عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۴۴۲۷
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۴۸
حالا که بنا است این ملک وجود ما خراب بشود این چهار صباح که آدمی هست از آن استفاده کند. حالا که ما می بینیم عمر در مسیر فنا دارد حرکت می کند، پس چه بهتر که این عمر را در راهی به کار بیاندازیم که وقتی وارداتی نداشتیم لااقل آنجا ما را ندامت کمتری بگیرد.

عقیق: جلسه هفتگی درس اخلاق با سخنرانی حجت الاسلام شیخ عباس اخوان در حوزه علمیه حضرت ابوطالب (ع) برگزار شد.

دز ادامه گزیده ای از سخنان استاد اخوان را بخوانید:

بنده همین جا فرصت را غنیمت شمردم و آیه مبارکه سوره الرحمن که در مجالس ترحیم مرسوم است تلاوت شود  را دست مایه قرار می دهم.

در این آیه مبارکه بحث از فنایی می کند که برای انسان این فنا علل دوام دارد حاصل می شود. ولو اینکه در تبادر عامیانه یعنی آن چیز که به ذهن خطور می کند معمولا این آیه مبارکه که شنیده می شود اینگونه به ذهن می رسد که هرکس که بر زمین است روزی می میرد. اما آیه مبارکه ظاهرا دلالتش بر چیز دیگری است. معنایش اینگونه است که مرگ از همین الان که ما هستیم دارد رخ می دهد. یعنی مرگ امری است که دارد به تدریج برای انسان حاصل می شود.

می فرماید: آن خدایی که خلق کرد مرگ را و حیات را ،  یعنی در این فرمایش و آیه مبارکه مرگ هم خودش از مقوله سلسله امور مخلوق دارد ذکر می شود. تمام اعضاء و جوارحی که داریم ملائکی وجود دارد که دارند از عمر آنها کم می کنند. ما همین الان هم در حالت مرگ هستیم. اما نمی فهمیم و یک موقعی پرده از پیش چشم ما بیرون می رود و می بینیم این ملائکه را که  دارند جان را از بدن ما می کشند. لذا آنها که چشمشان به دنیا بوده است این ملائکه نزدیک خود را می بینند و عزرائیل را نمی بینند.

 انسان گناه کار توجه اش به دنیا است و نمی بیند دارند این روح را از او می گیرند، ساعت مرگ که فرا می رسد فقط ملائکه نزدیک خودش را می بیند اما انسان موحد دیدش در دنیا به عالم ملکوت است و در ساعت مرگ دیدش وسیع تر می شود و جناب عزرائیل را می بیند که این ملائکه تحت امر جناب عزرائیل هستند.

پس ما در طول زندگی مان داریم می بینیم این نیرویی که دارد از ما خارج می شود تحت سلطه ملائکه موکل است به اعضاء و جوارح ما. لذا مرگ خودش یک امری است که دارد علی الدوام صورت می گیرد. امروزه در زمینه می گویند رگ های افراد گرفته است و باید پیوند زد، خب این رگ از هفت سالگی شروع می شود به گرفتگی، یک سلسله اتفاقات شروع می شود در بچگی که یک دفعه در سن 50 سالگی خودش را نشان می دهد. همه ما در حال مرگ هستیم، اما خودمان درک نمی کنیم. آیه مبارکه قرآن به این معنا نیست که ما فردا می میریم بلکه معنایش این است که ما از الان در حال مرگ هستیم. هرچیز که علل و اسباب حیات است علل و اسباب مرگ هم هست.

حالا که بنا است این ملک وجود ما خراب بشود این چهار صباح که آدمی هست از آن استفاده کند. حالا که ما می بینیم عمر در مسیر فنا دارد حرکت می کند، پس چه بهتر که این عمر را در راهی به کار بیاندازیم که وقتی وارداتی نداشتیم لااقل آنجا ما را ندامت کمتری بگیرد.

خداوند می فرماید: بگو شما را می گیرد آن فرشته مامور پس شما را سوی ربتان باز می گرداند. ما را جای بدی نمی برند، سوی پروردگارمان می برند.

خداوند می فرمایند: بشارت ده (مخبتین) سرافکندگان و سرشکستگان را. اینها کسانی هستند که وقتی آنگاه که ذکر خداوند شد ، قلب های اینها جلا پیدا می کند و حرکت می کند. و آنگاه که برای آنها خوانده شود آیات خداوندی  ، ایمانشان زیاد شود. این کلمه لا اله الا الله حقیقتی است که باید در انسان شکل بگیرید. یعنی چیزی به غیر از او مرا شیفته نمی کند. خب عزیز دل من این چیز که زیر پای شما است هرکاری بکنید 20 سال بعد اینطوری نیست. مثلا من می خواهم به چیزی دل ببندم و خودم می دانم هرکاری کنم این چند وقت دیگر اینگونه نیست. امیرالمومنین(ع) می فرمایند: این دنیا محل عبور شما است. نه جای استواری و پایندگی شما.


اگر شما امشب به در خانه فقیر رفتید و به او چیزی دادید مطمئن باشید برای خودتان کردید و برای هیچ کس دیگری کاری نکردید. حضرت علی(ع) به پسرش می فرمایند: بعد از مرگ تو راهی است، این راه هرجایش یک حکمی دارد. یک راهش تا از فقرا دستگیری نکرده باشی نمی توانی رد بشوی. پس اینکه آدمی دارد کاری می کند برای خودش می کند.

شخصی را می شناختم به نام حسین که عالم و عابد برجسته ای هم نبود. اما دیدم که ایشان به مرتبه طی الارض رسیده اند. پرسیدم حسین آقا شما آخر چگونه به این درجه رسیده اید ؟  به من گفت که من به جلسات اهل بیت(ع) بسیار اهمیت می دهم. روزی که بسیار خسته بودم به من گفتند که بیا برویم مجلس روضه من با اینکه خسته بودم اما به خاطر احترامی که به مجالس اهل بیت(ع) قائل بودم به این مجلس رفتم. یک وقتی هم دیدم ایشان بسیار پر روزی شده اند، دوباره پرسیدم دلیل این چیست؟  که گفتند: شخصی بود طلبه که در کار زندگی اش مانده بود و آمده بود پیش این حسین آقا و از شرایط بد زندگی اش می گفت: حسین آقا هم چرخ خیاطی اش را به او داده بودند و گفته بود من برایش مشتری می فرستم. حسین آقا با این چرخ خیاطی امرارمعاش می کرد. شاگردش به او گفته بود شما کارت را چه می کنی ؟  که گفته بود خب در زندگی اش مانده من چکار کنم. از آن به بعد زندگی اش افتاد در وادی دیگر. یک وقت انسان کاری می کند برای خدا اینطوری می شود. ما هرکاری می کنیم داریم برای خودمان می کنیم. این عالم یک عالمی است که همین طور که دارند جان ما را می گیرند و یک روزی تمام می شود ما در این مدت فرصت داریم یک خورده برای خودمان جمع کنیم که در محلش به درد ما بخورد. هر کسی هم که کاری کرد برای خودش کرد.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین