عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۸۸۳۴
تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۵
شهید مدرس درباره تهمت پول گرفتن شیخ فضل‌الله از محمدعلی شاه می‌نویسد: اگر علما و تاریخ نویسان ما شوخی و مسخره نگرفته و به جای باورنمودن، ریشه‌یابی کرده بودند، آن همه کشمکش و دربدری و استبداد صغیر، که بعد بالغ و کبیر هم شد، به وجود نمی‌آمد.
عقیق: 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت است. از آنجا که شیخ فضل الله نوری یکی از موثرین در فرهنگ سیاسی ایران از دوره مشروطه تاکنون است و تاثیر اندیشه‌های وی در قانون اساسی جمهوری اسلامی مشهود است بر‌آن شدیم که در چند شماره به برخی شبهات موجود پیرامون شیخ شهید بپردازیم.

در بخش اول بحث پول گرفتن شیخ فضل‌الله نوری از محمدعلی شاه مورد بررسی قرار می‌گیرد. این بحث تلخیصی از مباحث مرحوم ابوالحسنی منذر است که از آثار وی استخراج شده است.

***

کسروی، در تاریخ خود، نسبت دیگری را نیز به شیخ رواداشته است: رشوه گیری از شاه در مخالفت با مشروطه:

«شریعت خواهی حاجی شیخ فضل الله و دشمنیش با مشروطه، خواه ناخواه، او را به دربار نزدیک می گردانید، و پس از آن خیزش تهران بود که به خشم و دلتنگی افزوده یکسره با دربار بستگی یافت. چنین گفته می شد که هفت هزار تومان از دربار پول گرفته که در آن راه به کار برد، و آنچه راستی این گفته را می رسانید آن بود که روزی هشتاد تن کمابیش از طلبه‌ها را به خانهٔ خود خواند و برای ایشان سفره گسترد، و سپس بدگویی‌هایی از مشروطه کرد و به هر یکی دو قران پول داده روانه شان گردانید.

افزون بر کسروی، کسانی چون حاج سیاح، یحیی دولت آبادی، ادوارد براون، ملکزاده، محمد علی تهرانی و ونسا مارتین نیز به تعابیر گوناگون، شیخ را به گرفتن پول از محمد علی شاه متهم ساخته اند.

گفتنی است که اینان، در وارد ساختن اتهام مزبور به شیخ نوری، همسو با بیبر اسپرینگ رایس و جرج چرچیل (به ترتیب: وزیر مختار انگلیس و دبیر امور شرقی سفارت انگلیسں در ایران صدر مشروطه) عمل کرده‌اند.

چرچیل در گزارشی که از رجال آن روزگار برای لندن فرستاده، دربارهٔ شیخ فضل الله می نویسد: «وی با استفاده از کمک‌های مالی محمد علی شاه با جنبش مشروطه خواهی سال ۱۹۰۷ به مخالفت برخاست».

اسپرینگ رایس نیز (ظاهراً با اشاره به گزارش چرچیل) در تلگراف خود به سر ادوارد گری (وزیر خارجهٔ بریتانیا)، مورخ ۱۰ ژوئیهٔ ۱۹۰۷، به طوری که در گزارش ماهانه به تفصیل ذکر شد. یکی از مجتهدین عمده با گروهې از پیروان خود به عنوان اعتراض نسبت به قانون اساسی و مجلس شورای ملی بست نشسته است. از جملهٔ خواسته‌ای او، اخراج عده‌ای از نمایندگی ساختن مجدد رژیم سابق است. وی حقوث هنگفتی به قرار هر روز

یکصد لیره دریافت می‌دارد و عقیده عمومی {؟} بر این است که این پول از خزانه اختصاصی خود شاه پرداخت می‌گردد.

ضمناً چنانکه می‌بینیم چرچیل و رایس، هیچ گونه مدرکی برای اتهام خود ذکر نکرده و رایس، موضوع را مستند به عقیدهٔ عمومی؟! کرده است، که معلوم این عموم چه کسانی بوده و دلیل آنان مطلب چه بوده است؟" جالب است که، چنانکه خواهیم دید بود. گفتگو با رایس، به این شایعه اشاره کرده و آن را به شدت تکذیب کرده است (سخن شاه به رایس، در ادامهٔ بحیث خواهد امد).

*نقد سخن کسروی

کسروی سخن فوق را در بخش مربوط به حوادث ابتدای مشروطهٔ اول می نویسد، یعنی زمانی که شیخ هنوز به تحصن در حضرت عبدالعظیم علیه السلام نرفته بود. وی در اینجا نیز، به شیوهٔ معمول خود، تنها به پخش شایعه پرداخته و هیچ مدرکی در اثبات آن ارائه نمی کند. کسروی، ضیافت شیخ از ۸۰ تن طلبه و پرداخت دو قران به هریک از آنان را، موئد شایعهٔ گرفتن ۷ هزار تومان پول از دربار می شمارد، و این از حالی است که اگر موضوع مهمانی مزبور و پول دادن به طلاب درست شکل مبلغ اعطایی به طلاب ۱۶۰ قران (۱۶ تومان) می شود! که با حتساب غذای انان نیز باز رقم قابل ملاحظه‌ای از آب در نمی‌آید. علاوه، این نوع مخارج، زمانی دلیل بر - مثلاً - پول گرفتن شیخ از دربار می شود، که شیخ ممر درآمدی که مخارج مزبور را (شخصا یا از طریق هواداران انبوه خود) تأمین کند نداشته باشد و پس از مرگ نیز قروض هنگفتی از خود باقی نگذارد.

در حالیکه:

اولاً حاج شیخ فضل الله نوری، گذشته از داشتن مقداری «مستغلات» آباء و اجدادی در زادشهر خویش، درآمد خوبی از طریق «محکمهٔ شرع» معتبر و پر مراجعه اش در تهران داشت که می توانست در پرداخت هزینه های جاری از آن بهره گیرد. دکتر تندرکیا به عنوان «منبع عایدی، عمدهٔ شیخ، به «محضر پر درآمد» او اشاره می کند «که تمام عقود و معاملات عمدهٔ شهر در آن صورت می گرفته » و سپس می افزاید: شیخ «هرچه از این دست از مردم می گرفت، از آن دست به مردم می داد... قصه هایی از سخاوت و بزرگواری و گذشتهای مالی او شنیده ام که محل ذکر آنها نیست».(۱) ثانیاً شیخ مریدان زیادی (در بین مردم متدین پایتخت) داشت که محل ذکر آنها نیست.

ثالثاً قروض هنگفتی پس از مرگ، از خود باقی گذاشت که در صفحات آینده راجع به آن مفصلاً سخن خواهیم گفت.

بنابراین آنچه را که کسروی، به زعم خویش، «مؤید» صحبت شایعه گرفته، درست یا تمام نیست. از این نکته که بگذریم، اصل سخن وی، یعنی اتهام شیخ به پول گرفتن از شاه قاجار در ایام تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام (و پیش و پس از آن)، به دلایل زیر مخدوش و ناپذیرفتنی می نماید

دلایل سه گانه بر نادرستی اتهام

اگر ادعای پول گرفتن شیخ از دربار درست باشد، باید گفت که شیخ در ماجرای تحصن به کمک مادی و معنوی شاه، متکی بوده است. حال آنکه، چنانکه در مکتوب پیشگفتهٔ شیخ به علمای بلاد و اظهارات شیخ ابراهیم زنجانی دیدیم، شیخ در زمان تحصن نسبت به شاه نیز (همچون امین السلطان) موضعی تند داشته است، و در صورت قبول ادعای مزبور، معلوم نیست لحن گستاخانهٔ شیخ در تنقید از «غفلت یا تغافل» شاه نسبت به اقدامات مشروطه چیان، و «تأثیر» القائات آنان در وی را، باید به چه چیز حمل کرد؟!

کلام تند و تعریض آمیز شیخ نسبت به شاه (در مکتوب یادشده) را یک بار دیگر با هم میخوانیم:

«پادشاه اسلام پناه آیا خود نیز غافل است یا متغافل ؟ نمی‌دانیم ! شاید وساوس وزرای خیانت شعار و دسایس دولت‌های همجوار [روس و انگلیسی] و افسون‌های دردمندانهٔ روزنامه‌جات که امروزه از وسایل تهتک و تجزی، و ادوات تکسب و تکدی شده است، در ضمیر منیر تأثیر نموده، ذات اقدس را برای تسلیم کردن اسلام و تبدیل دادن شرایع و احکام حاضر ساخته باشد.»

گذشته از لحن تند شیخ (در مکتوب فوق) نسبت به شاه و دولت، قرائن و شواهد دیگری نیز بر تفاوت آشکار میان موضع شیخ و شاه در ایام تحصن حضرت عبدالعظیم (ع) وجود دارد. یکی از این شواهد، اظهار موافقت شاه با مجلس و مشروطیت در دوران تحصن شیخ است.

به گزارش مستوفی تفرشی: در اواسط زمان تحصن شیخ، ماه رجب ۱۳۲۵ قمری، طی گفت‌وگوهای زیادی که در مجلس برای رفع این مشکل انجام گرفت، مقرر شد که شش تن از نمایندگان نزد شاه رفته و ضمن تقدیم عریضهٔ مجلس در این باره، مراتب انقلاب داخله را به وی معروض دارند.

گزارشی که هیئت مزبور در بازگشت به مجلس داد، زبان «کلیهٔ وکلا» را به دعا گویی شاه گشود و سید محمد طباطبایی نیز اظهار کرد که «دیروز اعلیحضرت همایونی مرا به حضور احضار فرمودند، پس از شرف اندوزی، مشروحی از نیات مقدسه و همم عالیهٔ ملوکانه اظهارفرمودند و کاملاً مرا اطمینان بخشودند».

وکلا ضمنا « منتطر جواب کتبی» شاه بودند که انتظار آنان «طولی نکشید» و شاه دستخطی خطاب به نخست وزیر (امین السلطان) صادر کرد که در مجلس قرائت شد. شاه در نوشتهٔ خویش، ضمن تصریح به اینکه هیچگاه «یکی را بر هزار و اندک را بر بسیار ترجیح» نداده و «از عامهٔ » مردم «به خاصه قناعت» نخواهد کرد، به اقدامات خویش هنگام ورود به تهران (در اواخر حیات پدر) در کمک به اساس مشروطه و مجلس اشاره کرده و خواستار آن شد که مجلس شورا «به هیچ وجه توجهات ملوکانه... را در حق خود، آلودهٔ شبهات اهل غرض ندانسته و از مساعدت خسروانه در پیشرفت مجلس محترم هیچ تردیدی) ننماید.

دستخط شاه به امین السلطان، حاکی از اختلاف میان رویهٔ شاه و شیخ در آن برههٔ زمانی بوده و حتی تعریض تند شیخ به شاه در مکتوبش به علمای بلاد، می‌تواند ناظر به همین اقدام شاه باشد. مدارک تاریخی نشان می‌دهد که شیخ، حتی پس از پایان تحصن حضرت عبدالعظیم همپای اعتراضی به اقدامات خلاف قانون مشروطه خواهان از اعتراض به اشه و دولتیان باز نمی‌ایستاده است. یکی از همسایگان شیخ که در روزهای پرآشوب اواخر مشروطهٔ اول (پس آن رویداد اجتماع توپخانه) با شیخ در منزل وی دیدار داشته میگوید:

شیخ «شکایت زیاد اولاً از شاه داشت و بعد هم می‌گفت... من حاضرم و دست بردار نیستم که معلوم کنم این مجلس، نه مطابق شرع ما است، نه موافق قوانین فرنگستان، و مجلس بر خلاف هر دو رفتار کرده و قوانین موضوعه را یکان یکان خودش فسخ کرده. مثل اینکه برای استنطاق قتل اتابیک [امین السلطان] چند نفر را گرفتند و روز بعد... بی حکم محکمه و بی جهت ... مرخص کردند و در این چند شب دویست نفر از این شهر گرفته چوب زده، سیاست کرده، جلای وطن داده، بدون تحقیق و رسیدگی و حکم عدلیه. علاء الدوله را شاه بی جهت زد یا بی تقصیر تبعید کرد، آنها مراجعت دادند؛ چرا؟ سعدالدوله را هم بی تحقیق و بی رسیدگی در عدلیه، تبعید کردند. ده بیست فقره از این تفصیلات و بی قانونیها که شده، معین کرده و ثبت نموده است».

سخنان معترضانهٔ فوق، چندی پس از تحصن شیخ و یارانش در مدرسهٔ مروی تهران ( ذی‌قعدهٔ ۱۳۲۵ ق) انجام گرفته است که طی آن، دولت وقت، به زور گزمه ها، آب و نان را بر روی شیخ و دوستانش بست و از شاه اقدامی جهت جلوگیری از این امر، دیده نشد.

«کراهت شدید» شیخ فضل الله از شرکت در تظاهرات توپخانه نیز که چند روز قبل از تحصن مروی، با غلیان احساسات مردم و «تحریک و تحرک دربار» انجام شد، مؤید جدایی شیخ از شاه در این تاریخ است.

محرر شیخ در نامه‌ای که پس از آن واقعه به فرزند شیخ (آقا ضیاءالدین نوری) در نجف نوشت، چنین آورد که «آمدند به خانهٔ حضرت حجت‌الاسلام آقا... ایشان هر قدر ابا و امتناع نمودند از اینکه تشریف نبرند، مردم قناعت نکردند. ایشان را به هر نحوی بود به دوش کشیدند تا وسط دالان بردند، به واسطهٔ ازدحام و هجوم مردم، حضرت حجت الاسلام ضعف کردند در وسط دالان مدتی توقف نمودند تا حال ایشان به جا آمد؛ با کمال کراهت بردند در میدان توپخانه، محلی که آقایان دیگر نیز اجتماع داشتند...».

حتی نوشته‌اند که شیخ قبلاً به قرآن سوگند خورده بود که به میدان نرود. محرر شیخ همچنین می نویسد: «مردم بارها می‌خواستند به مجلس تازند و آنجا را به هم زنند، و سید محمد یزدی و دیگران همین را آرزو می کردند. لیکن حاجی شیخ فضل الله خرسندی نمیداد و از آنان جلو می گرفت».

****

به همین نمط، ماهها پس از آن تاریخ نیز، یعنی ۱۳ روز پس از انحلال خونین مجلس اول، زمانی که شیخ همراه جمعی از علما با شاه دیدار کرد، وقتی که یکی از علمای تهران به تقبیح و نفی مشروطه پرداخت، شیخ مخالفت او را برنتافته و گفت: «مشروطه خوب لفظی است... شاه مرحوم دستخط داده اند، مشروطه باید باشد، ولی مشروطهٔ مشروعه و مجلس محدود، نه هرج و مرج»

بدین ترتیب، میبینیم که شیخ در طول مشروطهٔ اول، با شاه اختلاف نظر داشته و حتی از وی بی پروا انتقاد می کرده است. بنابراین، جایی برای بده بستان میان او و شاه در دوران تحصن حضرت عبدالعظیم (ع) وجود نداشته است.

۲. گفتنی است که شاه خود نیز در گفتگو با سفیر انگلیس سر اسپرینگ رایس (در ایام تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام) شایعهٔ مزبور را نفی کرد. رایس در گزارش به لندن (مورخ ۱۰ ژوئیهٔ ۱۹۰۷، یعنی در اوایل تحصن شیخ در حضرت عبد العظیم (ع)) می‌نویسد: در دیداری که با شاه داشتم، وی را از شکستن سوگند خود به رعایت قانون اساسی مشروطه و حفظ مجلس، برحذر داشتم و او پاسخ داد «فضا مملو است از اخبار دروغ که دشمنان ملت جعل و منتشر می کنند. چنانچه به تهمت می‌گویند من شیخ فضل الله را تشجیع و تشویق به مخالفت می‌نمایم، در صورتی که به کلی دروغ است. شیخ، به واسطهٔ مناقشه با ملاهای هم‌افق خویش تحصن اختیار کرده و بست نشستن او ربطی به شاه اندارد.»

شاه در نامه ای نیز که (در جریان وقایع منتهی به تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام به سید عبدالله بهبهانی نوشت از موضوع پول دادن به شیخ، اظهار «بیخبری» کرد. میرزا آقا فرشی، وکیل تندرو تبریز و مخالف سرسخت شیخ در نامه ۱۰ جمادی الاول 1325 به ثقةالاسلام تبریزی می نویسد:

مخالفین به زعامت شیخ فضل الله - خمامی - حاج میرزا حسین محمد تبریزی حساسیت پیدا کرده در مسجد شاه به عنوان تعزیه داری، چادری برافراشته‌اند که از چادرهای سلطنتی است و برای از بین بردن مشروطه از طرف محمدعلی شاه چهل هزار تومان تامین شده بود که 28 هزار تومان آن بابت وجه استقراضی آقای شیخ فضل الله از بانک استقراضی محسوب شده و بقیه با اقساط پرداخت گردیده است.

مردم {مشروطه خواهان تندرو} چون مجلسیان را در این باره مسالمت کار دیدند بدون اجازه هجوم برده چادرها را خواباندند... آقا سید عبدالله به شاه پیغام داد که از این ماجرا خبر دارید یا نه؟ اگر دارید باید از شما به کلی مایوس باشیم و اگر ندارید چگونه می‌خواهید با این بی خبری مملکتی را اداره کنید؟ نامه‌ای بر بی خبری و برائت ذمه رسید و وقت برای ملاقات تعیین شد.

ضمناً یحیې دولت آبادی با اشاره به تحصن شیخ و یاران وی در حضرت عبدالعظیم علیه السلام، مدعی شده است که: «به توسط وزیر مخصوص از پولی که شاه به بانک روس حواله نموده مبلغ هنگفتی به مصرف این کار می‌رسد». اما شیخ محمد مهدی شریف کاشانی (از عیون مشروطه خواهان و مخالفان شیخ) با اشاره به شایعهٔ پول گرفتن شیخ از شاه قاجار، برخی از اجزاء این شایعه را (که وساطت «وزیر مخصوصی»، حاکم وقت تهران، در رساندن پول به شیخ باشد) قاطعانه تکذیب می کند:

حضراتی که به حضرت عبدالعظیم رفته، خرده خرده جمعیتی دور خود جمع نموده، پولی خرج می‌کنند. از قراری که معین است، مخارج آنها را اعلی حضرت می‌دهند. جماعتی را عقیده بر این است که به توسط وزیر مخصوص پول به آنها می رسد، ولی چون من بنده معاشرت تام با معزی الیه دارم - واسطهٔ حکومتش بوده‌ام - اصلاً چنین استنباطی نکرده‌ام، زیرا که تمام اجزاء و اتباع و فراش و پیش خدمت‌های حکومت - تمام، راپرتچی من هستند.

3- شیخ در طول دوران مشروطه - پیش و پس از تحصن حضرت عبدالعظیم (ع) - کراراً از قرض‌های سنگینی که بر عهده داشته، نالیده است. این قروصی هنگفت که تا هنگام مرگ شیخ دست از سر وی برنداشت، به گفتهٔ خود او: ناشی از مخارجی بود که او در طول دوران ممتد مبارزه - از جنبش عدالتخواهی صدر مشروطه تا نهضت مشروطه مشروعه و حوادث متعاقب آن شخصا هزینه کرده بود.

دکتر تندرکیا، نوادهٔ شیخ، در بارهٔ رشوه گیری شیخ از شاه و دیگران بحثی خواندنی و روشنگر دارد. وی می‌نویسد:

قرض‌هایی که حاج شیخ از خود باقی گذاشت به حدی سنگین بود که دارایی او ابدا تکافوی پرداخت آنها را نمی‌کرد. یک قسمت از آن با واگذاری خود ملک پرداخته شد. یک قسمت دیگر را بعضی از پیروان او پرداختند و بالاخره قسمتی با هم خود طلبکاران بخشیدند... شنیده‌ام که ورثهٔ عضدالملک مبلغی از قرض‌های حاج شیخ را از ثلث مورث خود پرداخته‌اند. دیگر نشنیدم که آیا عضد الملک این وصیت را کرده بود با خود ورثه این کار را کرده اند؟»

آقای محمد ترکمان نیز که اسناد قروض شیخ از بانک شاهنشاهی، و مطالبات رئیس بانک از ایشان در آستانهٔ شهادت، را بررسی و منتشر کرده است و می‌نویسد: اسناد مذکور ... نشان دهندهٔ اوضاع مالی شیخ قبل و در آستانهٔ شهادت می‌باشد. راجع به قرض آن مرحوم از بانک، یک بار در نوشتهٔ «مستوفی تفرشی»، از زبان شیخ خطاب به سیدین و علمای طرف مذاکره در حضرت عبدالعظیم علیه السلام، مطلب ذیل نقل شده است: «اگر من همراهی نمی‌کردم و چهار هزار تومان از بانک، استقراض نمی‌کردم و به مصارف و مخارج و کرایهٔ راه قم صرف نمی‌کردم و...، شاه هیچ وقت به مقاصد خود نائل نمی شدید...»...

اینکه آیا طلبی را که بانک شاهنشاهی، طی نامه‌ای به تاریخ 31 ژوییه 1909 به وزارت امور خارجه از آن وزارتخانه درخواست وصولش را نموده است، باقیماندهٔ قرض مذکور در فوق می‌باشد. و یا آنکه شیخ شهید، مبلغ مذکور در نامهٔ بانک را در ۱۶ ژانویه ۱۹۰۹ یا قبل از آن تاریخ استقراض نموده است؛ برای گردآورنده» روشن نیست.

اما، آنچه روشن و مبرهن است، عبارت است از این مسئله که اتهامات یاوه‌ای از «مورخین مشروطیت»، جراید و شبنامه ها به شیخ پیرامون رشوه خواری و دریافت «کمک‌های غیبی»، ناصحیح و از روی غرض و از مقولهٔ هوچی‌گری، عوام فریبی، جوسازی و ترور شخصیت می‌باشد.

آقای ترکمان به درستی می‌افزاید: اگر اسناد اتهامات فوق به شیخ شهید صحت می‌داشت؛ نمی بایستی شیخ در آخرین ماه‌های قبل از شهادتش و قبل از تصرف تهران، در زیر بار چنین قرضی قرار داشته باشد. دیون شیخ، که وجوه آن را به مصرف مبارزه در راه اعتقاداتش رسانده بود، آنچنان سنگین بوده که علی‌رغم کمک بعضی از پیروان، بخشش برخی از طلبکاران، و پرداخت قسمتی از آن توسط ورثهٔ عضدالملک، اموال شیخ شهید تکافوی تادیهٔ آن را نمی کرده است. خانوادهٔ شیخ پس از شهادتش، از نظر مالی در شرایطی قرار می‌گیرند که نوهٔ شیخ از آن به «فقر سیاه و غلیظ» یاد میکند، که «هیچ کس جز اهل خانه از آن چنانکه باید خبردار نشد».

شاه در دوران سلطنت خویش، مسلماً از تهیه و پرداخت مبلغ یاد شده (یا بخشی قابل ملاحظه از آن) عاجز نبود، و اگر این مبلع را به شیخ می‌پرداخت او نیازی به استقراض از بانک و دیگران نداشت.

از اینکه شیخ تا پایان عمر بار سنگین قرض را بر دوش می کشیده و دیون زیادی برای ورثهٔ خود باقی گذاشته، ضمناً این نکته بر می‌آید که شاه در دوران موسوم به استبداد صغیر نیز کمکی به شیخ نکرده است، زیرا در این صورت معنایی نداشت که شیخ در زمان اعدام نیز گردنش زیر طلبکاران باشد ( دقت کنید) ممکن است که شاه (در اواخر استبداد صغیر) وعده‌هایی به شیخ (مبنی بر پرداخت دیون او) داده باشد ولی اگر چنین وعده‌ای هم در کار بوده مسلما بدان عمل نشده است.

تندرکیا سخن جالبی دارد: «حاج شیح فضل الله دو نوع دشمن داشته: یکی دشمنان عادی که هرکس به مقامی رسید پیدا می‌کند، مخصوصا در جامعهٔ ما که تنگ نظری و پست فطرتی و بخل و حسادت به کمال خود رسیده؛ نوع دیگر، دشمنان سیاسی او. برای من با مراجعه به خون خانوادگی به مطلعین موثق، مسلم گردیده که نسبت ارتشا به شیخ نوری، تهمت صرف دوشمنان اوست.»

* سخن شهید مدرس در برائت ساحت شیخ از اتهامات

آیت الله شهید سید حسن مدرس، که در تاریخ معاصر ایران. به درستی - نماد مبارزه با استبداد شمرده می شود، دربارهٔ شایعاتی که در عصر مشروطه راجع به شهید نوری رواج داشت، نکتهٔ جالبی دارد.

او که انحراف مشروطه را عمدتا معلول دخالت عناصر افراطی چپ (مرتبط با کمیته های بلشویکی قفقاز و روسیه) می‌داند، می‌نویسد:

«در همان روزها که صحنهٔ مسخره انگیز و توهین آمیز ملاقان امیر بهادر، فرستادهٔ محمد علی شاه، را با شیخ فضل الله نوری مجتهد مسلم منتشر کردند و دروغ و جعل بود، اگر علمای ما و تاریخ نویسان ما شوخی و مسخره نگرفته و به جای باور نمودن، ریشه‌یابی کرده بودند که اصل آن در قلب کمیته های بلشویکی باکو نوشته شده و با تمام قدرت برای مردم بازگو می‌کردند و قدرت طلبان هم شیخی مشروعه و سیدی مظروشه خواهان نمی‌شدند، آن همه کشمکش و دربدری و استبداد صغیر، که بعد بالغ و کبیر هم شد، به وجود  نمی‌آمد. تاریخ نگاران ما از چشمی که کور شده بود فقط نوشتند که دیگر این چشم پلک نمیزند و از علت کوری و بابا قوری شدن آن چشم پوشیدند، و این نوشته ها را هم نامش را تاریخ گذاشتند و جوانان ما را هم به خواندنش مجبور کردند. کشتن شیخ فضل الله، که از اعلم علمای وقت بود، هم پیروزی بلشویک‌های اعزامی به ایران بود، هم پیروزی انگلیس، و هم ضایعه برای علمای نجف و ایران. حادثهٔ بدی بود که هنوز هم علل آن در تاریخ همچنان مجھول مانده»

پیش از این به بحث «خواندنی و روشنگر» دکتر تندرکیا، نوادهٔ پسری شیخ، دربارهٔ شایعهٔ رشوه گیری شیخ از شاه و دیگران اشاره داشته و وعده دادیم که تفصیلی گفتار وی را در این زمینه بیاوریم. اینک هنگام وفا به وعده است.

وی، در مقام بررسی این شایعه، با اشاره به تحصن سه ماههٔ شیخ در حضرت عبدالعظیم (ع) در اوایل سلطنت محمد علی شاه، مینویسد: «در این مدت سه ماهه حاج شیخ فضل الله هرچه داشت خرج کرد و قرض هنگفتی بالا آورد و تمام اموال غیر منقول حتی خانهٔ مسکونی اش را گروہ گذاشت و از این هم بالاتر جزئی ذخیره ای که پدر من [آقا ضیاء الدین نوری] در طی سالهای گشایش اندوخته بود از او گرفت و خرج کرد. اینها همه حقیقت مسلمی است که منکر ندارد.

حاج شیخ دیگر تا انجام نتوانست کمرش را راست کند و قرض‌های خود را بپردازد و تا انجام عمر در حال عسرت باقی ماند، به طوری که پس از شهادتش فقر غلیظی پرهای سیاهش را به روی خانوادهٔ او فروهشت؛ فقر غلیظی که هیچ کس جز همان اهل خانه، از آن چنانکه باید خبردار نشد؛ پرهای سیاهی که سالهای سال همچنان فروهشته بود. من زیر همین بالهای سیاه فرشتهٔ نهر به دنیا آمده نشو و نما کرده‌ام».

تندرکیا سپس، با تعریض به گفتهٔ کسانی که مدعی پول گرفتن شیخ از شاه می‌باشند، مینویسد: ... مقدار پولی که محمد علی شاه به حاج شیخ فضل الله داده سند رسمی دارد، مسجل و معین!

محمد علی شاه در مدت نه ماههٔ اول سلطنتش [یعنی تا پایان نهان شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام] به اندازه ای به حاج شیخ فضل الله پول داد که حاج شیخ مجبور شد هست و نیستش را خرج تحصن حضرت عبدالعظیم کند!

محمدعلى شاه در بیست و دو ماهه بقیه سلطنتش به اندازه‌ای پول به حاج شیخ فضل الله داد که حاج شیخ نتوانست قروضش را بپردازد تا پس از کشته شدنش ورثهٔ عضدالملک بیایند و یک مقداری از آن را بپردازند.

محمدعلی شاه در بقیهٔ سلطنتش به اندازه‌ای پول به حاج شیخ فضل الله داد که شیخ نورى با اینکه می‌دانست کشته می شود، نتوانست خانه مسکونی خود را از گرو محررش حاج میرزا خلیل دربیاورد تا خانواده‌اش بعد از خودش بی سامان و بی سایبان نمانند!

محمد علی شاه در بقیهٔ مدت سلطنتش به اندازه ای پول به حاج شیخ فضل الله داد که حاج شیخ با اینکه می دانست کشته می‌شود و مملکت در حال انقلاب و تلاطم می‌افتد نتوانست آذوقهٔ یک ماههٔ اندرونش را در خانه تهیه کند!

محمد علی شاه در تمام مدت سلطنتش به اندازه‌ای پول به حاج شیخ فضل الله داد که بلافاصله بعد از شهادتش، پسرش برای اینکه صد تومان به مجاهدین در خانه‌اش بدهد مجبور شد دیگ و دیگ برش را به وسیلهٔ مدیر نظام [مستحفظ شیخ در روزهای آخر عمر] پیش میرزا علی اکبر سمسار گرو بگذارد!

سند رسمی از این بزرگتر و محکمتر رشتهٔ البرز و کوه دماوند! آخر هو چی بازی به چه درد می خورد؟! کذب و تهمت چه نتیجه‌ای دارد؟! وقاحت و بی حیایی به کجا می رسد؟!....

خدا انصافمان بدهد! آن همه که با این مرد مسلمان ایرانی و با نعش او کردند بس نبود، که حالا هم با نیش زهرآگین قلمشان، او را در عالم ارواح تعقیب می‌کنند؟ آیا ملت‌های دیگر هم با بزرگان خود همین معامله را کرده‌اند؟! آیا دیگران هم با همین اسلوب است نوشته‌اند؟!

منبع:فارس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین