عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۰۸۹۰
تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۰:۲۹
کرسی خارج فقه آیت الله‌ العظمی‌ تبریزی(ره)؛
برخی می ‌گویند: بعد از طلوع فجر تا طلوع خورشید شب نیست، و روز هم نیست. روز از طلوع خورشید است. کأنّ شب و روز متقابلین نیستند.
عقیق:در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «تبیین مفهوم «بین ‌الطلوعین» و احکام مترتب بر آن» را منتشر می کند.

ظاهر لیل بین غروب شمس و طلوع شمس است، کما این که ظاهر نهار بین طلوع شمس و غروب شمس است، مگر این که متکلم در کلامش قرینه ‌ای بیاورد یا از خارج دلیلی قائم بشود که مراد متکلم خلاف این است.

هر جا این دو عنوان، یعنی لیل و نهار در کلام شارع موضوع حکم شد، و قرینه قائم شد که مرادش از لیل مابین غروب شمس و طلوع فجر است، یا قرینه قائم شد که مرادش از نهار، بین طلوع فجر تا غروب شمس است، حکم به الحاق در این نهار و لیل را ملتزم می ‌شویم. و اما اگر قرینه ‌ای قائم نشد، مثل ثلاثة ایام در اقل ‌الحیض، و عشره ایام در اکثرالحیض و اقل ‌الطهر عشره ایام، ثلاثین یوماً متردداً در انقضای زمانی که مسافر متردداً قصر می ‌خواند، أخذ به ظاهر می ‌کنیم.

در مقابل این حرف، قولی بود که مابین طلوع فجر و طلوع شمس داخل لیل نیست، بعضی مثل صاحب جواهر [جواهرالکلام/7/220] گفته بودند: هر وقت که لیل اطلاق شود، بعد از فجر، خارج از ظهور لیل است. این ‌ها دو طایفه هستند: یک طایفه می ‌گویند: از طلوع فجر تا طلوع شمس جزء نهار است. یعنی نهار از طلوع فجر تا غروب شمس ممتد می ‌شود. طایفه‌ دیگر می ‌گویند: نهار از طلوع شمس است و لیل هم از غروب شمس تا طلوع فجر است، بین فجر تا طلوع شمس نه از نهار است و نه از شب، بلکه مقابل لیل و نهار است.

این دو قول باقی ‌مانده که گفته بودند: لیل به طلوع فجر منتهی می ‌شود، و نهار به طلوع فجر شروع می ‌شود، این ‌ها به روایاتی تمسک کرده بودند، روایت یحیی ‌بن اکثم را بیان کردیم.

* ادامه روایات در تحدید نهار به طلوع فجر

روایت دیگر از اسحاق ‌بن عمار (وسایل/4/212/ح1) است: «محمدبن‌ الحسن باسناده عن احمد‌بن محمد عن احمد‌بن محمد‌بن ابی ‌نصر، عن عبدالرحمان ‌بن سالم، عن اسحاق‌ بن عمار» شیخ به سندش که صحیح است، نقل می ‌کند از «احمد‌بن محمد‌بن عیسی» یا «احمد‌بن محمد‌بن خالد»، فرق نمی ‌کند به هر دو سندش صحیح است، هر دو از ابی ‌نصر بزنطی روایت دارند. «قال: قلت لابی ‌عبدالله‌ علیه ‌السلام: أخبرنی عن أفضل ‌المواقیت فی صلاة ‌الفجر» از افضل مواقیت در نماز فجر به من خبر بده، چه وقت افضل است که انسان نماز صبح بخواند؟ «قال: مع طلوع ‌الفجر» وقتی که طلوع فجر محقق شد، لذا نافله نماز فجر را قبل از فجر می ‌شود خواند، همان ‌طور که مع ‌الفجر و یا بعد‌الفجر می ‌شود خواند، ولکن افضل این است که نماز نافله‌ صبح را قبل از فجر بخواند که با طلوع فجر نماز فریضه را شروع کند. چرا این افضل است؟ انّ ‌الله تعالی یقول: «انّ قرآن ‌الفجر کان مشهوداً» [اسرا/78] قرآن فجر مشهود می ‌شود، یعنی در نماز فجر حاضر می ‌شود «یعنی صلاة ‌الفجر تشهده ملائکة ‌اللیل و ملائکة ‌النهار» در وقت نماز فجر، هم ملائکه لیل و هم ملائکه نهار حاضر می ‌شوند «فاذا صلی ‌العبد صلاة ‌الصبح» وقتی که نماز صبح را خواند.

یادتان باشد صبح از طلوع فجر شروع می ‌شود، لذا به فریضه، نماز صبح می ‌گویند. صبح در مقابل سحر است، سحر آخر لیل را می‌ گویند که متصل به طلوع فجر است، لذا در ماه رمضان هنوز فجر نشده، می ‌گویند سحری می ‌خوریم. وقتی که نماز صبح را مکلف خواند «مع ‌الفجر» با طلوع فجر«أُثْبِتَ له مرّتین» دو مرتبه، به اعتبار فجر، مذکر آورد، «تثبته ملائکة ‌اللیل و ملائکة ‌النهار» هم ملائکه لیل می ‌نویسند که نماز صبحش را خواند و هم ملائکه نهار. این روایت، را مشایخ ثلاثه (رحمهم ‌الله) نقل کرده ‌اند. [همان، ذیل حدیث]

در وجه دلالت این خبر گفته ‌اند: هنگام فجر، ملائکه نهار باید حاضر شوند، و زمان کوچ ملائکه لیل هم رسیده است، طلوع فجر که شد، لیل تمام شده، اگر نهار از طلوع شمس باشد، ملائکه نهار کجا تشریف دارند؟ هنوز طلوع شمس نشده است. لذا به این نحو استدلال کرده ‌اند. کلام در این دو جهت است: یکی در سند این روایت و یکی هم در دلالت این روایت می ‌شود به آن استدلال کرد یا نمی ‌شود؟

* بحث در عبدالرحمن ‌بن سالم

اما سند: عبدالرحمان ‌بن سالم از این که توثیقی ندارد، تضعیف هم دارد. [رجال ابن‌داود/474] لذا این روایت، من حیث ‌السند ضعیف است.

این روایت را صدوق‌ (ره) به سند دیگری هم نقل کرده است، [وسایل//212/دیل حدیث1] «و رواه ‌الصدوق فی ثواب ‌الاعمال عن محمد‌بن الحسن» استادِ صدوق، محمد‌بن حسن ولید است که محمد را هم نسبت به جدش می‌ دهند، اسم پدرش احمد است، محمد‌بن احمد‌بن حسن ‌بن الولید است؛ نقل می‌ کند «عن ‌الصفار» که مکاتباتی با امام حسن عسکری‌ علیه ‌السلام داشت، صدوق می ‌گوید: تمام مکاتبات صفّار به ابی‌ محمد حسن‌بن علی ‌العسکری‌ علیه ‌السلام پیش من به توقیع خط حضرت موجود است. اما آن ‌ها به مرور تاریخ چه شده‌ اند؟ والله یعلم. «عن ‌الحسن ‌بن موسی ‌الخشاب» که این هم عیب ندارد. «عن عبدالله ‌بن جبله» ثقه است «عن غیاث ‌بن کلوب عن اسحاق ‌بن عمار»، در این سند عبدالرحمان ‌بن سالم نیست، و لکن غیاث ‌بن کلوب است که توثیقی ندارد، لذا این روایت از این سند هم ضعیف است.

* اما دلالت این‌ که ملائکة النهار در آن موقع می ‌آید

روایت رزیق [وسایل/4/213/ح3] در مجالس نقل شده است «باسناده ‌الآتی» اسناد شیخ در کتاب مجالس (همان امالی شیخ طوسی) که آتی است نه در وسایل «عن رزیق» را دو جور خوانده ‌اند:‌ بعضی رُزیق خوانده ‌اند که اول راء غیر معجمه، و بعضی زُریق خوانده ‌اند، هر کدام باشد توثیقی ندارد، روایت من حیث ‌السند ضعیف است «عن ابی ‌عبدالله‌ علیه ‌السلام أنّه کان یصلّی ‌الغداة بغَلَس» امام صادق‌ علیه ‌السلام نماز غداة را در غلس یعنی تاریکی شب می ‌خواند، وقتی که بنا شد فجر طلوع کند، آسمان و زمین تاریک است، امام صادق‌ علیه ‌السلام طبق این روایت، آن وقت نماز فجر را می ‌خواند «عند طلوع‌ الفجر‌الصادق اوّل مایبدُو» اول طلوع می ‌خواند که هوا تاریک است «و قبل ان یستعرض» قبل از این ‌که فجر، عرض به فجر پیدا کند، یعنی پهن شود «و کان یقول: و قرآن ‌الفجر کان مشهوداً» [اسرا/78] استدلال به آیه می ‌فرمود که قرآن فجر مشهود است. «انّ ملائکة ‌اللیل تصعد» ملائکة لیل در این وقت صعود می ‌کنند «و ملائکة ‌النهار تنزل عن طلوع ‌الفجر فأنا أحبّ أن تشهد ملائکة اللیل و ملائکة النهار صلاتی» ملائکه نهار نازل می ‌شوند. سند و دلالتش معلوم شد، آمدن ملائکه دلالت نمی ‌کند که اول نهار، طلوع فجر است، یا آخر لیل طلوع فجر است. این ‌ها قبل از نهار آمده ‌اند، و آن ‌ها مقداری بودند و اعمال عند طلوع فجر را نوشتند که بعد از لیل است، بعد می روند.

* اکتفاء به ادنی مناسبت در اضافه و نسبت

در اضافه، ادنی مناسب کافی است، ملائکه لیل که می‌ گویند چون در نهار نیستند، و ملائکه نهار که می ‌گویند چون در طول نهار هستند. ملائکة ‌اللیل تصعد نه این ‌که صعودشان در آخر لیل است، لیل بعد از طلوع فجر تمام شده است، آن وقتی که امام نماز می‌ خواند، نماز لیل تمام شده بود. این‌ که ملائکه لیل می ‌گویند: معنایش این است که این ‌ها نهار نمی ‌مانند، کارشان لیل است. و به آن‌ ها ملائکه نهار می ‌گویند، چون در نهار هستند. این دلیل نمی ‌شود که نزول آن ‌ها در اول نهار و یا در اول لیل است.

* استدلال به صحیحه زراره در بیان شروع روز

عمده‌ روایات صحیحه زراره [وسایل/4/10/ح1] است، زراره از اباجعفر‌ علیه ‌السلام می ‌پرسد «سألت اباجعفر‌ علیه ‌السلام عما فرض‌الله عزوجل من ‌الصلاة؟ فقال: خمس صلوات فی‌اللیل و‌النهار، فقلت: هل سمّاهنّ‌الله و بینهنّ فی کتابه؟...» در آن ‌جا دارد قال‌ الله تعالی «حافظوا علی ‌الصلوات و‌الصلاة ‌الوسطی» [بقره/238] فرمود: صلاة ‌الوسطی نماز ظهر است «وهی صلاة‌ الظهر و هی اول صلاة صلاّها رسول ‌الله‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم و هی وسط ‌النهار» اول نمازی که ایشان خوانده است، نماز وسط نهار است، «و وسط صلاتین بالنهار» و آن ‌را در وسط دو نمازی که هر دو در نهار است خوانده است. صلاة ‌الغداة و صلاة ‌العصر، یعنی نماز صبح و نماز عصر است. اول نهار از طلوع فجر می‌شود. گفته ‌اند:‌ این صحیحه مبارکه دلالت می‌ کند که نماز صبح (صلاة الغداة) از صلاة‌ النهاریه است، دلالت آن هم واضح است.

جوابش آن است ‌که این صحیحه یک صدری دارد، چون در اول این روایت دارد که خداوند متعال فرمود: (اقم‌ الصلاة لدلوک ‌الشمس‌ الی غسق ‌اللیل) [اسرا/78] بعد و قال ‌الله تبارک و تعالی: «و اقم ‌الصلاة طرفی ‌النهار» [هود/114] نماز را در دو طرف نهار اقامه کن «و طرفاه ‌المغرب و‌الغداة» دو طرف مغرب و نماز صبح است. پس مغرب خارج از نهار شد و این خارج دو طرف دارد، طرف دیگرش صبح می ‌شود، پس این تفسیر دلالت می ‌کند هنگام طلوع فجر تا طلوع شمس لیل است، نهار نیست. نهار از طلوع شمس شروع می‌ شود که «و اقم ‌الصلاة طرفی ‌النهار»، نماز غداة و نماز مغرب طرفی ‌النهار می ‌شود، و نهار هم می ‌شود ظهر و عصر، این صدر با این ذیل معارض است.

تعجب از این است، این روایت با این سند معتبر، که راویش زراره است، زراره از فقها است. در بعضی موارد که امام‌ علیه ‌السلام چیزی می‌ فرمود، او می ‌دید که یک خُرده پیچ دارد، سؤال می‌ کرد مثل آن ‌چه که در نماز قصر وارد شده است که قصر واجب است؟ [وسایل/8/517/ح2] سؤال کرد که خداوند متعال فرمود: «و اذا ضربتم فی ‌الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا» [نساء/101] لاجناح وجوب را نمی ‌فهماند، این جاهای پیچ را از امام‌ علیه ‌السلام می ‌پرسد. در این روایت که زراره از سر تا پا از امام‌‌ علیه ‌السلام نقل می ‌کند، هیچ از امام نپرسید که یابن رسول‌ الله!‌ این ‌که شما در نماز وسطی گفتید و نماز صبح را به نهار داخل کردید، قبلاً گفته بودید نماز صبح طرفی ‌النهار است، این با آن نمی‌ سازد، چرا اعتراض نکرد؟.

بعید نیست که امام‌‌ علیه ‌السلام در اول «اقم‌ الصلاة» فرمود: طرفی ‌النهار غداة را لیل گرفت، این، همان نهار به معنای عرفی است. چون وقتی که مطلق گفته شد و قرینه ‌ای نبود حمل به نهار می‌ شود. زراره می ‌فهمید که نهار، مقابل لیل است، لیل از غروب شمس تا طلوع شمس است،‌ زراره اهل عرف بود، لیل مقابل نهار است.

بعد فرمود: «حَافِظُوا عَلَى ‌الصَّلَوَاتِ وَ‌الصَّلاَةِ ‌الوُسْطَى» این‌ جا فرمود: «و هی صلاة ‌الظهر» آن نماز ظهر است. چرا به این وُسطی گفته شده است؟ چون بین نماز عصر و بین نماز صبح خوانده می ‌شود، که نماز صبح هم قبل از طلوع شمس است، و ‌الحاق به لیل است، ‌در اکثر موارد در عبادات، ‌بعداز طلوع فجر، لیل‌ الحاقی است. لیل و نهار در دو معنا استعمال می ‌شوند، یک معنای عرفی که معنای ظاهر است، اگر قرینه نباشد، و یک معنایی که زراره این را می ‌داند که مبیت در منی تا انقضای لیل است و انقضاء لیل هم تا طلوع فجر است، این موارد الحاق را زراره می ‌داند، زراره فقیه است. امام‌ علیه ‌السلام و می ‌فرماید:‌ به این وسطی گفته شده است، چون بین دو نماز است. این دو نماز در لیل خوانده می ‌شود، اما یکی ‌اش نه در لیل حقیقی، بلکه در لیل الحاقی خوانده می ‌شود. با همدیگر تنافی ندارد.

لذا خلاف ما ذکرنا نمی‌شود. و ملتزم شدن بر این که معنای انتهای لیل عند طلوع فجر است، این درست نیست. بله جاهایی که الحاق می‌ شود ما آن ‌ها را قبول داریم، و اما جاهایی که دلیل بر الحاق نداریم،‌ مثل آن مواردی که اشاره کردیم، همان معنای عرفی را‌ می‌ گوییم.

* بین ‌الطلوعین نه شب است و نه روز

اما برخی می ‌گویند: بعد از طلوع فجر تا طلوع خورشید شب نیست، و روز هم نیست. روز از طلوع خورشید است. کأنّ شب و روز متقابلین نیستند.

* روایات طایفه ثالثه

این‌ ها به دو روایت تمسک کرده ‌اند: روایت اول [وسایل‌الشیعه/4/48/ح10] که کافی هم نقل می ‌کند چنین است: «عن محمد‌بن یحیی عن محمد‌بن احمد عن السیاری عن الفضل ‌بن ابی ‌قرة رفعه عن ابی ‌عبدالله‌ علیه ‌السلام قال سئل عن الخمسین و الواحدة رکعة» در باب نماز گفتیم: صلوات مشروعه فی کلّ یوم و لیلة، نافلةً و فریضةً، 51 رکعت است. این روایت می ‌گوید: چرا 51 رکعت شد و کمتر و بیشتر نشد؟ «فقال: انّ ساعات ‌النهار اثنتاعشرة ساعة» ساعات روز 12تاست «و ساعات ‌اللیل اثنتاعشرة ساعة»، شب دوازده ساعت است، «و من طلوع ‌الفجر الی طلوع ‌الشمس ساعة» از طلوع فجر تا طلوع خورشید ساعتی است «و من غروب ‌الشمس الی غروب ‌الشفق غسقٌ فلکلّ ساعة رکعتان» یعنی برای بیست و چهار ساعت، چهل و هشت رکعت می ‌باشد، دو رکعت هم مال فجر است، می ‌شود پنجاه، «و للغسق رکعة» و برای غسق هم رکعتی قرار داده است که می ‌شود پنجاه و یک رکعت.

* مراد از ساعت در خطابات شرعیه

لفظ ساعت در روایات و در خطابات شرعیه و در قرآن مجید که اطلاق می ‌شود، به معنای وقت است؛ و به معنای وقت موقت است. آن ‌چه که مدلول این روایت است این است که اوقات را تقسیم کرده است در شب به دوازه قسمت، و در روز هم دوازده قسمت، شب طولانی بشود و روز کوتاه شود، فرقی نمی ‌کند.

پس مراد از ساعت در مانحن فیه این ‌جور است، قرینه هم دارد که مراد از ساعت این ساعت شصت دقیقه نیست، چون با «و من طلوع ‌الفجر الی طلوع ‌الشمس ساعة» بیست و پنج ساعت می ‌شود. معلوم می ‌شود که ساعت به آن معنا نیست، و در روایت دارد «و من غروب ‌الشمس الی غروب ‌الشفق غسق» این هم یک ساعت می ‌شود که یک رکعت قرار داده شده است. حدود نیم ساعت یا کمتر طول می ‌کشد.

* اشکال در استدلال به روایات

ولکن روایت من حیث ‌السند تمام نیست، مرفوعه است، که رفع آن از فضل ‌بن ابی ‌قره است، اما این ‌که فرمود: «من طلوع‌ الفجر الی طلوع ‌الشمس ساعة» شب از مواردی می ‌شود که بین غروب خورشید و طلوع فجر اراده شده است، ما سابقاً گفتیم: استعمال را که منکر نیستیم. لکن استعمال دلالت نمی ‌کند که شب موضوعٌ ‌ٌبِه این است.

یک روایت دیگر هم روایت ابی ‌هاشم الخادم [وسایل ‌الشیعه/ 4/52/ح20] است، صدوق‌ (ره) نقل می ‌کند در علل «عن أبیه» از پدرش «عن محمد‌بن یحیی» که محمد‌بن یحیی العطار است که شیخ علی ‌بن الحسین پدر صدوق است، صدوق با کلینی معاصر بودند، محمد‌بن یحیی، هم شیخ (استاد) کلینی بود و هم شیخ (استاد) علی ‌بن الحسین «عن محمد‌بن احمد‌بن یحیی» العطار که محمد‌بن یحیی اشعری و صاحب کتاب نوادرالحکمة است «‌عن ابراهیم ‌بن اسحاق عن محمد‌بن حسن ‌بن شمون عن ابی ‌هشام الخادم» محمد‌بن حسن شمون ضعیف است و ابی ‌هاشم الخادم توثیقی ندارد. و ابراهیم ‌بن اسحاق در او کلامی هست، لذا سند روایت ضعیف است و مدلول آن هم چنین است.

* تعبیر «ماضی» درباره‌ امام کاظم‌ (ع)

«قال: قلت لأبی ‌الحسن الماضی» که در روایات به موسی ‌بن جعفر‌‌ علیه ‌السلام، ماضی اطلاق می ‌شود. ماضی یعنی گذشته، چون مذهب واقفیه ملتزم بودند که موسی ‌بن جعفر‌‌ علیه ‌السلام حی است، مؤسسین مذهب واقفیه به ‌واسطه‌ پول ‌هایی که در ید وکلا بود، خواستند آن پول ‌ها از دستشان نرود، گفتند: موسی ‌بن جعفر‌ علیه ‌السلام حی است. لذا بعد به موسی ‌بن جعفر‌ علیه ‌السلام لقب ماضی دادند یعنی گذشته، وفات کرده است. می ‌گوید: «قال: قلت لأبی ‌الحسن الماضی‌ علیه ‌السلام لِمَ جعلت صلاة الفریضة والسنّة خمسین رکعة؟» چرا پنجاه رکعت شده است؟ «لایزاد فیها» در فریضه و سنت یعنی نماز نافله مترتبه، در این ‌ها زیاد نمی ‌شود «ولاینقص منها؟» کم نمی ‌شود؟ «قال: لأنّ ساعات ‌اللیل اثنتاعشرة ساعة و فی مابین طلوع ‌الفجر الی طلوع ‌الشمس ساعة و ساعات‌ النهار اثنتاعشرة ساعة فجعل الله لکلّ ساعة رکعتین و مابین غروب ‌الشمس الی سقوط ‌الشفق غسق، فجعل للغسق رکعة» برای او هم رکعت قرار داده است و پنجاه و یک رکعت می ‌شود. این «فجعل للغسق رکعة»‌ علاوه بر این ‌که این روایت معارض و منافی با روایاتی است که بعضی صحیح بود که غسق را به انتصاف ‌اللیل معنا می‌ کردند، مابین غروب ‌الشمس و ذهاب ‌الشفق، شفق همان حمره ‌ای است که در طرف مغرب بعد از غروب شمس می ‌ماند کما ذکرنا، بین غروب شمس و زوال آن حمره را غسق قرار داده است. علاوه بر این ‌که این روایات من حیث ‌السند ضعیف هستند، منافی است با آن روایات متقدمه که غسق ‌اللیل، انتصاف ‌اللیل است، لذا از آن قاعده ‌ای که عرض کردیم که شارع تحدید در روز مثل تحدید سفر نکرده است، سفر امر عرفی است، انسان مسافرت می‌ کند، می‌ گویند: کجا بودی؟ می ‌گوید مسافرت بودم. سفر امر عرفی است و شارع این امر عرفی را از حیث مبدأ در طرف قلت تحدید کرده است، فرموده است: سفر آن وقتی محقق می ‌شود که اقلش هشت فرسخ برود، امتدادیاً یا رجوعیاً سفر عرفی را تحدید کرده است.

* حکم بلاد کبیره و صغیره

لذا اگر انسان در وطنش است، و چهل سال آن ‌جا زندگی می ‌کند، و از اول، آن شهر بزرگ بوده است، یا تازه بزرگ شده است، از آن طرف بلد تا این طرف بلد، چهار فرسخ است، مثل بلاد کبیره. آن ‌جا اگر کسی که خانه ‌اش در همان شهر است منتها در طرف شرق است، به طرف غرب رفته، چیزی بخرد و برگردد، از او بپرسند: کجا بودی؟ نمی‌ گوید: مسافر بودم، سفر عرفی صدق نمی ‌کند. لذا گفته ‌ایم: بلاد صغیره یا کبیره فرق ندارد، مبدأ سفر از خارج بلد حساب می ‌شود، یعنی خارج خانه ‌های مسکونی نه کارخانه و باغ ‌ها، چون که شارع سفر به معنای عرفی را تحدید کرده است، نه این ‌که در سفر حقیقت شرعیه دارد.

لذا فرقی نمی‌ کند مبدأ مسافرت، شهر بزرگ باشد یا شهر کوچک باشد، از خارج بلد است. لذا شارع، غسق ‌اللیل و روز را تحدید نکرده است، نه در مبدأ و نه در منتها، ملخص کلام این است که این ‌جا حتی مثل سفر هم نیست. روز عندالعرف اطلاق‌ می ‌شود، جایی که قرینه ‌ای نباشد، چون که چه ‌بسا شب به معنای سیاهی استعمال می ‌شود. یک وقت روز به معنای روشنی استعمال می ‌شود، شمس طلوع نکرد و هوا روشن شده است می‌ گویند: روز شد یعنی دارد روز می ‌شود. این در استعمال واقع است، ولکن آن ‌جایی که یوم در مقابل شب، روز در مقابل شب اطلاق شود «یوم یعنی من طلوع ‌الشمس الی غروب ‌الشمس» معنای اطلاق است، حمل می‌ شود به آن. در باقی موارد الحاق است، که شارع ربما شب را ملحق می‌ کند به روز مثل وجوب ‌الصوم، و ربما عکسش می ‌شود، روز را ملحق به شب می ‌کند، ربما آن که جزئی از روز است ملحق به شب می ‌کند، برای شارع فرقی نمی ‌کند این الحاق حکمی است.


پی نوشت:

تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داود دهقانی دولت‌آبادی

هفته نامه «افق حوزه»

منبع:حوزه


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین