عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۷۵۰۵
تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۶
زندگى اميرالمومنين، على عليه السلام نه تنها براى شيعيان و مسلمانان جهان، بلكه برای همه انسان‏ها ،در خور تأمل و شايان الهام‏گرفتن است ؛ چرا كه ابعاد وجودىِ آن بزرگوار، همه بشر؛ اعم از دوست و دشمن را، شيفته و مجذوب خود نموده است.
عقیق:به مناسبت سالروز شهادت مولای متقیان  وامیر مومنان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام به قدر گنجايش اين مقال، قطره‏اى از  ویژگی های دولت كريمه پنج ساله آن حضرت را به قلم حجت الاسلام والمسلمین سید جعفر ربانی  منتشر می کند .

بعد از بيست و پنج سال روى گردانى از على عليه السلام و كنار گذاشتن حديث غدير و پس از آنكه جامعه حجاز و عراق به علّت بى‏لياقتى حاكمان، دچار تحيّر شدند، مردم به اميرالمؤمنين عليه السلام روى آرودند. حضرت، ضمن سخنرانى در جمع كثيرى از مردم، فرمود: «اگر نبود حضور حاضران و اتمام حجّت به وسيله آنان، ريسمان شتر خلافت را به گردنش مى‏انداختم تا هر جا كه خواهد برود.»  آغاز حكومت آن حضرت، سال 35 هجرى و انتهاى آن، سال 40 بود. اين دولت كريمه پنج ساله، داراى ويژگى‏هايى است كه به بخشى از آنها اشاره مى‏شود:

*وضع اقتصادی

زندگى آن حضرت از نظر مادى و اقتصادى، در اين مدّت از عمرشان، به مانند پايين‏ترين و ضعيف‏ترين اقشار جامعه بود.

«وَ لَقَدْ وُلِّيَ النَّاسَ خَمْسَ سِنِينَ فَمَا وَضَعَ آجُرَّةً عَلَى آجُرَّةٍ ...».  «در اين 5 سال، آجرى بر روى آجر قرار ندادند و زمينى را نخريدند و درهم و دينارى بر جاى نگذاشتند.»

خود آن حضرت مى‏فرمايند:«به خدا سوگند آن قدر جبّه خود را پينه زدم تا آنكه از پينه زننده خجالت كشيدم و كسى به من گفت: آيا بعد از اين همه، آن را از خود دور نمى‏كنى؟»

*رسيدگى به شكايات

سوده يكى از زنان شجاع عرب در حضور معاويه، لب به مدح على عليه السلام گشود و گفت:

«روزى به شكايت از فرماندار، نزد ايشان رفتم، او نماز مى‏خواند، پس از نماز با مهربانى فرمود: حاجتى دارى؟ شكايت خود را گفتم. على عليه السلام گريه كرد و گفت:

خدايا! تو شاهدى كه من اينان را براى ظلم بر خلق تو نگماشته‏ام! آنگاه تكه پوستى برداشت و نامه‏اى نوشت و به من داد. اين نامه را به والى آن شهر رساندم. فرماندار اين نامه را خواند و دست از كار برداشت، در حالى كه از كار بركنار شده بود.» 

*جنگ‏هاى متوالى

در مدّت محدود حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام ، سه جنگ بزرگ بر آن حضرت تحميل گرديد:

الف) جنگ جمل (ناكثين)؛ بنيان‏گذار اين جنگ، عايشه و ياران او، طلحه و زبير بودند كه جزو نخستين بيعت كنندگان با اميرالمؤمنين عليه السلام به شمار مى‏رفتند. اين نبرد، در سال 36 هجرى در بصره به وقوع پيوست و يك روز بيشتر طول نكشيد و على عليه السلام بعد از نصايح بسيار و اتمام حجّت و شروع جنگ توسط دشمن به دفاع پرداخت و اين فتنه را ريشه كن ساخت.

ب) جنگ صفين (قاسطين)؛ شام يكى از استان‏هاى تحت حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه معاويه اعلام خود مختارى كرد و قصد تجزيه مملكت اسلامى را در سر مى‏پروراند. در بيست و دوم محرم سال 37 هجرى در منطقه صفّين اين نبرد به وقوع پيوست و با رشادت‏هاى مجاهدينى همچون مالك اشتر، مى‏رفت كه اين غائله نيز ريشه‏كن گردد ولى تزوير دشمن از يكسو و نابخردى بعضى از ياران از سوى ديگر، اين جنگ را متوقف كرد. معاويه با راهنمايى عمرو بن عاص، قرآنها را بر سر نيزه‏ها بلند كرده، كوته‏بينان را به ترديد انداختند و صلح را بر حضرتش تحميل كردند و همان ساده انديشان، شخصى همچون ابوموسى اشعرى را به داورى برگزيدند كه هيچيك از اين امور، مورد رضايت حضرت على عليه السلام نبود.

ج) جنگ نهروان (مارقين)؛ اينان همان متعصبان بى‏رحم و كوردلى بودند كه از كثرت‏ عبادت، پيشانى آنها پينه بسته بود ولى از ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بهره‏اى نداشتند. آنها مى‏گفتند ما با پذيرفتن حكميّت در جنگ با معاويه گناه كرديم و كافر شديم و همگى بايد توبه كنيم و رفته رفته هر حاكميتى را مورد انكار قرار دادند.

على عليه السلام بعد از نصايح بسيار، بعضى از آنان را هدايت كرد ولى بقيه بر عناد خود اصرار ورزيدند. در اين جنگ چهار هزار نفر از آنان به دست لشكر على عليه السلام به هلاكت رسيدند و تنها ده نفر از آنان موفق به فرار شدند.

گفتنى است، ماجراى خروج آنان بر حاكميت و دين را سال‏ها قبل، پيامبر به على عليه السلام خبر داده بودند.  بعد از اتمام اين نبرد، اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن سخنرانى فرمودند : «من چشم فتنه را درآوردم و كسى ديگر جز من جرأت بر چنين امرى نداشت.»

*شهادت‏

مدّتى پس از ماجراى نهروان، جمعى از خوارج در مكه گرد آمدند و به اين نتيجه رسيدند كه امّت اصلاح نخواهد شد مگر با از ميان برداشتن على عليه السلام و معاويه و عمرو بن عاص.

عبدالرحمان بن ملجم گفت : من خاطر شما را از على آسوده مى‏سازم. بَرَك‏بن عبداللَّه قتل معاويه را برعهده گرفت و عمرو بن بكر كشتن عمرو عاص را. تصميم آنان بر اين شد كه در شب 19 رمضان به اين امر اقدام كنند. برك، عازم شام گرديد، اما توانست معاويه را مجروح سازد. و عمرو بن بكر راهى مصر شد ولى در آن شب شخصى ديگر به جاى عمروعاص به مسجد آمد و او كشته شد.

و اما ابن ملجم وارد كوفه شد و با زنى به نام «قطام» آشنا گرديد و از وى خواستگارى نمود. قطام بخشى از مهر خود را كشتن اميرالمؤمنين عليه السلام قرار داد.

ابن ملجم شب 19 رمضان سال 40 هجرى وارد مسجد كوفه گرديد و با شمشيرى كه آن را آلوده به زهر نموده بود، بر فرق مبارك حضرت زد. در اين هنگام دو سخن شنيده شد؛ يكى از على عليه السلام كه فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة» و ديگرى از جبرئيل هنگامى كه درهاى مسجد به هم خورد و لرزه‏اى زمين را فراگرفت كه فرياد برآورد:

«تَهَدَّمَتْ وَ اللَّه أركان الهُدى‏ ... قُتل عَلِيّ الْمُرتَضى‏ قَتَلَهُ أَشْقَى‏الأَشْقِياء».

فرزندان و برادران على عليه السلام‏

رجال شناسان، تعداد اولاد اميرالمؤمنين عليه السلام را 28 نفر دانسته‏اند:

  امام‏حسن، امام‏حسين ، زينب ، امّ‏كلثوم ، و محسن‏ازفاطمه زهرا صلوات الله علیهم اجمعین

  محمد حنفيه از خوله (دختر جعفر بن قيس).

 ابوالفضل العباس عليه السلام، جعفر، عثمان و عبداللَّه از امّ‏البنين (فاطمه دختر حزام ابن خالد) که همگى در كربلا به شهادت رسيدند.

  يحيى بن على، از اسماء بنت عميس‏

  محمد اصغر و عبيداللَّه از ليلى دارميه (دختر مسعود) كه بنابر قولى اينان نيز در كربلا به شهادت رسيدند.

  عمر اطرف و رقيه از امّ حبيبه كه دوقلو به دنيا آمدند.

  امّ‏الحسن و رمله از امّ‏سعيد .

  نفيسه، زينب صغرى، رقيه صغرى، امّ هانى، امّ كرام، جمانه، امامه، امّ سلمه، ميمونه، خديجه و فاطمه از زنان ديگر. 

برادران على عليه السلام عبارتند از: طالب، عقيل، جعفر و على عليه السلام كه ميان آنها ده سال فاصله بود؛ يعنى هنگامى كه آن حضرت به دنيا آمدند، جعفر ده سال، عقيل بيست سال و طالب سى سال داشتند.

اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام‏

برخى ياران مشهور امام على عليه السلام عبارت بودند از:

1. اصبغ بن نباته 2. اويس قرنى 3. حارث بن عبداللَّه الاعور الهمدانى 4. حجربن عدىّ الكندى 5. رُشيد هجرى 6 و 7. زيد و صعصعه فرزندان صوحان‏العبدى 8. سُليمان ابن صُرد خزاعى 9. سهل بن حنيف انصارى 10. ابوالاسود دئلى 11. عبداللَّه‏بن ابى‏طلحه 12. عبداللَّه بن بُديل 13. عبداللَّه بن جعفرالطيّار 14. عبداللَّه بن خبّاب 15. عبداللَّه‏بن عباس 16. عُثمان بن حُنيف 17. عدىّ بن حاتم 18. عقيل بن ابى‏طالب 19. عمرو بن حَمِق خزاعى 20. قنبر 21. كميل‏بن زياد نخعى 22. مالك اشتر 23. محمد بن ابى‏بكر 24. محمد بن ابى‏حذيفه 25. ميثم تمّار 26. هاشم بن عُتبه.

نهج‏البلاغه‏

نهج‏البلاغه، همان درياى بيكرانى است كه ساحلى براى آن شناخته نشده و نهايت آن براى احدى درك نگرديده است و اين همان بحر پرگوهرى مى‏باشد كه هر يك از محققان و عالمان به قدر ظرفيت خويش توانسته‏اند از آن بهره گيرند.

اين مجموعه را سيد رضى (359- 406) از كتب معتبر و مختلفى كه نزد وى بوده جمع‏آورى نمود، كه مشتمل بر 241 خطبه، 79 نامه و 480 سخن كوتاه و حكمت‏آميز است.

به مصداق «كلام الامير اميرالكلام» مى‏توان اذعان نمود كه نهج‏البلاغه معجزه‏اى است كه ويژگى‏هايى را همچون قرآن در خود جمع كرده است:

الف: فصاحت و بلاغت.

ب: چند بُعدى بودن و قابليت تفسيرهاى گوناگون.

ج: عدم تأثير مرور زمان بر آن.

د: خضوع همه ادبا در برابر نهج‏البلاغه.

هـ : نفوذ در ابعاد روح و روان بشر.

ابن ابى‏الحديد (قرن هفتم) مى‏گويد: «به حق سخن على عليه السلام را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده‏اند. همه مردم، فن خطابه و نويسندگى را از او گرفته‏اند. كافى است كه مردى مانند «جاحظ» در «البيان و التبيين» و ساير كتب خويش ستايشگر او است.»

پی نوشت :

1- محدّث نورى، مستدرك‏الوسائل، ج 3، ص 272، مؤسسه آل‏البيت.

 2-  بحارالأنوار، ج 41، ص 119

 3 - احقاق الحق، ج 8، ص 522

  4 نهج‏البلاغه، خطبه 93، ص 172

  5- بحارالأنوار، ج 42، ص 282

  6- شيخ عباس قمى، منتهى‏الآمال، ج 1، ص 135، كتاب فروشى علمّيه اسلاميّه.

 7 - شيخ عباس قمى، منتهى‏الآمال، ج 1، ص 141، كتاب فروشى علمّيه اسلاميّه.

  8- استاد مطهرى، سيرى در نهج‏البلاغه، ص 15، انتشارات صدرا - جمعى از نويسندگان، ره توشه عتبات عاليات، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 6، پاييز 1388.

منبع:حوزه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین