عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم ماه عزاداری حضرت سید الشهدا (ع) عقیق هر روز تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم ماه عزاداری حضرت سید الشهدا (ع)  عقیق هر روز  تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند:

 


محسن رضوانی:
رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب:قرمز اُخرا

کأنّ المصطفی قد عادَ یـولَد مرّةً أخری

یـقـین روح مـحمـد رفـته در جسم علی اکبر

اگـر مـا می پذیرفـتیم مفهوم تناسخ را

هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون

همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را

سپاه شـمرِکافرکیش، مات جلوه ی حُسنش

سوار اسب خود، وقتی نمـایان می کند رخ را

به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم

نمی فهمیم علت را ... نمی یابیم پاسخ را

عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد

چنانـکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را


محمد بختیاری:
عطر پیغمبر چنین در کربلا پیچیده است

یا نسیم موی اکبر در هوا پیچیده است

چرخش شمشیر او سر می دواند مرگ را

بین دشمن ذوالفقار مرتضی پیچیده است

بر زمین انگار ثارالله را پاشیده اند

بس که در هر گوشه ای بوی خدا پیچیده است

از تنش هر نیزه مقداری تبرک برده است

یا که بر هر نیزه قرآنی جدا پیچیده است

اسب او از بین دشمن سر درآورد و تنش

در قنوت نیزه ها چون ربنا پیچیده است

قد یک صحرا قد او قد کشیده ست و پدر

قسمتی از پیکرش را در عبا پیچیده است

هر که از خیمه رسیده سخت سردرگم شده

بس که ابعاد غم این ماجرا پیچیده است


سید محمد جواد شرافت:
ای که بر روشنای چهره‌ی خود نور پیغمبر سحر داری

نوری از آفتاب روشن‌تر رویی از ماه خوب‌تر داری

تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد

چقدر بر بهشت چهره‌ی خود رنگ و بوی پیامبر داری

هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود

کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری

باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو

چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری

با لب تشنه بودی و می‌سوخت در تف کربلا پر جبریل

وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری

از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد

عشق می‌داند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری

شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح شش‌گوشه

گوشه‌چشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری

در مدیح تو از مدایح تو یا علی هر چه بیشتر گفتیم

با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری



محسن ناصحی :


سینا شدن سینا شدن سینا شدن داری

با این بدن اندازه ی صحرا شدن داری

آتش فروزان است قدر شعله ای ، امّا

این وادی طور است پس موسی شدن داری

داری می آیی ، خوش قد و بالایی اسماعیل!

انگیزه در قربانی بابا شدن داری

الیاس نه ، ادریس نه ، بالاتر از آنی

خونت گواهی می دهد یحیی شدن داری

گفتند پیغمبر نخواهی شد ، چه بد گفتند

وقتی شبیهی اینقدر ! طاها شدن داری

در مرغ بسمل بودنت شکی ندارم ، تو

در بطن بسم الله قصدِ ( با ) شدن داری

ممسوس در ذات خداوندی ، چه مجنونی!

فرزند لیلا ! ریشه در لیلا شدن داری

در ما رأیتُ... می شوی پیدا ، زمانی که

عزم به خون غلطیدن و زیبا شدن داری

دریا زبان زد ، تشنگی را در دهانت سوخت

ای چشمه جاری شو برو ، دریا شدن داری

دشمن علی را دیده در رزم تو ، قطعاً که

إربا شدن إربا شدن إربا شدن داری

صحرا نشد با پیکرت اندازه ، اما عشق

وقتی عبا گسترده باشد ، جا شدن داری

هل من معینی می رسد از گوشه ی مقتل

ای إرباً إربا ! باز قصدِ پا شدن داری...



 




ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین