عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۷۵۳۶
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۱
یادداشت؛
امام علی(ع) در دوران بعد از رحلت پیامبر(ص)، در مسائل شخصی بسیار متساهل بود ولی آنجایی که پای حق الناس، حقوق اسلامی و حدود الهی مطرح می شد، بسیار نامتساهل و نامدارا بود.

عقیق:علیرضا صفری: دوران حیات مبارک حضرت علی(ع) بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) با فراز و نشیب های بسیار زیادی مواجه شد. امام در دوران بعد از رحلت پیامبر(ص)، چه در دوران خلفای سه گانه و چه در دوران کوتاه خلافت خود، در مسائل شخصی بسیار متساهل و مدارا بود ولی آنجایی که پای حق الناس،حقوق اسلامی و حدود الهی مطرح می شد، بسیار نامتساهل و نامدارا بود.

از یک طرف اشک کودکی دل او را می لرزاند و از طرف دیگر در برابر دشمنان دین تا پای جان قتال می کرد. از همین روست که برخی، تمام رفتارهای حضرت را حمل بر سختی گیری و عدم مدارا می کنند. همین امر موجب می شود که حضرت در کلامی علت عدم مدارای خود را اینگونه بیان کنند؛« لا یقیم امر الله سبحانه الا من لا یصانع ولا  یضارع ولا یتبع المطامع»[۱]

فرمان خدا را تنها کسی می تواند اجرا کند که سازش کار نباشد و به روش اهل باطل عمل نکند و پیرو فرمان طمع نباشد. یا در جای دیگر می فرماید«می بینید قوانین و پیمان های الهی شکسته شده است، اما به خشم نمی آیید، در حالی که اگر تعهدات پدرانتان نقض گردد ناراحت می شوید»[۲]یا در جای دیگر می فرماید؛««خدایا، تو می دانی که حکومت را برای سلطنت یا کام یابی بیش تر از دنیا نمی خواهم، بلکه برای احیای نشانه های دینت می خواهم».[۳]

با نگاهی به ارزشمندترین سند موجود در اسلام بعد کلام الهی، یعنی نهج البلاغه، براساس نگاهی آماری می بینیم که«کلمه تحمل ۱۴ بار، مدارا یک بار، پذیرش اشتباه دیگران و بخشش آنان ۲۱ بار، تواضع و فروتنی در مقابل دیگران ۸ بار، حلم، بردباری و صبر ۲۵ بار، عدم استفاده از خشونت و تندخویی ۶ بار، توجه به عدالت ۲۵ بار، تحمل عقاید مخالف ۱ بار، رفق، نرمی و مدارا کردن ۸ بار، نفوذ در دلها از طریق خوشرفتاری و خوش خلقی ۴ بار، عدم استفاده از زور و اجبار در حد امکان ۱ بار، احترام به آزادی ، عدالت اجتماعی و مدنیت ۱۰ بار، توهین نکردن به دیگران و احترام به آنان ۵ بار، داشتن رفتار نیک با دیگران ۳ تکرار شده است. در مجموع این دو مقوله به طور مستقیم و غیر مستقیم ۱۳۲بار در این کتاب ارزشمند دیده می شود.[۴]

در نهج البلاغه خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار بی شماری وجود دارد که در آنها حضرت کسانی را که در راه خدا، اجرای احکام، اجرای حدود... تساهل به خرج می دهند را مورد نکوهش قرار می دهند؛ «شگفتا! به خدا که هماهنگی این مردم در باطل خویش و پراکندگی شما در حق خود، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند. زشت باد روی شما و همواره قرین اندوه باشید که آماج تیر بلایید؛ بر شما غارت می برند و ننگی ندارید، با شما پیکارمی کنند وبه جنگی دست نمی گشایید، خدا را نافرمانی می کنند و خشنودی می نمایید»[۵]

اما در جای دیگری می بینیم وقتی فردی در راه خدا و احکام اسلامی جان خود را به زحمت می اندازد و مورد ظلم و ستم دستگار جبار زمان قرار می گیرد، مورد ستایش و تمجید حضرت قرار می گیرد. برای نمونه ان هنگامی که ابوذر صحابی پیامبر و امیرالمومنین به رفتار عمال و کارگزاران خلیفه سوم و اقدامات وی اعتراض می کند، خلیفه وی را ابتدا به شام و سپس به ربذه تبعید می کند. به هنگام خروج ابوذر از مدینه برای رفتن به ربذه، حضرت به همراه فرزندان خود به بدرقه ابوذر می آید و می فرماید؛«ای ابوذر، تو به خاطر خدا خشم کردی و غضب نمودی. پس به همان کس که برایش غضب کردی (یعنی خداوند)، امیدوار باش»[۶] ابوذر نیز در پاسخ محبت امام(ع)گفت: «به خدا قسم، من جز خدا را در نظر ندارم و تا خدا دارم، وحشتی مرا نیست. خداوندی که خدایی جز او نیست، مرا بس است. بر او توکّل می کنم و او پروردگار عرش بزرگ است».[۷]

آنچه بسیار مهم است و به عنوان یک اصل در دوران حیات علی(ع) نمود بارز دارد؛ مدارا و خشونت ایشان بر محور عدالت است. برنامه حکومت و حاکمیت سیاسی و دینی حضرت بر مبنای عدالت استوار است و هیچ مصلحت و شبه مصلحتی مانع از اجرای عدالت نخواهد بود؛ چنانکه می فرمایند؛ به خدا قسم اگر ببینم که بیت المال به مهر زنان یا بهای کنیزان رفته باشد، آن را بازگردانم؛ که در عدالت گشایش است. و آن که عدالت را بر نتابد، ستم را سخت تر یافت».[۸] با شروع خلافت، حضرت اساس برنامه عدالت خود را در دو محور اقتصادی و سیاسی قرار داد.

در فاصله زمانی رحلت پیامبر(ع) تا شروع خلافت امیرالمومنین(ع)، بسیاری از صحابه و بزرگان از جمله طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و بسیاری از وابستگان اموی و...امتیازات و اموال بی شماری بدست آورده بودند و علی(ع) فرمان داد تمام امتیازات عرب بودن در برابر عجم بودن، قریشی بودن، سابقه اسلام، حضور در جنگ و...ملغی و به هرد فرد مسلمان فقط سه دینار پرداخت شود.

به تعبیر عبدالفتاح عبدالمقصود، عدالت علوی، جانشین عدالت عمری شد.[۹]  اما عدالت سیاسی حضرت در محور ها و موضوعات  مختلفی متبلور شد که در مباحث تساهل و مدارای حضرت به تفضیل بحث خواهیم کرد. در ادامه، سیاست تساهل و مدارا و نیز عدم تساهل و مدارا را در سیره عملی حضرت را در دوران خلفای سه گانه و دوران خلافت خود حضرت مورد بحث و بررسی قرار می دهیم تا الگویی برای کارگزاران نظام اسلامی در شرایط کنونی باشد. این تقسیم بندی براساس کرونولوژی زمانی و سیر تحولات قابل تفسیر می باشد.

۱.تساهل و مدارای امیرالمومنین(ع) در دوران خلفا

۱-۱. تساهل و مدارا برای وحدت ملی

به دنبال رحلت پیامبر(ص) و شکل گیری سقیفه بنی ساعده، بنا تحولات آن روز، جریان غدیر خم و وصایت حضرت علی(ع) نادیده گرفته شد. در چنین شرایطی اصحاب و یاران خاص حضرت در کنارش قرار گرفتند که افراد انگشت شماری بیش نبودند و چشم به حضرت دوخته بودند و بدون اجازه او کاری نکردند. در این زمان، ابوسفیان، دشمن دیروز پیامبر(ص) و اسلام و (به اصطلاح)خیرخواه امروز به نزد حضرت علی(ع) آمده و از اینکه مسند خلافت بر فرد دیگری استوار شده و حق علی ضایع شده ابراز ناراحتی کرد و وعده آماده ساختن سپاه برای برگرداندن حق به جای خود اعلام امادگی کرد.

حضرت که از نیت باطنی ابوسفیان آگاه بود و می دانست که او بدنبال ایجاد نفاق در بین مسلمانان است، فرمودند؛«ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه...هذا ماء احن و لقمه یغص بها اکلها، و مجتنی الثمره لغیره وقت ایناعها کالزارع بغیر ارضه...»[۱۰] سپس خطاب به ابوسفیان فرمودند؛«تو در پی کاری هستی که ما اهل آن نیستیم».[۱۱] تو مدت ها بدخواه اسلام و مسلمانان بوده ای، ولی نتوانسته ای ضرری به آنها برسانی.مارابه سواره وپیاده تو نیازی نیست.»[۱۲]

این فراز از سخن حضرت، اگرچه بیان کننده نیت پنهانی دشمن اسلام است، با اینحال بیانگر این موضوع نیز است که حضرت مصالح امت را بر مصلحت شخصی ترجیح می دهد. با نگاهی به نهج البلاغه و خطبه شقشقیه می بینیم که حضرت چگونه حق و حقوق خود را فدای مصالح امت اسلامی می کند و می فرماید؛««به خدا سوگند، ابن ابی قحافه (ابوبکر) ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که به خوبی می دانست که من برای پیشوایی مسلمانان همچون محور آسیاب هستم. و هم چنین می دانست که من به منزله کوه بلندی هستم که سیل دانش و فضیلت از دامنه ام سرازیر است و هیچ مرغ بلندپروازی را یارای اوج گرفتن بر افکار و اندیشه های بلندم نیست ... با این حال، از خلافت صرف نظر کردم ولباس خلافت را رها ساختم و دامن خود را ازآن درپیچیدم»[۱۳]

در ماجرای بیعت باعثمان فرمودند: «به خدا سوگند، مادامی که کار مسلمانان رو به راه باشد و تنها بر من جور شده باشد، مخالفتی نخواهم کرد و هم چنان خاموش خواهم ماند. و این کار را به خاطر آن انجام می دهم که اجر و پاداش برم و از زر و زیورهایی که شما به سوی آن می دوید پارسایی ورزیده باشم»[۱۴]. حضرت وحدت و یکپارچگی مردم را رمز پیروزی و اعتلای آنان دانسته و تفرقه و درگیری را موجب شکست و انحطاط جامعه معرفی می کند[۱۵] و به همین جهت خود را حریص تر از همه نسبت به وحدت داخلی می دانست[۱۶]. بعد از دوران بیست و پنج سال خانه نشینی و رعایت وحدت ملی، به هنگام رسیدن به خلافت توصیه می کرد از گذشته ها کمتر سخن بگویید و همگی، همدل و همراه ، تنها به تهدیدات خارجی بیاندیشند[۱۷].

۲.دوران خلافت

۱-۲. عدم تساهل در اصول دین

اجرای اصول دین بر پیامبر(ص) و جانشینان بر حق وی واجب است و حق هیچ گونه تساهل و مدارای در اصول دین وجود ندارد. حضرت خویشتن را پایبند به دستورات دینی و متعبد به اوامر و نواهی الهی دانسته و از فریب و نیرنگ پرهیز می کند و در این راه حتی از تهدید و ترور نیز نمی هراسد.[۱۸] حضرت کسانی را که در برابر شکسته شدن حدود الهی، سکوت می کنند به شدت سرزنش می کند؛«زیرا اگر مسلمانی، شکسته شدن حدود الهی را ببیند و واکنش از خود نشان ندهد، مرده ای در میان زندگان است[۱۹].حضرت امر به معروف کنندگانی را که ترک معروف می کنند و نهی از منکر کنندگانی را که مرتکب منکر می شوند نفرین می کند[۲۰] و کسانی را که سخن و عملشان یکی است، مورد ستایش قرار می دهد چونانکه ابوذر را مورد ستایش قرار می دهد[۲۱].

۲-۲. عدم تساهل در برقراری عدالت اجتماعی

همانگونه که اشاره کردیم، حضرت آنجایی که پای حق و حقوق خود و خانواده اش باشد تساهل و مدارا به حد بی نهایت به خرج می دهد ولی آنجایی که پای اجرای دین و حقوق مردم باشد، تساهل و مدارا در سیره علی جایگاهی ندارد. بر همین اساس،  بعد از اینکه مردم در مسجد به عنوان خلیفه با ایشان بیعت کردند، در اولین خطبه خود سخن از برقراری عدالت و احقاق حقوق ضایع شده مردم کردند و فرمودند: «به خدا سوگند! بیت المالِ تاراج رفته را هرکجا که بیابم، به صاحبان اصلی آن باز می‏گردانم گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند.»[۲۲]

این در حالی بود که در عالم سیاست انتظار می رفت علی با مدارا و تساهل رفتار کند تا پایه های حکومتش استقرار یابد ولی این توقع از فردی که در مکتب رسول خدا بزرگ شده و گوشت و پوستش از پیامبر(ص) معنا پیدا می کند،مفهومی نداشت. همانی پیامبری که در دوران ده ساله تبلیغ در مکه همه نوع عذاب و اذیت قریش را به جان خرید ولی حاضر نشد در مقابل وعده های وسوسه کننده قریش مکه دست از رسالت خود بردارد. این رویکرد حضرت تنها مربوط به اولین خطبه ایشان نیست بلکه در نهج البلاغه، نامه های بی شماری از حضرت به کارگزارانش با همین محتوا وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

حضرت خطاب به «زیاد بن ابیه»می‏نویسد: «به خدا سوگند! اگر به من گزارش دهند که تو در اموال بیت المال خیانت کرده‏ای، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره‏گردی و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوی.»[۲۳] حضرت خطاب به ابن عباس ـ عبدالله یا عبیدالله ـ می‏نویسد: «از خدا بترس و اموال مردم را بازگردان و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفری خواهم کرد که نزد خدا عذر خواه من باشد و با شمشیری تو را خواهم زد که به هرکس زدم، وارد دوزخ گردیده است. به خدا سوگند! اگر حسن و حسین چنان می‏کردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمی‏دیدند و به آرزو نمی‏رسیدند مگر آنکه حق را از آنان بازستانم.»[۲۴]

در نامه ای نیز که به یکی از فرمانداران خود نوشتند، چنین فرمودند: «... از خدا بترس و اموال این ها (یتیمان، مساکین و مجاهدان) را به سویشان بازگردان که اگر این کار را نکنی و خداوند به من امکان دهد وظیفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام می دهم و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم مگر این که داخل دوزخ شد، بر تو خواهم زد... به خدا سوگند، اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبانی و هواخواهی ازناحیه من دریافت نمی کردند، و در اراده من اثر نمی گذاردند تا آن گاه که حق را از آن ها بستانم و ستم های ناروایی را که انجام داده اند دور سازم[۲۵]

۳-۲.عدم تساهل در حق امرای فاسق

علی(ع) به محض در دست گرفتن زمام خلافت، بدون درنگ و هرگونه ملاحظه نسبت به سیاست تساهل و تسامح مسؤولان گذشته، حکم عزل تمام عمّال اموی ـ غیر از یک تن ـ را صادر نمودند. این حکم غیر از معاویه در مورد سایرین به اجرا درآمد و همگی از پست های خویش برکنار شدند.[۲۶] در این مورد مثال بسیار مشهوری وجود دارد که مغیرة بن شعبه  سیاست مدارا و تساهل را به حضرت پیشنهاد داد. مغیره در روزهای آغازین خلافت حضرت به نزد وی آمد و گفت: «برای معاویه نامه بنویس و تولیت شام را به او واگذار کن و به او دستور بده تا برایت از مردم بیعت بگیرد، و گرنه با تو می جنگد.»

حضرت در جواب فرمودند:«من هرگز گمراهان را به مددکاری [کارگزاری خویش] نپذیرفته ام، ... والله من به خاطر مصلحت دنیایم کاری را که فساد و تباهی دینم را در آن می بینم انجام نمی دهم.»[۲۷] درباره سیاست تساهل و مداری حضرت، اسکافی صاحب کتاب المعیار الموازنة، گزارش بسیار جالبی دارد.  براساس این گزارش، مردی از اهالی شام به نام حوشب ذوظلیم، نزد حضرت آمده و ایشان را نصیحت کرد که جنگ با شام را  ریختن خون مسلمانان را کنار بگذارد و نصیحت کامل و جامعی انجام داد.

حضرت بعد از شنیدن سخنان حوشب گفت:«تو با تلاشی که به خرج دادی، در نصیحت کردن کم نگذاشتی. اگر من می دانستم که اجازه دارم در دینم تساهل به خرج بدهم به تو پاسخ مثبت می دادم، سازش برایم مؤونه کم تری دارد. ولی خداوند از اهل قرآن راضی نمی شود که مردم در اطراف عالم معاصی خدا را مرتکب شوند و آن ها ساکت بمانند؛ نه امر معروف کنند و نه نهی از منکر. بدان ای حوشب، من بارها این موضوع را بررسی کرده و تمام جوانبش را سنجیده ام، به طوری که این مسأله خواب شب را از چشمم گرفته است. ولی راهی جز جنگ باآنهایاکفر به آنچه محمد آورد نیافته ام. معالجه این درد به وسیله جنگ برایم آسان تراست ازمعالجه آن به وسیله غل وزنجیرهای دوزخ وتحمّل بار سنگین دنیا برایم سهل تراست ازآتش»[۲۸]

۴-۲. تساهل و مدارا در معاشرت با مردم(مسلمان و غیر مسلمان)

در جامعه اسلامی باید بین حاکم و مردم رابطه ای صحیح و منطقی مبتنی بر محبت و مودت و نسبت به اشتباهات و قصور ها با گذشت همراه باشد. بر همین اساس، امام سعه صدر را شاخصه رهبری می داند.[۲۹] «پس با من چنانکه با سرکشان گویند، سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند، از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخوام مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که شنیدن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس از گفتن حق یا رای زدن در عدالت بازمایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش ازخطا ایمنم، مگر که خدا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است».[۳۰]

حضرت در نامه ای خطاب به مالک اشتر می نویسد؛«مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز  همچون حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دسته هستند دسته ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش هستند. اگر گناهی از ایشان سر می زند یا علتهایی بر آنان عارض می شود یا خواسته و ناخواسته، خطایی بر دستشان می رود، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر؛ چنانکه دوست می داری خدا بر تو ببخشاید و بر توآسان گیرد»[۳۱].

حضرت در نامه های دیگری به فرمانداران خود از جمله  به عبداللّه بن عباس در بصره می نویسد: «با مردم، هنگام دیدار و در مجالس رسمی و در مقام داوری، گشاده رو باش و از خشم بپرهیز که سبک مغزی به تحریک شیطان است»[۳۲] به محمدبن ابوبکر در هنگام حکومت مصر می نویسد؛«با آنان (مردم) فروتن باش و نرمخو و مهربان باش؛ گشاده رو و خندان باش.در نگاه هایت و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوی رفتار کن تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند»[۳۳]

این نگاه حضرت تنها به مسلمانان نیست بلکه حقوق اقلیت ها را نیز در بر می گیرد؛ تا جایی که مردن مسلمان به جهت عدم دفاع از حقوق زن یهودی در پناه اسلام را سزاوار می داند.[۳۴] حضرت در نامه ۱۹ نهج البلاغه که به عمر بن ابی سلمه مخزومی، استاندار فارس وبحرین می نویسد او را به خاطرغفلت و شدت به رعیت غیر مسلمان خود توبیخ می کند و از او می خواهد که طریق اعتدال پیش بگیرد.

بر اساس آنچه بیان شد؛ حضرت به شدت طرفدار اتحاد سیاست با دیانت بود و وظیفه حاکم را اجرای حدود ومقررات دینی و الهی که البته متضمن احقاق حق مظلومانه و آحاد جامعه نیز بود، می دانست. مدارا و سخت گیری علی بر محور عدالت است. «اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگرد مرا گرفته و به یاریم قیام کرده اند و از این نظر، حجت بر من تمام شده است و اگر نبود عهد و مسؤولیتی که خداوند از دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکم خواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند،من مهارشترخلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم»[۳۵].

در پاسخ کسی که سؤال کرد عدل وجُود (بخشش)، کدام یک برتر و ارزشمندتر است، فرمودند؛ «عدل؛ زیرا عدل، امور را به جای خود می نهد، اما جود امور را از جهت اصلی خارج می کند؛ عدل اداره کننده عموم است و جُود عارضه ای استثنایی. بنابراین، عدل شریف تر و بافضیلت تر است.[۳۶]

پی نوشت ها:

[۱] - نهج البلاغه، حکمت ۱۷

[۲] - نهج البلاغه، حکمت ۱۷۴ / خطبه ۱۰۶ / همان / خطبه ۱۳۰

[۳] - نهج البلاغه، نامه ۳۸ / کلام ۱۳۱ / حکمت ۳۷۴ / خطبه ۳ / نامه ۲۵ / حکمت ۴۲۹ / حکمت ۴۳۷

[۴] - نصر اصفهانی، علی، و...، بررسی تحمل و مدارا در رهبری سازمان با تکیه بر دیدگاه نهج البلاغه، دو فصلنامه علمی  پژوهشی مدیریت اسلامی، سال ۲۰ ، شماره ۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۱،ص-۱۱۳ -۱۳۰

[۵] - نهج البلاغه، حکمت ۱۷۴ ؛ خطبه ۱۰۶ ؛  خطبه ۱۳۰

[۶] - همان، همانجاها

[۷] - مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۲۷

[۸] - نهج البلاغه، خطبه ۱۵

[۹] - عبدالفتاح، عبدالمقصود، امام علی بن ابیطالب(روزگار عثمان)، ترجمه سید محمد مهدی جعفری، بی جا، بی تا، ص۳۴۲

[۱۰] -ا ی مردم موجهای فتنه و فساد را با کشتیهای نجات شکافته از آنها عبور کنید...این آبی است گندیده و لقمه ای که گلوی خورنده اش را می فشارد. آن کس که میوه را در غیر وقت رسیدن بچیند مانند کسی است که در زمین غیر زراعت کند.(ر.ک: نهج البلاغه، کلام۵)

[۱۱] - سید علیخان مدنی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة، قم، بصیرتی، ۱۳۷۹ ق.، ص ۸۷

[۱۲] - ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ، بیروت، دارالکتب العربیة، ۱۳۸۵ ق،  ج ۲، ص ۴۵

[۱۳] - نهج البلاغه،خطبه ۳؛ خطبه ۷۴؛  نامه ۲۳

[۱۴] - همان، همانجا

[۱۵] - نهج البلاغه ، خطبه های ۲۵ و ۹۶

[۱۶] - نهج البلاغه ، نامه ۷۸

[۱۷] - نهج البلاغه ، خطبه ۱۶۸

[۱۸] - نهج البلاغه، خطبه ۶۲

[۱۹] - نهج البلاغه ، حکمت ۳۷۴

[۲۰] - نهج البلاغه ، خطبه ۱۲۹

[۲۱] - نهج البلاغه ، خطبه ۱۳۰

[۲۲] - نهج البلاغه، خطبه ۱۵

[۲۳] - نهج البلاغه، نامه ۲۰

[۲۴] - نهج البلاغه ، نامه ۴۱

[۲۵] - نهج البلاغه، نامه ۲۰ ؛ نامه ۴۱ ؛ نامه ۴۳ ؛ نامه ۵۳ ؛ خطبه ۱۵

[۲۶] - ر. ک. به: احمد یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، قم، شریف رضی، ۱۴۱۴ ق.، ج ۲، ص ۱۷۹ ؛ ج ۲، ص ۱۷۸ و ۱۷۹

[۲۷] - محمودی، محمدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۳۶۹ ق.، ج ۱، ص ۲۳۸

[۲۸] - اسکافی محمدبن عبدالله، المعیار الموازنة، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۴۰۲ ق.، ص ۱۴۶ و ۱۴۷

[۲۹] - نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶

[۳۰] - نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶

[۳۱] - نهج البلاغه، نامه ۵۳

[۳۲] - نهج البلاغه، نامه ۷۶

[۳۳] - نهج البلاغه، نامه  ۲۷
[۳۴] - نهج البلاغه ، خطبه ۲۷، فراز دوم
[۳۵] - نهج البلاغه، نامه ۳۸ ؛ کلام ۱۳۱؛ حکمت ۳۷۴ ؛ خطبه ۳ ؛  نامه ۲۵ ؛  حکمت ۴۲۹ ؛  حکمت ۴۳۷
[۳۶]-همانجاها
منبع:مهر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین