عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سیزده رجب فرخنده سالروز ولادت حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین علی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق:  به مناسبت فرا رسیدن سیزده رجب فرخنده سالروز ولادت حضرت مولی الموحدین امیرالمومنین علی (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.




علی اکبرلطیفیان:

 

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند

آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند

 

از هر دو تا نگار یکی ناز می کند

عشاق روزگار یکی در میان خوشند

 

نانی که می پزند به همسایه میرسد

این خانواده با خوشی دیگران خوشند

 

این سفره دارها که شدم میهمانشان

بعد ازبیا، برو ست، ولی با بمان خوشند

 

ما می خوریم و اهل کرم شکر میکنند

با این حساب بیشتر از میهمان خوشند

 

جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده

عشاق با معامله های گران خوشند

 

با اخم خویش راه فرار مرا ببند

صیاد اگر علیست همه با کمان خوشند

 

حسن لطفی:

بازهم آمد شب حیران شدن

وقت جنون وقت پریشان شدن

شکر نوشتم برای دلم

آئینه ای گوشه ی ایوان شدن

کار من و حضرت جبرئیل شد

تا به ابد دست به دامان شدن

پرده بر افتاده خدا خواسته

با همه ی خویش نمایان شدن

تازه از امروز به پیغمبران

واجب عینی ست مسلمان شدن

فصل شراب است به ما واجب است

قبله ی ما ابن ابی طالب است

هست مرا حسرت تمارها

شیعه شدم شیعه ی این دارها

مادر من تا که مرا شیر داد

ناد علی خوانده مرا بارها

نام تو گفتیم بزرگی کنیم

سایه ی گل هست بر این خوارها

ما نه فقط ریخته پیغمبران

پیش کش تو سر و دستارها

تا که پیمبر شب معراج دید

روی تو را در همه تالارها

بر لب او نام تو سوگند شد

نام تو چو نام خداوند شد

کعبه گرفته به کفش جان خویش

خاک شده خاک سلیمان خویش

صاحب خانه به در خانه بود

کعبه پس از این شده مهمان خویش

با همه بت های خودش سجده کرد

بر قدم حضرت سلطان خویش

کعبه به خود گفت که آخر رسید

آنکه تو را ساخته دربان خویش

باید از این راه نیاید امیر

راه گشا راه به دستان خویش

کعبه قدم بر سر افلاک زد

پیش علی سینه ی خود چاک زد

تا رخت ای ماه پدیدار شد

یوسف یعقوب گرفتار شد

کعبه فقط خاک و گل سنگ بود

آمدی و معدن اسرار شد

کعبه در آغوش زمین خواب خواب

با نفس قدس تو بیدار شد

کعبه نمی خواست که بیرون شوی

چشم نبی دیده و ناچار شد

کعبه در بسته ی خود باز کرد

معنی توحید پدیدار شد

آمدی از عرش خبر می رسد

تن تنه ی کیف بشر می رسد

وقت نبردت شد و پروردگار

باز به وجد آمد از این تار و مار

مانده ام اینجا که تویی وقت رزم

یا که خدا آمد در کارزار

وای که حتی ملک الموت هم

میکند از پیش نگاهت فرار

پشت ندارد زرهت پشت تو

نیست به جز یک سر سنگ مزار

خصم به میدان نزده شد دو نیم

به به از این حیدر و این ذوالفقار

نقش به پیشانی تو فاطمه است

ذکر رجز خوانی تو فاطمه است

نیست غمی شوق شما تا که هست

هست گدا سفره ی آقا که هست

گفت به مجنون که چه داری برو

گفت در این دل غم لیلا که هست

هر چه بلا هست چه غم باک نیست

بر سر ما سایه ی مولا که هست

پیش تو گیریم نداریم جا

خب قسم حضرت زهرا که هست

خصم کجا و حرم دخترش

بر سر آن پرچم سقا که هست

شکر امیر آمد و نعم الامیر

دست تهی آمده دستم بگیر

آنکه سری پای شما داشته

آبرویی در همه جا داشته

با تو حسینی حسنی زاده ایم

با تو دل ما همه را داشته

دست سر جمع یتیمان بکش

خانه ات از قبل گدا داشته

حق بده  آقا به دلم سوخته

حسرت ایوان طلا داشته

حال مرا هرکه چنین دید گفت:

آرزوی کرببلا داشته...

قسمت او شد به نجف بال زد

آنکه براتی ز رضا داشته...

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده...

 

قاسم نعمتی:

به طوف كعبه زني پاك و  محترم آمد

ميان سينه ي او شعله هاي غم آمد

 

دخيل بست به دامان صاحب خانه

به سوي ركن يماني دو سه قدم آمد

 

صدا زد اي كه مرا ميهمان خود كردي

بگير روي مرا ، لحظه كرم آمد

 

همين كه دلنگران شد خدا اجابت كرد

صداي اُدخُلي از داخل حرم آمد

 

قدم نهاد به عرشي ترين مكان و سپس

شكاف سينه ي بيت العتيق هم آمد

 

ميان خانه چه ها شد كسي نمي داند

فقط سلام ملك بود دم به دم آمد

 

سكوت خلق شكست و پس از گذشت سه روز

زمان جلوه نمايي دلبرم آمد

 

ميان صورت او هر چه نور منجلي است

همين بس است ز مدحش كه نام او علي است

 

ز داغي لب ساقي خرابمان كردند

ميان كوزه چهل شب شرابمان كردند

 

محك زدند به ناز نگار اين دل را

براي ناز كشي انتخابمان كردند

 

قرار شد كه دم مرگ روي او بينيم

به شوق وصل ، همه عمر عذابمان كردند

 

دعا شديم و سحرها ميان نخلستان

به سجده هاي علي مستجابمان كردند

 

ابوتراب كرم كرد و بين اين همه خلق

مقابل قدم او ترابمان كردند

 

چو ذره ايم در اين وادي و به نام علي

بلند مرتبه چون آفتابمان كردند

 

هميشه بيشتر از احتياجمان دادند

هميشه با كرم خويش آبمان کردند

 

بداند عالم امكان كه ما علي داريم

چه غم ز فتنه ايام تا علي داريم

 

ميان بزم خراباتيان قراري نيست

به باده نوش كه برهان عقل كاري نيست

 

تمام دلخوشي ما محبت علي است

ز هيچكس بجز آقا اميد ياري نيست

 

كليمِ طور نشين شاهد كلام من است

به پيشگاه علي سجده اختياري نيست

 

قبولي همه اعمال با ولاي عليست

به هر چه طاعت بي حـُبش اعتباري نيست

 

حرام باشد اگر رو به غير او بزنيم

كريمتر ز علي هيچ سفره داري نيست

 

تمام نسل علي يذهبٌ مِن الـرَّجسند

به شأن و عزت اين خاندان تباري نيست

 

مقابل حرمش آسمان كند تعظيم

به جز مقابل او جاي خاكساري نيست

 

علي تجلي سبحان ربي الاعلاست

ثواب بردن نامش تبسم زهراست

 

ببين كه هر چه پس پرده بود افشا شد

دليل خلقت كون و مكان هويدا شد

 

براي اينكه كسي شك نياورد بعداً

شكاف كعبه نيامد به هم معما شد

 

دعا كنيد كه امشب خدا خريدار است

دعا كنيد كه درهاي آسمان وا شد

 

عليست آنكه جهان تحت اختيارش بود

ولي به زُهد و وَرَع بي نياز دنيا شد

 

عليست آنكه زمان عروج هر سحرش

تمام عرض و سماوات پيش او پا شد

 

عليست آنكه به معراج پشت پرده نشست

انيس و هم نفس مصطفي در آنجا شد

 

عليست آنكه نشان تَـعبُّد محض است

فقط مقابل معبود قامتش تا شد

 

عليست آنكه به هر رقص ذوالفقار او

گره ز ابروي احمد  به حمله اي وا شد

 

نرفته از درِ اين خانه نا اميد كسي

امور خانة اين مرد دست زهرا شد

 

ز راه آمده حيدر ، همه قيام كنيد

نهاده دست به سينه به او سلام كنيد

 

دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف

كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف

 

تمام صحن علي بوي فاطمه دارد

شميم سيب بيايد ميان راه نجف

 

صفاي هر سحرش ، گريه بر غم زهراست

به گوش ميرسد آرام سوز و آه نجف

 

قدم زده دل شب در ميان نخلستان

امان ز كوفه و خون آبه هاي چاه نجف

 

قرار ما همه باب الرضا همان جايي

كه سوي شاه خراسان بُوَد نگاه نجف

 

قسم به نم نم اشكم  پس از اذان صبح

چقدر بوي حسين ميدهد پگاه نجف

 

شب زيارتي شاه كربلا باشد

دلم هوائي آن صحن با صفا باشد

 

مهدی نظری:

علي كسي است كه كوثر از او سبو دارد

جهان نظام خودش را فقط ازاو دارد

 

فقط به خاطرحُب و ولايت مولاست

اگربهشت خداوند رنگ و بو دارد

 

علي كسي است كه عالم گداي قنبر اوست

اگرچه گوشه پيراهنش رفو دارد

 

براي اينكه علي پابه سينه اش بنهد

خداست شاهد من كعبه هم وضو دارد

 

علي كسي است كه هرشب كنارسجاده

بدون واسطه با دوست گفتگو دارد

 

ولادتش هدف كعبه رامشخص كرد

زخاك پاي علي كعبه آبرو دارد

 

علي كه پشت نبردش زره نمي خواهد

اگرچه لشگري ازسنگ روبرو دارد

 

رسيد آنكه خداكعبه رابه او بخشيد

گه ولادت او كعبه مدتي خنديد

 

رسيد حيدر و اين خاك نور باران شد

به يمن آمدنش عالمي مسلمان شد

 

همين كه دروسط كعبه او تولد يافت

گلِ خدا شد و كعبه به پاش گلدان شد

 

تمام گرمي بازار حسن يوسف بود

پس ازعلي چقدرنرخ يوسف ارزان شد

 

علي قدم زد و خورشيد زيرپاي علي

زخاك سر زده و آفتابگردان شد

 

امام كعبه رسيد و به يمن آمدنش

سرود روي لب مصطفي علي جان شد

 

براي آمدنش كعبه پيش دستي كرد

و سينه چاكي او زودتر نمايان شد

 

اگرچه قنبراو پادشاه قلب من است

ولي گداي علي هركه گشت سلمان شد

 

لبش كه وا شد و ‌ذكرخدا به لب آورد

زمين نه عالم هستي بهشت عرفان شد

 

علي امام من است و منم غلام علي

علي براي تمامي خلق سلطان شد

 

بنام شيرخدا لااله الا الله

پس از رسول مكرم علي ولي الله

 

ولاي شيرخدا آخرش ثمر دارد

چرا كه حب علي روي دل اثردارد

 

تمام لشكردشمن به خاك مي ريزند

اگر اراده كند ذوالفقار بردارد

 

تمامي غزوات رسول شاهد بود

ميان لشكر اسلام علي جگر دارد

 

زضربه هاي سرذوالفقار معلوم است

يدالله است علي واقعا هنر دارد

 

علي نياز به خوُد و زره نخواهد داشت

چرا كه از پر و بال ملك سپر دارد

 

اگرشكست نخورده زجنگ برگشته

دعاي فاطمه اش را به پشت سردارد

 

شجاعتش به كنار او معلم فضل است

به اين دليل كه مثل حسن پسر دارد

 

زچشم او همه عرش نور مي گيرند

چراكه دامن او حضرت قمر دارد

 

بگو به مردم عالم بياورد يك بار

شبيه زينب او كسي اگر دارد

 

حسين اوست بهشتم تمام زندگيم

من از گدايي مولا دراوج بندگيم

 

من ازقديم به اين خانواده عبد درم

فداي محسن او صدهزار چون پسرم

 

تمام هستي خود را فروختم ديروز

كه نذرآمدنش قد كعبه گل بخرم

 

دوباره زائر ميخانه ی نجف شده ام

فتاد باردگر سوي صحن اوگذرم

 

بخاطر همه چيز ازخدام ممنونم

كه ياعليست نمازم دعاي هرسحرم

 

بدون  راه نجاتي به بركت مولا

خدا گواست در آماج كوهي ازخطرم

 

گه ولادت من باطنين ياحيدر

گره زده دل من را به صحن او پدرم

 

امام حضرت زهرا امير ملك ولا

فداي اينهمه لطف و صفات چشم ترم

 

شبي كه برلب من ذكر حيدري دادند

همينكه گفتم علي حكم نوكري دادند

 

 

منبع : شعر شاعر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
رضوان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۹
0
0
اصلاً خوب نبود
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین