عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۹۰۴۶۳
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۲۸
عبدالله و قاسم(ع)
حسین چون باز شکاری به بالین اش آمد و چون شیری خشمگین با شمشیر به عمروبن سعد حمله ور شد و او با ساعد دفاع کرد و شمشیر حسین علیه السلام دستش را از آرنج جدا ساخت و او ناله ای کرد که همه ی سپاه شنیدند.
عقیق:پس از آن، عبدالله بن حسن بن علی به میدان رفت و گفت: اگر مرا نمی شناسید، من فرزند حسن هستم. کسی که نوه ی پیامبر برگزیده ی امین بود. این حسین است، مانند اسیری گروگان، در بین مردمانی که امیدوارم آب گوارا ننوشند.

و جنگید تا به شهادت رسید. قاتل او، هانی بن شبیب حضرمی بود.

سپس برادرش قاسم بن حسن که به سن بلوغ نرسیده بود، آماده ی رفتن شد. امام حسین علیه السلام او را دید، در آغوشش کشید و هر دو به گریه افتادند. این نوجوان اجازه ی جنگیدن می خواست و عمویش حسین علیه السلام اجازه نمی داد. او یک سره دست و پای آن حضرت را می بوسید و اجازه می خواست تا امام حسین راضی شد و او به میدان رفت و در حالی که اشک بر گونه هایش جاری بود و تنها پیراهن و شلوار و نعلین پوشیده بود و مثل ماه می درخشید، گفت: من قاسم هستم از نسل علی، به خدا قسم که ما به پیامبر بسی نزدیک تریم از شمر ذی الجوشن یا آن زنازاده [ ابن زیاد].

طبری از قول حمید بن مسلم نقل می کند که نوجوانی که چهره اش مثل پاره ی ماه بود، شمشیر به دست با پیراهن و شلوار و نعلین که بند یکی از آنها پاره شده بود و فراموش نمی کنم که لنگه ی چپ بود، به میدان آمد. عمروبن سعدبن نفیلی، به من گفت: به خدا قسم به او حمله می کنم.

گفتم: «سبحان الله! برای چه؟ همین ها که محاصره اش کرده اند برای کشتن او کفایت می کنند.» گفت: «به خدا قسم به او حمله می کنم.» و به او حمله کرد و کمی بعد با شمشیر بر فرق سرش زد و آن نوجوان به روی افتاد و گفت: «عموجان!» و حسین چون باز شکاری به بالین اش آمد و چون شیری خشمگین با شمشیر به عمروبن سعد حمله ور شد و او با ساعد دفاع کرد و شمشیر حسین علیه السلام دستش را از آرنج جدا ساخت و او ناله ای کرد که همه ی سپاه شنیدند.

گروهی از سواران اهل کوفه برای نجات عمرو از دست حسین حمله بردند و به طور غیرعمدی به زیرش گرفتند و برجسمش تاختند تا هلاک شد. گرد و غبار فرونشست و من دیدم حسین بر سر آن نوجوان ایستاده است. او دست و پا می زند و حسین می گوید: «نفرین بر مردمی که تو را کشتند. کسی که در روز قیامت درباره ی تو با آنها مخاصمه می کند، جدت رسول الله است.» سپس گفت: «به خدا قسم، برای عمویت خیلی سخت است که او را با فریاد بخوانی و یاری ات نکند؛ یا به یاری ات بشتابد، ولی برایت فایده ای نداشته باشد؛ فریادی که به قسم دشمنانش زیاد و یاورانش اندکند.»

سپس او را از زمین برداشت. گویا می بینم که دو پای آن نوجوان بر زمین کشیده می شد و حسین سینه بر سینه اش نهاده بود. من با خود گفتم: با او چه می کند؟ که دیدم به خیمه گاهش برد و در کنار پسرش علی بن الحسین و دیگر شهیدان اهل بیت جایش داد. سپس نام آن نوجوان را پرسیدم. گفتند: «او قاسم بن حسن بن علی بن ابیطالب بود.»

منبع:باشگاه خبرنگاران

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین