آمده است که وقتی‌که امام زمان مهدی آل محمد (علیهم‌السلام)، تازه شروع به حکومت می‌کند، شروع به کشف گنج‌های نهان از زمین می‌کند. پس معلوم می‌شود این همه تکنولوژی پیشرفت کرده است از آنچه خداوند متعال در زمین به ودیعه نهاده است، یک صدم هم به کار گرفته نشده است. این‌که می‌گویند جمعیت زمین در حال گسترش است حال چه‌کار کنیم، تولید غذا کمتر از جمعیت است، با افزایش جمعیت تناسب ندارد و رشد جمعیت به‌صورت تصاعد هندسی است، اما رشد غذا تصاعد حسابی دارد و این تناسب با آن ندارد پس باید کاری کرد که از این حرف کنترل جمعیت بیرون می‌آید. در نهایت می‌گویند که نباید بچه‌دار شد. اما آیا مگر با بچه‌دار نشدن مشکل اقتصاد حل می‌شود؟ این کار شماست که کار را بد تعریف کرده‌اید، گنجینه‌های زمین آن‌قدر زیاد است که این زمین تا ده برابر جمعیت کنونی را می‌تواند غذا دهد. شما بد مدیریت می‌کنید، اما چرا به‌پای خدای و پیغمبر می‌گذارید.
امام اولاً از سوی خداوند متعال به‌عنوان فرمانروای بشر مأموریت پیدا می‌کند که جامعۀ بشر را بر مبنای عدل مدیریت کند و دوم کرۀ زمین و همۀ آنچه در اختیار بشر است را رشد داده و احیا کند. در حقیقت مأموریت احیای زمین یکی از مأموریت‌های امام به‌عنوان رهبر است. حتماً این را شنیده‌اید که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و همچنین بقیۀ ائمه همه کار می‌کردند، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در دوران خانه‌نشینی پانصد چاه با دست خود کنده است. در حال حاضر مقداری از این چاه‌هایی که ایشان کنده است هنوز در منطقه‌ای نزدیک مدینه که همان مسجد الشجرة است که حجاج برای احرام از آن استفاده می‌کنند، وجود دارد. مسجد الشجرة در یک منطقه‌ای به‌عنوان منطقه اَبیار علی قرار دارد، ابیار یعنی چاه‌های علی. هنوز هم در آن منطقه به نام چاه‌های امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) معروف است. ایشان چاه می‌کند، زمین اطراف آن را احیا می‌کرد و در نهایت آن را وقف می‌کرد. این از کارهای علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) است.  
در کتاب وسایل الشیعه هم در باب الوقف و هم در باب المضاربه برخی از وقف‌نامه‌های امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که به دست ما رسیده است را داریم که حضرت این چاه را کَند و زمین اطراف آن را احیا کرد و بعد آن را وقف کرد. یعنی حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در دوران خانه‌نشینی هم کار امامت خود را انجام می‌داده است. زیرا بخشی از مسئولیت امامت همین احیای زمین است، بخشی از مسئولیت‌های امامت همین آباد ساختن زمین است. منتها اگر به امام قدرت دهند و اجازه دهند که مردم را رهبری و مدیریت کند، آنگاه این امام چنان بشر را رهبری می‌کند که همۀ جامعۀ بشر به آبادانی زمین برمی‌خیزند و زمین را آباد می‌کنند. وقتی آباد کرد آنگاه در روایات داریم که در حکومت مهدی(عجل الله تعالی فرجه)  وقتی کسی می‌خ

واهد زکات دهد متحیر می‌شود و فقیر پیدا نمی‌کند. این روایت هم در منابع سنی و هم در منابع شیعه آمده است؛ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) دستور می‌دهد که درب بیت‌المال را بازکنید تا هرکه هر مقدار که می‌خواهد برداشت کند. اما مردم نمی‌آیند زیرا هرکسی به‌اندازه و بیش‌ازاندازه خود پول دارد. کسی پیدا نمی‌شود، بعد در روایت داریم که کسی که می‌خواهد زکات دهد و هرچه می‌گردد، کسی را پیدا نمی‌کند، بعد با اصرار به یکی می‌گوید که لااقل تو قبول کن، او می‌گوید: قبول می‌کنم اما بعد که گرفت پشیمان می‌شود که چرا گرفتم. به دنبال او می‌رود که پس دهد اما دیگر پس نمی‌گیرد. یعنی یک همچنین وضعیتی به وجود می‌آید. این وضعیت مخصوص حکومت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) نیست، اگر اجازه می‌دادند امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بعد رسول اکرم (صلی‌الله علیه و آله و سلم) حکومت کند از همان دوران این روند آغاز می‌شد.  
دعوا بر سر این است؛ ببینید حسین بن علی(علیهما‌السلام) که قیام کرد، برای فرمانروایی سیاسی قیام کرد، فرمانروایی سیاسی در حقیقت فلسفۀ تشیع است. این‌هایی که می‌گویند دین از سیاست جداست نه دین را فهمیده‌اند و نه سیاست را فهمیده‌اند. سیاست یعنی فرمان جامعه در دست چه کسی باشد؟ که فرمان داده و چه کسی جامعه را مدیریت کند؟ ما می‌گوییم آن کسی که باید جامعه را مدیریت کند باید هم عالِم به عدل و هم عامل به عدل باشد. آیا حرف بدی است؟ آیا عقل این را نمی‌پذیرد. آیا اصلاً ما احتیاج به دلیل شرعی برای اثبات چنین اصلی داریم؟ حتی اگر دلیل شرعی هم نباشد آیا عقل هیچ عاقلی قبول می‌کند که بگوییم قدرت را در دست یک انسان جاهل و نادانی دهیم که نمی‌داند عقل چیست، بگذاریم؟ نه حکمتی و نه علمی دارد. یا اگر می‌داند عدل چیست و عالم است اما عادل نیست؛ می‌داند عدل چیست، می‌داند که کار درست چیست اما به دلیل اینکه عادل نیست به دنبال لذت خود است و می‌خواهد گلیمی از ثروت جامعه درست کند و کاری به مردم ندارد، بااینکه می‌داند چه‌کار کند آنچه که باید بکند را انجام نمی‌دهد. حال ما بیاییم حکومت و قدرت را در جامعه به دست او بگذاریم؟!
در فرهنگ دینی ما از حکومت و قدرت سیاسی به یک واژۀ عجیب تعبیر شده است؛ به امانت تعبیر شده است، این امانت در قرآن کریم به معنای امانت فرمانروایی سیاسی است. این را که عرض می‌کنم به استناد ادلۀ محکم و متقن است هم در روایات شیعه و هم در روایات اهل سنت است. اهل سنت هم دارند؛ بخاری در صحیح خود نقل می‌کند، -روایت را از ابوهریره است- که یکی از رسول اکرم (صلی‌الله علیه و آله و سلم) سؤال کرد که یا رسول‌الله قیامت چه وقت برپا می‌شود؟ رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله و سلم) فرمود: قیامت آن وقتی برپا می‌شود که امانت تضییع شود. سؤال می‌کند: یعنی چه امانت تضییع شود؟ فرمود: آن وقتی‌که امامت را به دست نااهلان می‌سپارند. حضرت می‌خواست از این سؤال هم  استفاده کند که بالاخره یک وقتی شما این امانت را به دست افراد نااهل می‌دهید.  
امامت در قرآن کریم به این صورت تعبیر شده است: «إِنَّ اَللّهَ یأْمُرُکمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکمْتُمْ بَینَ اَلنّاسِ أَنْ تَحْکمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اَللّهَ نِعِمّا یعِظُکمْ بِهِ إِنَّ اَللّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً» بعد هم می‌فرماید: «یا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ» در حقیقت امانت در قرآن کریم به معنای امامت و فرمانروایی است؛ «إِنّا عَرَضْنَا اَلْأَمانَةَ عَلَی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِبالِ» ما اختیار فرمانروایی را به بشر سپردیم. آسمان بار امانت نتوانست کشید، قرعه کار به نام منه عاشق زدند. این دیوانه در شعر حافظ همان عاشق است. به دلیل اینکه بشر عاشق [خدا  بود خدا هم به او امانتش را داد]. زیرا عشق زمینۀ اطاعت را فراهم خواهد کرد. کسی که عاشق خدا باشد امر خدا را اطاعت می‌کند. ائمۀ هدی(علیهم‌السلام) کام عشق و منشأ عشق در جامعه بشر بوده‌اند. لذا رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) لقب حبیب‌الله را دارد، او محبوب خداست. بعد ببینید که رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) چه عشقی به علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) دارد، رسول اکرم چه عشقی به فاطمه زهرا(علیها‌السلام) دارد، چه عشقی به امام حسن و امام حسین(علیهما‌السلام)  دارد.  
در یک روایت است که می‌فرماید وقتی نبی اکرم محمد مصطفی(صلی‌الله علیه و آله و سلم) به معراج رفت، در معراج به‌جایی رسید که در آنجا دیگر کسی جز او و خدا نبود. شروع کرد با خدا مناجات کردن. حال چه گذشته بین این عاشق و معشوق در آن گفتگوها، خدا می‌داند. اما در روایات آمده است رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) عرضه داشت: پروردگارا اینجا که بین من و تو کسی نیست، پس چرا صدای علی را می‌شنوم؟ -این روایت را من در منابع اهل سنت دیده‌ام و اما در منابع شیعه

ندیده‌ام- خدا به او پاسخ داد: خواستم با تو سخن بگویم، برای همین خواستم که با محبوب‌ترین آهنگ با تو سخن بگویم، با صدایی که برای تو دل‌نشین‌تر است. دیدم هیچ صدایی برای تو محبوب‌تر از صدای علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) نیست. این من هستم که با تو سخن می‌گویم اما با صدا و آهنگ او، با آن آهنگ دل‌نشین صدای علی. آن عشقی که بین رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) و علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) و بین رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) و بقیۀ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است چیز عجیبی است. در روایت آمده است که روزی رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) از کنار خانه زهرا(علیها‌السلام) عبور کرد –این روایت هم بیشتر در منابع اهل سنت آمده است- شنید که حسین گریه می‌کند؛ در آن زمان امام حسین(علیه‌السلام) کودک بود و شاید نزدیک به یک سال داشته است. صدای گریه حسین به گوش رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله و سلم) رسید، حضرت به خانۀ آن‌ها رفت. فرمود: آیا می‌دانید که من نمی‌توانم صدای گریه حسین را تحمل کنم؟ این بچه را آرام کنید، صدای گریه حسین برای من سنگین است. از همان روزها سیدالشهدا(علیه‌السلام) جایگاه خاصی در دل حضرت رسول(صلی‌الله علیه و آله و سلم) داشته است. در یک روایتی که ‌ام‌سلمه روایت می‌کند و در منابع اهل سنت و شیعه آمده است؛ می‌گوید: یک روز رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) وارد بر خانه من شد، فرمود حال درستی ندارد، تب دارم، احساس ناراحتی می‌کنم، اجازه نده کسی وارد خانه شود. می‌گوید که رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) رفتند که در خانه استراحت کنند، من هم دم در ایستادم تا کسی وارد نشود. ناگاه دیدم که حسین بن علی(علیهما‌السلام) آمد، در آن زمان طفل سه ساله‌ای بود. خواست وارد شود اما من جلوی او را گرفتم. رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) متوجه شد؛ فرمود: بگذار حسین من وارد شود. حسین وارد شد، می‌گوید که رفت بر سر سینۀ رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) نشست، خواستم او را بردارم، حضرت فرمود که رها کن و بگذار فرزندم بر روی سینه‌ام باشد. روی سینۀ رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) نشسته بود و دیدم که رسول اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) مدام این بچه را می‌بوسد، صورت او را سینه او و بدن او را می‌بوسد. عرض کردم یا رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله و سلم) مثل اینکه خیلی حسین را دوست دارید! فرمود: آری، دارم روزی را می‌بینم که حسین من در صحرای کربلا تنها می‌ماند، دشمان از هر سو او را احاطه می‌کند و او یاری ندارد. او را لب‌تشنه در کنار آب می‌کشند.  
هر جا سخن از حسین(علیه‌السلام) آمده است سخن از تشنگی او هم آمده است. این لب تشنگی سیدالشهدا(علیه‌السلام) هم خود یک داستانی است؛ لب تشنگی او، لب تشنگی خردسالان، لب تشنگی یاران، لب تشنگی علی‌اکبر(علیه‌السلام) که «الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی» سخنی است که ایشان بعد از برگشت از میدان و قبل شهادت فرمود است. شاید حضرت علی‌اکبر(علیه‌السلام) می‌خواست به پدر آرامش دل دهد و بگوید من هم‌ درد تو هستم؛ اگر لب‌های تو خشک است لب‌های من هم خشک است. اگر تو تشنه هستی من هم تشنه هستم، اگر تو خسته هستی من هم خسته هستم. بعد دوباره اجازه میدان گرفت.
این مسئلۀ تشنگی در صحرای کربلا چیز عجیبی است؛ خیلی از رزمندگان ما هم تشنه‌لب جان داده‌اند، خیلی از رزمندگان ما در آن صحراهای داغ خوزستان، جان داده‌اند. باید کسی تجربه کرده باشد تا بفهمد تشنگی یعنی چه، آن‌هم تشنگی در صحراها و دشت‌های داغ که آفتاب داغ مانند تنور روی این ریگ‌ها و شن‌زارها می‌تابد، کاری می‌کند که خاک تبدیل به یک پاره آتش شود. انسان اگر هیچ کاری هم نکند و فقط در آن سرزمین بماند از تشنگی بی‌تاب می‌شود، چه برسد که بخواهد تلاش کند. در روز عاشورا بیشترین تلاش را خود سیدالشهدا(علیه‌السلام) کرد، یکی از بیشترین تلاش‌ها را حضرت علی‌اکبر(علیه‌السلام) انجام داد، این جوان‌هایی که دور حضرت بودند دم‌به‌دم در تلاش بودند؛ یا این شهید را از معرکه می‌آوردند یا به کمک یکی دیگر می‌شتافتند یا به دور خیمه‌ها گاهی می‌چرخیدند تا جلوی هجوم دشمن را بگیرند به دلیل اینکه چند با این کار را کردند و اصلاً نقشه عمر سعد این بود که به خیمه‌ها هجوم بیاورد.
منبع:فارس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین