عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۱۰۸۳
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۵
مقاله ای به قلم حجت الاسلام امیرمحسن عرفان؛
در روند انقلاب اسلامي، نگرش عمومي شيعيان به آموزه مهدویت تغيير كرد و به آموزه‌اي كارساز و رهگشا تبديل شد. شايد وقوع انقلاب اسلامي را بتوان نقطة عطفي در نظريه‌پردازي‌هاي انديشمندان اسلام‌شناس دانست.
عقیق:وقوع انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني(ره) يكي از رخداد‌هاي بزرگ نيمة دوم سدة بيستم بود كه سبب تغييرات و تحولات فراوان در كشور‌هاي منطقه و نيز ساختار قدرت جهاني شد. اين تأثير‌گذاري به طور عمده در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليت‌هاي مؤثر ديني در كشورهاي اسلامي ـ به ويژه جوامع شيعي ـ قابل مشاهده است. انقلابي كه دقيقاً بر خلاف جريان سيلاب‌گونه تاريخ به پيش رفت و در عصري كه دين و معنويت را در رديف جادو و خرافات بر مي‌شمردند، ايمان به غيب را به صحنه روزگار آورد، شايان ارزيابي و تحليل دقيق است. امروز بيش از هر زمان، به درك و فهم حقيقت اين تحول بزرگ نيازمنديم. اين نياز با گذشت روزها بيشتر مي‌شود. گريز از ظاهر‌گرايي و رفتن به سوي حقيقت، استحكام بخشيدن به تفكري است كه خود‌آگاهي را براي ما به ارمغان مي‌آورد.

اگر آثار انقلاب اسلامي را از منظر تحولات فكري و توسعة انديشه‌هاي ديني، اجتماعي و سياسي مورد تعمق قرار دهيم، بدون شك بارزترين اثر را در حوزه انديشه‌هاي ديني مشاهده خواهيم كرد. پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار حكومت ديني در ايران، انگيزه‌ساز كاوش در مباني ايدئولوژيك اسلام شده است.

ضرورت بررسي نقش انقلاب اسلامي در تغيير رويكرد به انديشة مهدويت بر اهل اطلاع، پوشيده نيست. با وجود اين‌كه آموزة مهدويت، ماهيتي درس‌آموز دارد، در طول تاريخ، اين آموزه در حيات سياسي اجتماعي شيعيان كم‌رنگ يا به عبارتي دچار تحريف و انحراف شد؛ به گونه‌اي كه به آموزه‌اي فرعي و عزلت‌نشين مبدل گشت؛ ولي در روند انقلاب اسلامي، نگرش عمومي شيعيان به اين آموزه تغيير كرد و به آموزه‌اي كارساز و رهگشا تبديل شد. شايد وقوع انقلاب اسلامي را بتوان نقطة عطفي در نظريه‌پردازي‌هاي انديشمندان اسلام‌شناس دانست كه بسياري از آنان را به بازانديشي در نظريه‌هاي خويش دربارة آموزه مهدويت واداشت. در اين نوشتار، فرض بر اين بوده كه انديشة مهدويت در جايگاه يك سرماية عظيم، نقش مهمي در تحولات اجتماعي دارد؛ از اين‌رو، براي نشان دادن صحت اين استدلال، تلاش مي‌شود نشان داده شود:

1. انقلاب اسلامي چه تأثيري بر تغيير نگرش عمومي به آموزة مهدويت داشته است؟

2. آثار اين تغيير نگرش، به چه شكل بوده است؟

 

مفهوم‌شناسي

1. مفهوم انقلاب

اصطلاح انقلاب[2][2] كاربردهاي مختلف دارد؛ مانند انقلاب صنعتي، انقلاب سياسي، انقلاب اجتماعي و انقلاب فكري؛ ولي در اين نوشتار، انواع خاصي از واژگوني‌هاي بزرگ در جوامع بشري مورد نظر است. انقلاب در معمولي‌ترين معناي آن، تلاش براي ايجاد تحول بنيادين در سيستم حكومت است (لاكوير، 1378: ص91) يا به گفتة گلدستون، تسخير غير قانوني و معمولاً خشونت آميز قدرت است كه موجب تحول اساسي در نهادهاي حكومت مي‌شود (گلدستون، 1375: ص82). هانا آرنت نيز انقلاب را دگرگوني به معناي آغازي تازه مي‌داند كه خشونت در آن براي رهايي از ستمگري به قصد استقرار آزادي است (آرنت، 1361: ص47). تصاحب رسمي قدرت، از اجزاي ضروري فرايند انقلاب است. در واقع آنچه رخ مي‌دهد، آن است كه گروه حاكم، توسط گروهي ديگر ساقط شده، راه را براي تحولات سياسي و اجتماعي بيشتر باز مي‌نمايد. به رغم وجود تشابهاتي با تعاريف فوق، انقلاب اسلامي ايران خارج از مدار سرمايه‌داري غرب و سوسياليسم شرق رخ داد. پيش شرط‌هاي فرهنگي و اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ايدئولوژيكي (عنايت، 1377: ص44) به تسريع روند انقلاب اسلامي ايران كمك كرد و برخي از عوامل داخلي و خارجي، موجب پيروزي آن شد.

به طور كلي، انقلاب اسلامي را مي‌توان اين‌گونه تبيين كرد:

انقلاب اسلامي، عبارت است از دگرگوني بنيادي در ساختار كلّي جامعه و نظام سياسي آن، منطبق بر جهان بيني و موازين و ارزش‌هاي اسلامي و نظام امامت كه بر اساس آگاهي و ايمان مردم و حركت پيشگام متقيان و صالحان و قيام قهر‌آميز توده‌هاي مردم صورت مي‌گيرد (عميد زنجاني، 1367: ص 21 و 22).

اين پديده، با توجه به ميزان و نوع تغييراتي كه ـ به ويژه در داخل كشور ـ پديد مي‌آورد، به دو نوع اجتماعي و سياسي قابل تفكيك است. انقلاب سياسي با تغيير حكومت بدون تغيير در ساختارهاي اجتماعي همراه است؛ اما انقلاب اجتماعي عبارت است از انتقال و دگرگوني سريع و اساسي حكومت و ساختارهاي اجتماع و تحول در ايدئولوژي غالب كشور (جمعي از نويسندگان، 1381: ص14). انقلاب اسلامي ايران، به گفته انديشمندان اين حوزه در شمار انقلاب‌هاي اجتماعي جاي دارد؛ زيرا از يك‌سو، سبب تغيير در اساس و نوع حكومت شد و از سوي ديگر به تحول در ايدئولوژي غالب و رسمي كشور و خط‌مشي‌هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي، در ابعاد داخلي و خارجي انجاميد.

 

2. مفهوم نگرشي

صاحب نظران، مطالعة نگرش[3] را براي درك رفتار اجتماعي، حياتي مي‌دانند. آنان معتقدند كه نگرش‌ها تعيين كننده رفتار‌ها هستند و با تغيير نگرش‌هاي افراد مي‌توانيم رفتار آنان را پيش‌بيني يا كنترل كنيم. در بارة نگرش تعريف‌هاي بسيار متعدد و متنوعي انجام شده است؛ عده‌اي آن را سازمان بادوامي از باورها حول يك شيء يا موقعيت مي‌دانند كه فرد را آماده مي‌كند تا به صورت ترجيحي برابر آن، واكنش نشان دهد. برخي معتقدند نگرش، نظام بادوامي از ارزشيابي‌هاي مثبت يا منفي، احساسات عاطفي و تمايل به عمل مخالف يا موافق يك موضوع اجتماعي است (‌كريمي، 1379: ص3 ـ 8). مفهوم نگرش از طريق تحليل آن از سه جزء متفاوت تشكيل مي‌شود:

1. جزء شناختي كه مربوط به عقيده‌هاي گوناگون و آگاهي افراد دربارة يك موضوع است.

2. جزء عاطفي (احساسي) كه شامل احساساتي است كه بر اثر رويارويي با يك موضوع در شخص، برانگيخته شده و ارزشيابي را ازآن موضوع مشخص مي‌كند.

3. جزء آمادگي براي عمل (رفتار) است كه شخص در برخورد در بارة موضوع مورد نظر به گونه معيني رفتار مي‌كند. (شيركوند، 1383: ص17).

نگرش‌ها داراي ثبات و دوام قابل توجهي هستند؛ ولي به هر حال، امكان تغيير آن‌ها وجود دارد؛ براي مثال، نگرش شيعيان در طول غيبت صغري و ابتداي غيبت كبري به مسأله غيبت حضرت ولي عصر(عج) نگرشي حديثي بوده است؛ اما طولاني شدن غيبت امام دوازدهم، سبب شد علماي اماميه با روش‌هاي كلامي و استدلال عقلي، نگرش شيعيان به اين موضوع را تغيير دهند. آنان در اين كار، با بهره گيري از دو اصل «ضرورت وجود امام در هر دوره» و «عصمت امام» قاعده لطف را بنا نهادند. بر اساس اين قاعده بر خداوند است كه از راه لطف بر بندگان خود، اماماني را ميان بندگان گسيل كند تا راه و رسم صلاح و معاد و معاش را به آنان بياموزد. (رباني گلپايگاني، 1386: ص76) قاعده لطف، بنياد نظري لازم براي تغيير نگرش به مسأله «غيبت» را در انديشه شيعه استوار كرد. در روان شناسي اجتماعي، موضوع تغيير نگرش، در چارچوب چندين الگو بررسي شده است. هاولند از نظريه‌پردازان اين حوزه، معتقد است كه تقويت كننده‌هاي ارائه شده براي متقاعد كردن تغيير نگرش، بايد قوي‌تر از تقويت‌كننده‌هايي باشند كه وضع موجود را حفظ مي‌كنند. از ديدگاه وي، تغيير نگرش، مبتني بر چهار عنصر است كه سبب متقاعد شدن شخص پيام‌گير يا به عبارتي تغيير نگرش او مي‌شود. اين عناصر عبارتند از:

1. منبع ارائه پيام (پيام رسان): اين كه چه كسي رساننده پيام است، ممكن است به اندازه خود پيام، داراي اهميت باشد. هر قدر نيز منبع پيام، قابل قبول‌تر باشد، احتمال تغيير نگرش بيشتر خواهد بود. شباهت منبع پيام به مخاطبان نيز تأثير بيشتري بر تغيير نگرش خواهد داشت؛

2. ويژگي‌هاي پيام: شيوة انتقال پيام يا رسانه انتقال پيام، تأثير بيشتري بر تغيير نگرش خواهد داشت؛

3. زمينه‌اي كه پيام در آن زمينه عرضه مي‌شود؛

4. شخصيت گيرندگان پيام (مخاطبان) (كريمي، 1379: ص74-83)؛

انقلاب اسلامي در چرخشي مبنايي و تحولي دوران ساز، طرح رويكردي جديد از آموزة مهدويت را سبب شد. اين رويكرد كه تصويرگر فهمي تازه و ارائه دهنده برداشتي نو آمد از نقش آفريني آموزة مهدويت در جامعه بود، به امكاني براي تغيير نگرش به اين آموزه تبديل شد. عناصر اين تغيير نگرش در قالب الگوي توضيح داده شده عبارتند از:

1. منبع ارائه پيام (پيام رسان): امام خميني1 در جايگاه مرجع ديني و بنيان گذار جمهوري اسلامي و سپس متفكران و علما بيشتر از ديگران توانستند در اين تغيير نگرش، تاثير گذار باشند.

2. ويژگيهاي پيام: اين پيام، بيشتر به وسيله منبر و خطابه منتقل مي‌شد. جايگاه منبر در انتقال مفاهيم ديني سبب راحتي اين تغيير نگرشي شده بود. بعد از انقلاب نيز رسانه‌ها در اين تغيير نگرش سهم مهمي ايفا كردند.

3. زمينه پيام: پيوند معنادار بين ظهور حضرت مهدي(عج) و تشكيل حكومت حق و عدل دست مايه نوعي فعال گرايي در جامعه شيعي ايران شده بود. اين امر و نيز ظلم وستم رژيم پهلوي و معرفي امام خميني به نيابت عام آن حضرت، زمينه را براي پذيرش نگرش جديد آماده‌تر مي‌كرد.

4. شخصيت گيرندگان پيام (مخاطبان): مخاطبان پيام، همه شيعيان در سرتاسر جهان مي‌باشند. درطول تاريخ، شيعيان از همه بيشتر در هر دوره‌اي اميد و انتظار داشتند كه منجي رهايي بخش در زمان آن‌ها قيام كند و با درهم شكستن نظام‌هاي فاسد، آنان را از رنج و سختي برهاند. اين موج شديد مهدي خواهي و نجات طلبي، سبب پويايي و تحرك جامعه شيعي شده است.

 

انديشة مهدويت پيش از انقلاب اسلامي

انديشة مهدويت در طول تاريخ خود، دوره‌هاي پر فراز و فرودي را پشت سر نهاده است كه هر يك از آن‌ها، بخشي از روند تكامل تاريخي اين انديشه را تشكيل مي‌دهند. در هر دوره‌اي ـ بسته به شرايط و موقعيت‌هاي سياسي اجتماعي حاكم بر جهان اسلام ـ بعد يا ابعادي از فرهنگ و تاريخ شيعه، رشد و تعالي يافته است.

دورة حضور امامان عليهم السلام كه حدود دويست و پنجاه سال به طول انجاميد، در شكل‌گيري انديشه مهدويت بيشترين تأثير را به خود اختصاص داده است. در واقع، دستاوردهاي فرهنگي اين دوره كه حاصل تلاش‌ها و تعليمات امامان معصوم عليهم السلام بوده است، بن ماية آموزه مهدويت و سرمايه تشيع اصيل شد. فراواني روايات با موضوع مهدويت و آگاهي‌هايي كه از سوي امامان انجام گرفته بود، انديشة مهدويت را به سرعت نزد بسياري از مسلمانان به صورت يك باور عمومي و واقعه‌اي مسلم و حتمي درآورده بود كه به وقوع آن، ايمان داشتند. اين امر را مي‌توان از بهره‌برداري‌هاي منفي برخي فرقه‌هاي منشعب از تشيع دريافت كه براي جلب توجه عمومي و جذب پيروانشان، به اين مسأله تمسك جسته و بدان استناد كرده‌اند.

بازخواني بازتاب باورداشت مهدويت در تاريخ سياسي اسلام در روزگار غيبت امام زمان(عج) دليل ديگري بر اصالت اسلامي و فراگيري رسوخ و اهميت اين انديشه ميان مسلمانان است؛ بنابراين مي‌توان گفت موضوع منجي موعود، به مثابة يك نظرية موعودي تمام عيار و آموزه‌اي نبوي دربارة موعودي آخرالزماني و نجات بخش مطرح بوده و رسوخ و فراگيري نسبتاً قابل توجهي ميان مسلمانان داشته است. با اين حال، بايد جست و جو‌گر اين واقعيت باشيم كه رويكرد به آموزة مهدويت در دوران غيبت كبرا با كاستي‌هايي همراه بود؛ از جمله:

1. تا پيش از انقلاب اسلامي، برداشت منفعلانه و انزواگرايانه از مفهوم انتظار، يكي از عوامل ركود و انفعال و انزواگرايي سياسي شيعيان بود. انتظار منفي و تعطيلي حكومت مشروع، مدتي طولاني، بر انديشه انديشور شيعه چيره گشته بود. به نظر مي‌رسد تجربه تاريخي اين نگاه، شيعه را به اين ذهنيت رسانده بود كه تنها دو مدل حكومت وجود دارد؛ حكومت امام معصوم(ع) و حكومت امير ستمگر كه نمي‌تواند مشروع باشد.

2. در اين دوران انديشه مهدويت در جايگاه يك گزاره ديني بحث و بررسي مي‌شد؛ بدين معنا كه رويكرد غالب انديشوران، معطوف به موضوعات، مسائل، روايات، توقيعات، ادعيه و ديگر مسائل مهدوي به صورت موردي و جزيي بود.

3. نگاه سطحي و عاطفي به آموزه مهدويت، رويكرد غالب در اين دوران است. رهيافت نقل‌گرايانه محض و احساسي از آموزة مهدويت سبب مي‌شود با نقليات و روايات تاريخي «متهافت» و «متناقض» از مهدويت رو به رو شويم كه اساساً تحليل عقلاني دربارة آن ديده نمي‌شود. اين خود عاملي مي‌شود تا به عمق انديشه مهدوي نظر نداشته باشيم. عوامل تاريخي خاص از جمله مهجوريت و مغلوبيت سياسي ـ اجتماعي در قرون متمادي، عاملي شد تا شيعيان، به آموزه مهدويت رويكردي «عاطفي» داشته باشند؛ در نتيجه از كانون انديشه مهدويت، كمترين بهره‌برداري معرفتي ـ معنويتي انجام شود.

 

يافته‌هاي تحقيق انقلاب اسلامي ايران و تغيير نگرش به آموزه مهدويت

1. تحول روش شناختي در رويكرد به آموزة مهدويت

از مهم ترين آموزه‌هاي دين مبين اسلام كه در واقع جلوه‌گري غايتمندي تاريخ است؛ نظريه جامع و كامل «نجات گرايانه» دين، يعني آموزه مهدويت است. اين آموزه، آينة تمام نماي پيش‌گويي وحياني دين مبين اسلام و بيانگر آينده‌اي حتمي، روشن، فراگير، مطلوب و موعود امم است. شايد گزافه نباشد ادعا كنيم هيچ آموزه‌اي از آموزه‌هاي دين مبين اسلام به اندازه اين آموزه، راهگشا و راهبردي نيست.

مهم‌ترين تفاوت انديشه مهدويت در دوره كنوني، در مقايسه با پيش از انقلاب اسلامي، به رويكرد به اين آموزه برمي‌گردد. مهم‌ترين ضلع اين تمايز روشي به رويكرد فعالانه و راهبردي و هويت سازي به اين آموزه است. منحصر كردن انديشه مهدويت به يك تئوري يا نظريه ديني، چيزي جز كوچك‌نمايي اين نهضت اصلاحي جهان‌شمول نيست. تلقّي حداقلي از آموزه مهدويت، ناشي از عدم توجه به قوت و غناي اين آموزه است؛ در حالي كه انديشه مهدويت ـ چه در حيطة نظري و چه در عرصة عملي ـ بسيار فراتر از يك يا چند نظرية تعميم نيافته محدودنگر و حتي فراتر از يك قانون عملي است. (اخوان كاظمي، 1387: ص18)

با پيروزي انقلاب اسلامي ايران رويكرد انديشوران مسلمان و غيرمسلمان به اين انديشه نيز تغيير يافت و ديگر مانند گزاره‌اي هم رديف ساير گزاره‌هاي ديني به تحقيق در بارة آن پرداخته نشد. پيروزي انقلاب اسلامي ايران با آرمانهاي مهدوي سبب شد چارچوب‌هاي نظري و سنتي و رهيافت توصيفي و گزارش‌گونه از آموزه مهدويت كمرنگ شود. حتي اين آموزه خاستگاهي شد براي اصول راهبردي، تا اين آموزه بيش از پيش در متن زندگي مردم وارد شود. تلاش براي رسيدن به جامعة منتظر پيش از ظهور، توجه به نقش و جايگاه امام معصوم(ع) در عصر غيبت كبرا، حاكميت جهاني اسلام به رهبري امام معصوم(ع) و…. از عناصر و مؤلفه‌هاي چنين رويكردي است.

آموزة مهدويت و فرهنگ سياسي برآمده از آن، نقش مهمي در پيروزي انقلاب اسلامي ايفا كرده است. به يقين، تغيير نگرش عمومي به آموزة مهدويت از يك مسأله فرعي به عنصري سياسي، حماسي و تحول آفرين، از دستاوردهاي ايدئولوژيك انقلاب اسلامي به شمار مي‌آيد. انقلاب اسلامي با تمسك به اين آموزه، براي همگان هويتي مهدوي پديد آورد؛ هويتي كه آدمي را به هدفي مقدس در جهت پي گيري آرمان‌هاي بلندش فرا مي‌خواند. آموزة مهدويت نه تنها «هويت مهدوي» مي‌سازد، بلكه رفتارها، كنش‌ها و هنجارهاي جديدي را پديد مي‌آورد.

در نتيجة اين «هويت سازي» و «هنجارآفريني» است كه نهضت‌هاي بزرگي براي مبارزه با جهل و ناداني پديد مي‌آيد. حاصل اين نهضت‌ها، بيداري و حركت‌هاي سياسي ـ اجتماعي برضد استبداد، ستمگري، استعمار و همه قيود آزادي و آزادگي آدمي است. در اين سير و سلوك همگاني، هر جامعه‌اي به ميزان بهرة خود از انديشه مهدويت، به منزلگاهي رسيده و از ظلمت‌ها به انواري دست يازيده است. تنها در دورة معاصر، جامعة ايران با بهره گيري از انديشه مهدويت تا نفي ظلم و ستم پيش آمد. بديهي است كه احوال اقوام و ملل تحت ستم با الهام پذيري از اين انديشه مي‌تواند رو به بهبودي گذارد. در اين گذر و گذار، جامعه بشري، افق آتي خويش را جامعه موعود خواهد ديد؛ جامعه‌اي كه در سايه زمامداري امام عصر(عج) تمام آرمان‌هاي متعالي‌اش به منصه ظهور خواهد رسيد. اكنون نيز با توجه به تحولات پرشتاب جاري و متغيرهاي متعدد در صحنه فرهنگي كشورها ناگزيريم از الگو و روش‌هاي سنّتي فاصله گرفته و مطالعات مهدوي را با توجه به تغييرات محيط داخلي و منطقه‌اي به روزرساني كنيم. بازكاوي و بازپژوهي آموزة مهدويت، يك ضرورت عيني است؛ تا جرياني كه براي ناب‌سازي معرفت ديني اتّفاق مي‌افتد، هماره ناب، زلال و اصيل بماند.

 

2. بازتعريف مكتب انتظار در فرهنگ سياسي تشيع

مي توان بر اين باور پاي فشرد كه همة اركان لازم براي آفرينش يك تحول اجتماعي حقيقي، همه جانبه و كامياب در انتظار مهدي موعود(عج) تعبيه شده است. اساساً نمي‌توان ويژگي تحول‌گرايي اجتماعي و انقلاب‌زايي را از انتظار سلب كرد. اين ويژگي ممتاز مهدويت شيعي از آن‌جا ناشي مي‌شود كه موعود مورد اعتقاد و انتظار شيعه، حاضر است و غيبت او فقط به معناي عدم ظهور است. تشيّع، تنها مذهبي است كه منجي و موعودش زنده و عيني است و مانند ديگر مكاتب و اديان به آينده نامعلوم واگذار نشده است. سوشيانت، منجي آيين زردشتي، در آخرالزمان متولّد مي‌شود و مسيحا كه عهدين، آن را نجات بخش پاياني مي‌داند در آخرالزمان ظهوري مجدّد دارد. در هيچ يك از اين آيين‌ها منجي، وجودي عيني و زنده ندارد. بلكه منجي ملّت‌ها و مكاتب غير از اسلام، موجود يا مفهومي ذهني و ايده‌آلي بيش نيست كه قرار است پايان بخش نزاع‌ها و كشمكش‌ها در آخرالزمان باشد. زنده بودن امام،در جايگاه آخرين امام و حجّت معصوم الهي، رسالت‌ها و نقش‌هاي تعيين كننده و بسيار سودمندي را در نظام هستي ايفا مي‌كند. البته اين وجود عيني و حضور آخرين حجّت الهي، پيام‌هايي را نيز براي پيروانش به همراه دارد، به همين دليل، انتظار به معناي واقعي در تشيّع متحقّق است. در حقيقت، انقلابي‌بودن و حركت‌زايي اجتماعي، ذاتي انتظار است. تعبير انتظار پويا يا مثبت نيز از اين جهت، تعبير صحيح و دقيقي نيست كه گويا انقلابي بودن را براي انتظار، عرضي و خصوصيتي بيگانه مي‌داند كه براي تكميل و كارساز كردن آن در صحنه تحولات اجتماعي، بايد به انتظار افزوده شود.

با پيروزي انقلاب اسلامي، واژه انتظار كه سال‌ها با سكوت و سكون، تحمل ظلم و در يك كلمه، در جا زدن به اميد برآمدن دستي از غيب مرادف شمرده مي‌شد، مفهومي ديگر يافت. اين بار، «انتظار» نه در جايگاه عاملي براي خاموش كردن روح سركش اجتماع، بلكه به مثابه ابزاري براي دگرگون كردن وضع موجود و حركت به سوي آينده موعود به كار گرفته شد. انقلاب اسلامي تنها الگوي عملي برداشت صحيح از انتظار در عصر حاضر است كه آثار و نتايج شگفتي چون قيام ضد بي‌عدالتي‌ها، تلاش براي پيشرفت و تكامل، مبارزه‌جويي با ظالمان و عدم همراهي با حاكمان مشروع را به دنبال داشته است. امام خميني(ره) حكومت جمهوري اسلامي را مقدمه‌اي براي بيداري جهان اسلام از بردگي مدرن مي‌داند و انتظار ظهور حجت را استمرار اقتدار اسلام، تبيين مي‌كند:

ما همه انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت بكنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم، تحقق پيدا كند (امام خميني، 1380: ج18، ص374)

انقلاب اسلامي باعث برانگيخته شدن شيعياني شد كه در جايگاه بخش خاموش جوامع مسلمان تا آن زمان هيچ گونه الگوپذيري‌اي را از آموزه مهدويت در سرنوشت خود و در ساختار سياسي كشورهاي خود نياموخته بودند. با پيروزي انقلاب اسلامي، روح درهم‌شكسته و خسته شيعيان در مناطق مختلف جهان، زنده شد و روحية اميد در كالبد آنان دميده گشت. پس از انقلاب، روحية خودباوري و اعتماد به نفس شيعيان تقويت شد و آنان جرأت و شجاعت خود را باز يافتند. پيروزي انقلاب اسلامي به آنان آموخت كه نبايد براي ظهور مهدي موعود(عج) به انتظار نشست؛ بلكه بايد به انتظار ايستاد. به اين ترتيب، انقلاب اسلامي ايران نقطة عطفي در احياي مكتب انتظار و آموزة مهدويت بوده و تشيّع و اسلام را در قلب حوادث و اخبار جهاني قرار داد. (حافظ نيا، 1388: ص98).

احياي حزب الدعوة عراق، تأسيس مجلس اعلاي شيعيان عراق، تشكيل حزب الله لبنان و جبهة اسلامي براي آزادي بحرين، نهضت اجراي فقه جعفري پاكستان و نهضت اسلامي افغانستان از مصاديق اين امر به شمار مي‌روند (همان).

به هر روي، انتظار ظهور منجي‌اي كه مي‌تواند همه دردها را تسكين بخشيده و به بي‌عدالتي‌ها خاتمه دهد، از عواملي به شمار مي‌آيد كه مي‌تواند انديشه گفتمان انقلاب اسلامي را به سوي مقاومت برابر ظلم سوق دهد و تأييد آن را در زندگي مسلمانان در قالب فرهنگ جهادي جلوه‌گر كند.

ادامه دارد...


منبع:شبستان


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین