عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۱۳۸۶
تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۶
به مناسبت ۲۸ صفر؛
محور دیانت و بندگی در کل تاریخ و جغرافیای عالم وجود پیامبر است، کسی که خود عبد مطلق خداست و آمده تا عبودیت را در عالم گسترش دهد.
عقیق:پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) مظهر رحمت برای همه بشریت و اسوه ای برای تمام تاریخ بوده است. اگرچه عده ای سعی در مخدوش نمودن چهره پیامبر اسلام داشته اند اما روز به روز بر پیروان آن حضرت و عاشقان و دلدادگانش اضافه می شود. به مناسبت سالروز رحلت نبی مکرم اسلام با گفتگو با دوتن از کارشناسان مذهبی کشور از دو منظر به زندگی آن حضرت پرداخته ایم. بررسی اتفافات منتهی به وفات حضرت محمد(ص) و روزهای پس از آن و همچنین تلاش پیامبر برای هدایت بشریت از جمله موضوعاتی است که با حجت الاسلام مسعود عالی و حجت الاسلام یوسف ربیعی در مورد آن به گفتگو نشستیم.

پیامبر اکرم سرپرست دیانت و عبودیت برای کل خانواده بشریت است

حجت الاسلام عالی در ابتدا با اشاره به اینکه در یک خانواده کوچک، سرپرست آن خانواده محور دیانت و عبودیت در آن خانواده است و مسئولیت عبودیت در خانه به عهده سرپرست خانواده است، گفت: قرآن می فرماید «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا» یعنی هم خودتان و هم اهلتان را از آتش جهنم نجات دهید.

وی ادامه داد: همینطور که در یک خانه کوچک اینچنین است، سرپرست دیانت و عبودیت برای کل خانواده بشریت از اول تاریخ تا آخر تاریخ وجود مقدس پیامبر اکرم است. محور دیانت و بندگی در کل تاریخ و جغرافیای عالم وجود پیامبر است، کسی که خود عبد مطلق خداست و آمده تا عبودیت را در عالم گسترش دهد. تمام بار بندگی حتی بار دیگران را او باید به دوش بکشد. او در راس هرم بندگی قرار دارد و تمام اولیا و انبیا زیر مجموعه او و در امت او هستند.

انبیا تحت لوا پیغمبر اکرم و زیر ولایت او هستند

عالی افزود: مرحوم فیض کاشانی در اوایل تفسیر صافی نقل کرده که امام صادق(ع) فرمودند پیامبر در عالم ارواح، نبی بر همه انبیا بوده است. یعنی همه انبیا تحت لوا پیغمبر اکرم و زیر ولایت او هستند.

وی ادامه داد: مرحوم صدوق در علل الشرایع نقل کرده که شخصی نزد امام رضا آمد و پرسید چرا به پیامبر ابوالقاسم می گویند؟ امام رضا ابتدا به فراخور ظرفیت این فرد جوابی داد و فرمود چون پیامبر فرزندی داشت به نام قاسم، لذا به پیامبر ابوالقاسم می گویند. آن فرد به امام رضا عرض کرد اگر مرا اهل می دانید یک مقدار بیشتر بگویید. امام فرمود مگر علی(ع) قاسم نیست؟ (به معنی قسیم النار و النجنه) عرض کرد بله، لذا فرمود پیامبر ابوالقاسم است. یعنی امیرالمومنین و تمام اولیای خدا و فرماندهان جبهه توحید زیر نظر پیامبرند.

این کارشناس دینی افزود: مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان نقل کرده پیامبر مثل یک پدر دلسوز وقتی می دید یک نفر آنچنان که باید و شاید دعوت اش را اجابت نمی کند گویا عیب را در خودش می دید، لذا بر عبادت های خود می افزود طوری که شب چند ساعت روی پا می ایستاد و بعد از مدتی بر اثر کثرت ایستادن بر پاها، پاهایش ورم کرده بود و کثرت شب زنده داری چهره اش زرد کرده بود.

وی ادامه داد: سپس آیه نازل شد «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی» ای پیامبر! ما قرآن را نازل نکردیم که اینقدر خود را به مشقت بیندازی. خدا پیامبر را تسلی می دهد که اینقدر خود را به مشقت نینداز. او چون پدر است دلش می سوزد. رابطه ای که با بندگان خدا برقرار کرده بر همین اساس ابوت و پدری است. رابطه بر اساس تحمیل و جبر نیست.

رفتار پیامبر با مردم پدرانه بود

عالی گفت: نقل زیبایی هست که ابن مسعود می گوید من ایستاده بودم، دیدم مرد عربی می خواست با پیامبر صحبت کندکه ابهت پیامبر او را گرفت و لکنت زبان پیدا کرد. پیامبر فوری او را بغل کرد و فرمود «هون علیک فلست بملک» راحت باش من پادشاه نیستم من بنده هستم.

وی ادامه داد: سلمان چون ایرانی بود و دیده بود که چطور خدمه پادشاهان ایرانی به آنها خدمت می کنند، به پیامبر که رسید به پای او افتاد، فوری پیامبر او را بلند کرد و فرمود سلمان چه می کنی؟ کاری که مردم با سلاطین و جبابره می کنند با من نکن «انا عبد من عبید الله». لذا رابطه پیامبر با دیگران بر اساس عطوفت و همرنگ رابطه خدا با مردم است.

این کارشناس دینی افزود: پیامبر در جنگ بدر تعدادی از دشمنان قدیمی خود را اسیر کرده بود. حضرت همانطور که آنها را می دید که از مقابلش رد می شوند، لبخندی زد. یکی از آنها به پیامبر گفت بخند، حق داری بخندی ما را به اسارت کشیده ای و اکنون می خندی. پیامبر فرمود خنده من به خاطر آن چیزی نیست که تو گمان می کنی. خنده من به این خاطر است که من به زور زنجیر شما را دارم به بهشت می برم! لذا پیامبر رابطه رحمت با مردم داشت.

تمام مصیبات مومنین ابتدا بر پیامبر وارد شده است

وی افزود: به همین دلیل چون تمام مومنین از اول تاریخ تا آخر به عنوان فرزندان پیامبر هستند و پیامبر نقش ابوت و ولایت و سرپرستی بر همه دارد، تمام بلاها و مصیبت هایی که بر سر انبیا و اولیا و مومنین می آید اول از همه پیامبر درد می کشد.

وی ادامه داد: تمام بلاها و مصائبی که انبیا و اولیا و مومنین از ابتدای تاریخ کشیدند ابتدا بر پیامبر اکرم(ص) وارد شده است. چقدر پیامبر باید استقامت داشته باشد؟ «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ» این آیه پیامبر را پیر کرد که فشار مصائب کل تاریخ را باید تحمل کند و استقامت کند.

عالی افزود: در روایتی مرحوم مجلسی در جلد ۲۸ بحار نقل کرده که بلاهای بچه های پیامبر اول بلای پیامبر بود. سوال من این است سربریدن اسماعیل توسط ابراهیم بلای ابراهیم بود یا اسماعیل؟ درست است که هر دو مورد ابتلا بودند اما قرآن سربریدن فرزند را ابتدا بلای ابراهیم و ابتلای او می داند. لذا عاشورا اول بلای پیامبر است و بعد بلای امام حسین(ع).

وی گفت: روایتی که مرحوم مجلسی نقل می کند این است که خداوند خطاب به پیامبر می فرماید که من می خواهم با سه چیز تو را امتحان کنم تا صبر تو را ببینیم که یکی از آنها بلاهای بچه های پیامبر است.

اهانت به پیامبر در غرب نشاندهنده گسترش اسلام است

عالی ادامه داد: حال می بینیم که بر علیه این خورشید نورانی اقداماتی صورت می گیرد و نسبت به آن هتاکی می شود بلکه بتوانند آن را بپوشانند، از کاریکاتور کشیدن گرفته تا دیگر اقدامات. در عین حال که همه متاسفم می شویم نکته ای جای خوشحالی است که وقتی می بینیم در برخی کشورهای اروپایی به پیامبر اهانت می شود نشانه یک چیز است و این هراس نشانه این است که اسلام به شدت در حال گسترش است.

وی افزود: آنها فهمیدند که اگر پنجاه سال دیگر به همین منوال ادامه پیدا کند غلبه جمعیتی در اروپا با مسلمین خواهد بود. اولین گرایش جوان ها در این کشورها به اسلام است و پرفروش ترین کتاب پس از ۱۱ سپتامبر قرآن است. لذا طبیعی است که اسلام هراسی و اسلام ستیزی را در دستور کار خودشان قرار دهند.

وی در پایان گفت: ما باید با بندگی خودمان پیامبر را در توسعه عبودیت در عالم یاری کنیم. گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند/ نگاه دار سر رشته تا نگه دارد.

تخلف از سپاه اسامه

حجت الاسلام یوسف ربیعی در مورد اتفاقات منتهی به وفات پیامبر اکرم(ص) گفت: عمده اتفاقاتی که در روزهای آخر زندگی رسول خدا مهم و حیاتی بود، بحث لشگری به فرماندهی اسامه ابن زید ۱۷ ساله بود. پیامبر در همین روزهای آخر کسانی که از این لشکر تخلف کردند را لعنت کرده و فرمودند «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة» نکته ای که اینجا حائز اهمیت است این که پیامبر می خواستند شرایط را فراهم کنند تا واگذاری قدرت بعد از خودشان به امیرالمومنین(ع) بدون دردسر انجام شود که متاسفانه توسط منافقین از این امر جلوگیری شد.

وی ادامه داد: یکی از آن اتفاقاتی که افتاد این بود که پیامبر متوجه شدند برخی از صحابه ای که مامور بودند به لشکر اسامه بپیوندند، تخلف کرده اند و درصدد کارشکنی هستند لذا در آن لحظات آخر فرمودند «ایتونی به قلم‌ و قرطاس‌ اکتب لکم لن‌ تضلوا بعده ابدا» قلم و کاغذی برای من بیاورید که من چیزی برای شما بنویسم که هرگز گمراه نشوید. یکی از حسرت های ابن عباس راجع به همین کلام است که عملی نشد.

وی ادامه داد: جریان منافقی که دور پیامبر بودند فهمیدند پیامبر می خواهد وصیت کند و مضمون آن وصیتنامه برایشان مشخص بود لذا کارشکنی کردند. یکی از اشخاصی که کار شکنی کرد در بعضی از منابع اهل سنت اسم او وجود دارد و حرف او با تحریفی که در کلام او صورت گرفته، آمده است. در بعضی از منابع دیگر اسم او نیست ولی اصل حرفی که گفته شده وجود دارد.

حرمت پیامبر شکسته شد

ربیعی افزود: او گفته بود «ان الرجل لیهجر». در بعضی از منابع اهل تسنن آمده که یک شخصی این را گفته و اسم برده نشده است. اما در بعضی منابع که اسم این فرد آمده از او نقل شده که گفته «قد غلب علیه الوجع» یعنی درد بر پیامبر غلبه کرده و نمیخواهد قلم و دوات بیاورید. در همین حین بحث شد و برخی گفتند قلم و دوات بیاورید و برخی گفتند نه، و سر و صدایی اتفاق افتاد که پیامبر فرمود «قُومُوا عَنِّی فَلَا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ» یعنی از پیش من بلند شوید و نزاع نکنید. پیامبر متوجه شد که اینها می خواهند حرمت خود پیامبر را هم بشکنند لذا فرمودند از پیش من بروید.

وی ادامه داد: لذا منافقینی که دور پیامبر بودند نگذاشتند این نوشته توسط پیامبر ثبت شود که دیگران به واسطه آن هرگز گمراه نشوند.

ربیعی گفت: این در حالی است که قرآن در مورد پیامبر می فرماید «و ما ینطق عن الهـوی ان هـو الا وحی یـوحی» و یا در آیه ۵۰ سوره انعام می فرماید «اِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ» یعنی فعل و قول پیامبر را مبتنی بر وحی می کند. پس پیامبر تا آخر عمر از روی هوی و هوس حرف نمی زند و هر چه می کند و هر چه می گوید بر اساس وحی است. این اعتقاد قرآنی ما در مورد رسول خداست. کسی که این حرف را زده که به صورت بدون روتوش گفتند پیامبر هذیان می گوید و یا به صورت روتوش کشیده که گفت درد بر پیامبر عارض شده و نمی داند چه می گوید! لذا این نشانه عمق بی اعتقادی نسبت به رسول خدا از سوی کسی که این جمله را گفته است و یقینا هیچ کس نمی تواند در مورد این کلام توجیهی بیاورد.

این کارشناس دینی گفت: برخی خواستند این جمله را توجیه کنند، مثلا برخی بزرگان عامه گفتند شخصی که این حرف را زده خواسته به خاطر خیرخواهی مردم، خواسته تکلیف مردم را تخفیف بدهد یعنی اگر پیامبر تکالیفی می گفت که از عهده ما بر نمی آمد آن موقع چه؟ پس او خیرخواهی کرده و دیگران را نجات داده است. در صورتی که اینگونه نیست و «لایکلف الله نفسا الا وسعها» خداوند و پیامبر تکلیف ما لا یطاق نمی کند. اگر قرار بوده چیزی نوشته شود و ابلاغ شود یقیقنا فوق طاقت ما نبوده است. لذا این توجیه بی اساسی برای کلام آن شخص است.

مناظره علامه مظفر و علامه آلوسی

یوسف ربیعی گفت: مرحوم آقای بهجت یک مطلبی را از مناظره علامه مظفر و علامه آلوسی نقل می کنند که جالب است. اهل تسنن خیلی بر این تاکید می کنند که وقتی بیماری بر پیامبر عارض شد و شدت گرفت حضرت دستور داد آخرین نماز را ابوبکر بخواند، البته ما شیعیان این مطلب را قبول نداریم و علامه عسکری با منابع اهل تسنن این مطلب را رد می کند. ولی در آن مورد اهل سنت می گویند اینکه پیامبر نماز صبح دوشنبه -که پیامبر از دنیا رفت- را به ابوبکر محول کرد این نشانه ای است که پیامبر هم راضی بود که خلیفه اول، ابوبکر باشد. در جریان مناظره علامه مظفر و علامه آلوسی، آلوسی خواست حرفی بزند که همه حرف ها تمام شود و گفت شما در مورد نماز آخری که ابوبکر به جای پیامبر خواند چه می گویید؟ اتفاقا اینجا از باب جدال احسن علامه مظفر جمله ای گفت و مجلس به هم ریخت که گفت «ان الرجل لیهجر» یعنی اگر شما این حرف را قبول دارید پس این امر که پیامبر گفته باشد ابوبکر آخرین نماز را بخواند پس این هم جز همان هایی است که خودتان قبول دارید. عامه خودشان هم نتوانستند این مسئله را توجیه کنند که پیامبری که قرآن می فرماید نطق و عمل او از روی وحی است چطور می شود در لحظات آخر درد به او غلبه می کند و نعوذ بالله به هذیان گویی می افتد؟

وی افزود: آن موقعی که خلیفه اول در لحظات اخر عمرش وصیت می کرد، بارها از هوش می رفت و به هوش می آمد و خلیفه دوم وصایا را می نوشت. بعد از اینکه وصیت کرد که بعد خودش چه کسی خلیفه باشد، وقتی به هوش آمد دید خلیفه دوم نفر سوم را نیز نوشته است! اینجا کسی نگفت که او دارد هذیان می گوید؟ چون مسئله باب میل خودشان پیش می رفت. این موضوع در کتاب سقیفه علامه عسکری به طور مفصل بحث شده است.

زر و زور و تزویر عامل کنار گذاشتن امیرالمومنین

این کارشناس دینی در مورد دلایل اتفاقات پس از رحلت پیامبر و بیعت مردم با فردی غیر از امیرالمومنین گفت: زر و زور و تزویر در همه عرصه ها برای طاغوت لشکر درست می کند. از این سه گانه امام حق نمی تواند استفاده کند چون این ابزار دست شیطان است. آنچه در دست امام حق است تبیین و بصیرت است. در مقابل آن زر و زور و تزویر که بعد از پیامبر فعال شد تنها مبین و تنها کسی که نسبت به مردم بصیرت بخشی می کرد وجود مقدس حضرت زهرا(س) بود که تاریخ دید که با صدیقه طاهره چطور برخورد کردند.

وی ادامه داد: ابزار تبلیغ حق فقط بیان درست است. قرآن می فرماید «ماعَلَی الرسولِ اِلاّ البَلاغ المُبین» این بلاغ مبین وقتی به اختیار مردم می خورد آن اختیاری که توسط زر و زور و تزویر احاطه شده اختیاری است که به سوی طاغوت گرایش پیدا کرده است. آن موقع باز با اینکه حق را می دانند ولی با آن مخالفت می کنند.

وی گفت: لذا وقتی حضرت زهرا خطبه می خواند کل مردم مدینه گریه می کردند اما توسط طاغوت خریداری شده بودند و به سمت طاغوت گرایش پیدا کرده بودند. دین را رها کرده و دنیا را گرفته بودند.

مردم مقام علی(ع) فهم نکردند

ربیعی افزود: دومین مسئله که به مردم باز می گردد این است که به نظر می رسد مردم به آن بلوغ نرسیده بودند که فهم کنند بین علی(ع) و غیر از او، فرسنگ ها فاصله است. این بلوغ طی گذشت زمان به وجود آمد. من و شما بعد از بیش از هزار سال که روی امیرالمومنین و فضایل او کار شده و نقل شده الان متوجه شدیم که علی(ع) فرسنگ ها فاصله داشت. ولی در آن مقطع با اینکه پیامبر فضائل امیرالمومنین را بیان می کرد اما مردم به این بلوغ نرسیده بودند که علی(ع) را بشناسند.



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین