عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۰۸۷۸
تاریخ انتشار : ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۹
روزنوشت‌های داود مهدوی‌زادگان از حج امسال/
گاه این احساس به آدم دست می‌دهد که گویا سعودی‌ها قصد احیاء بازار عکّاظ در مکه پیش از اسلام را دارند. اما همانطور که گفتم مدرن‌سازی مکه تنها شامل شهر نیست بلکه مسجدالحرام هم از این مدرن شدن بی‌نصیب نمانده است.

عقیق: حجت‌الاسلام داود مهدوی‌زادگان عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در حج ابراهیمی امسال حضور داشت و خاطرات خود از این عمل عبادی ـ سیاسی را یادداشت کرده است.
این روزنوشت‌ها در چند بخش منتشر می‌شود. بخش هفتم را در ادامه می‌خوانیم.

*مکّه مدرن و اسلام مدرن

سال 83 که برای حج عمره مشرف شدم، مدینةالنبی را مدرن‌تر از مکّه مکرّمه احساس کردم. این موضوع هم از نوسازی مسجدالنبی صلی الله علیه و آله در قیاس با مسجدالحرام می‌توانستی ببینی و هم از مراکز بزرگ خرید مدینه در قیاس با مکه مکرّمه. ولی در این سفر به نظر می‌رسد پروژه نوسازی مکه مکرّمه از مدینه پیش گرفته است. شهرسازی مکه نیز مدرن‌تر از مدینه به نظر می‌آمد. خیابان‌های عریض جدیدی که در هر طرف هر یک از آنها هتل‌های سر بفلک کشیده وجود دارد. مهم‌ترین خیابان یا منطقه مدرن که از قضا بعثه هم در آنجا مستقر بود، خیابان عزیزیه است. در این منطقه فروشگاه‌های بزرگ زیادی به چشم می‌خورد. می‌شود گفت که در آینده، منطقه تجاری مکه اینجا خواهد بود. گاه این احساس به آدم دست می‌دهد که گویا سعودی‌ها قصد احیاء بازار عکّاظ در مکه پیش از اسلام را دارند. اما همانطور که گفتم مدرن‌سازی مکه تنها شامل شهر نیست بلکه مسجدالحرام هم از این مدرن شدن بی‌نصیب نمانده است. سعودی‌ها به شدت مشغول توسعه مسجدالحرام هستند. به سختی مهندس و کارگر عربستانی مشاهده می کنی. تابلویی را دیدم که بر روی آن عنوان پروژه سوم توسعه حرم آمده بود. قدری که می‌توانستی سَرَک بکشی به مکان‌های در دست ساخت مسجد، متوجه عظیم بودن این پروژه می‌شدی. قسمت‌هایی که از کعبه دورتر بود، چندان احساس مسجد بودن نمی‌کردی بلکه گویا در میان کاخ‌های بسیار مجلل با سقف‌های مرتفع و درب‌های چوبی بزرگ گران‌قیمت قدم می‌زنی. به یکباره سکوت علمای وهابی برابر پروژه مدرن سازی مکه و مسجد الحرام در نظرم آمد. چگونه است که علمای وهابی بسیاری از بناهای تاریخی یا مساجدی که بعضاً بسیار ساده ساخته شده بود به بهانه مظهر شرک بودن فتوابه تخریب داده اند ولی برابر مدرن‌سازی مسجدالحرام سکوت اختیار کرده‌اند. آیا بناست که با اسلام 1400 ساله خداحافظی کنیم و نسل‌های آینده را سرگرم اسلام دویست ساله کنیم؟ آیا در آستانه تشرّف به اسلام مدرن شده توسط آل‌سعود و علمای وهابی هستیم؟ اسلامی که آثار تاریخی آن فراتر از دویست سال قبل نیست؛ یعنی اسلام وهابی!

*دیانت فردی شده

پایگاه سلفی‌گری از دیرباز در مکه و مدینه بوده است و حکومت‌گران آل‌سعود با جریان سلفی وهابیت پیوند وثیقی دارند و پشتیبان مهمی برای هم هستند. البته سیادت آل‌سعود بر وهابیت بیشتر می‌چربد، به طوری که نظریه دولت ساخته بودن وهابیت را تقویت می‌کند، اما به هر حال،‌این سؤال جدی مطرح است که با وجود سیطره فکری وهابیت در عربستان، به ویژه در مکه و مدینه، چگونه است که مدرن‌سازی دو شهر مکه و مدینه - با دیگر شهرهای عربستان کار ندارم - تا این اندازه آشکار و چشم‌گیر است. اجناس و ابزار و تجهیزات اروپایی ـ آمریکایی همه جا را فرا گرفته است. ساعت بزرگ مشرف بر کعبه بی‌شباهت با ساعت لندن نیست. هیچ اِبایی از اینگونه شباهت‌ها دیده نمی‌شود. ماشین‌های آمریکایی و ژاپنی (جی‌ام‌سی، تویوتا و فورد) خیابان‌های شهر را تسخیر کرده است. تصور کنید یک مبلّغ وهابی سلفی، سوار بر یکی از اینگونه ماشین‌ها است و گوشی پیشرفته آمریکایی هم با خود دارد. دیش‌های ماهواره هم اکثر پشت‌بام ساختمان‌ها دیده می‌شود. خلاصه هیچ مخالفتی با مدرن شدن مکه و مدینه از ناحیه جریان سلفی وهابیت به چشم نمی‌خورد و زیر پوست مردم نیز هیچ نشانی از دشمنی با فرهنگ غربی دیده نمی‌شود.

حکومت سعودی هم که روابط بسیار حسنه با مدرن‌ترین دولت غربی؛ یعنی آمریکا دارد بلکه روابط این دو استراتژیک است. از آن طرف، دولت‌های پیشرفته غربی هیچ مشکلی با آنها ندارند. حضور فعال شرکت‌های اروپایی و آمریکا در این دو شهر- به اعتقاد برخی اساساً مدیریت حج با شرکت‌های اروپایی است- کاملاً نشان از حسنه بودن روابط آنها با مردم دارد. در اینجا کسی نمی‌گوید اگر محصولات غربی را می‌خواهی؛ باید فرهنگ غربی را هم بخواهی. آنچنان که برخی روشنفکران وطنی به آن اعتقاد دارند. چگونه است که هر دو طرف با این مشکل کنار آمده‌اند. به اصطلاح روشنفکران «مشکل سنت و تجدد» در اینجا حل شده است و تعارضی دیده نمی‌شود. حال آن که در ایران خودمان، پس از دو قرن هنوز مشکله ای بنام سنت و تجدد ،داغ داغ است.

وجود ذخائر عظیم نفتی در عربستان نمی‌تواند دلیل کنار آمدن غرب با وهابی‌گری حاکم بر مردم عربستان باشد. فرضاً که چنین چیزی باشد ولی این امر دلیل کنار آمدن وهابیت با غرب نمی‌شود. آنها به نفت عربستان محتاجند و نه اینها. چگونه است که مشکل سنت و تجدد در میان مردم وهابی دیده نمی‌شود؟ گمان می‌کنم دلیل این امر در فردی یا شخصی شدن دین در مکه و مدینه است. یعنی همان چیزی که روشنفکر ایرانی تمنّای  تحقق آن را در جامعه ایرانی دارد . دین فردی شده هیچگونه ظهور و بروز عینی ندارد و در معادلات و تصمیم‌گیری‌ها و داوری‌های سیاسی و اجتماعی هیچ سهم و نقشی ندارد. دین فردی شده برابر مسایل سیاسی و اجتماعی رفتاری کاملاً عادی و خنثی از خود نشان می‌دهد. چنین چیزی را در مکه مکرمه مشاهده کردم. نمادهای دینی به غیر از مسجدالحرام و مساجد و معدود اماکن مذهبی تخریب نشده و برخی خیابان‌ها که به نام مردان صدر اسلام نامگذاری شده‌اند، چیز دیگری در سطح شهر دیده نمی‌شود. نگهبانان و خدمه مسجدالحرام و مسجدالنبی با زائران به ندرت در قالب «ضیوف الرحمان» برخورد می‌کردند. آن‌گونه رفتاری که از خادمین حرم ثامن‌الائمه(ع) سراغ داریم در اینجا دیده نمی‌شود. تنها یک بار نیمه شب بود که پلیس راهنمایی مسجدالحرام تاکسی که سوار آن شده بودیم را متوقف کرد و به راننده تذکّر داد که اینها ضیوف الرحمان هستند و نباید کرایه را گران کنی و بیش‌تر از 15 ریال بگیری! ولی راننده همان مبلغ 40 ریال مورد توافق را با 5 ریال تخفیف از ما گرفت. اوج چهره شخصی شدن دین در مکّه مکرمه را روز دوازدهم هنگام خروج از منا و ورودی  شهر دیدم. شهر کاملاً عادی بود. هیچ نشانی از اینکه بزرگترین مناسک دینی جهان در منا اتفاق افتاده دیده نمی‌شد. مردم کاملاً با این رویداد دینی عادی برخورد می‌کردند. هیچگونه تأثری از اینکه چند هزار حاجی روز عید قربان در منا کشته شدند، در سیمای شهر به چشم نمی‌خورد. نهایت سخنی که از مردم این شهر درباره کشته‌های منا می‌شنیدیم این بود که تقدیر الهی است. اما چه عاملی در شخصی شدن دین در میان مردم مکه و مدینه مؤثر بوده است؟

گرچه بت‌پرستی با فتح مکه و ابلاغ برائت از مشرکین از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله؛ و انجام آن توسط حضرت علی علیه السلام، ریشه‌کن شد ولی فردیت موجود در فرهنگ عرب جاهلی هیچگاه کنار زده نشد. فردیت در حجاب و خفاء رفت ولی ریشه‌کن نشد. فردیت بی‌رمق و در حال تقیه تا چندصد سال به حیات خود ادامه داد تا قرن هشتم هجری قمری که با ابن‌تیمیه (661 ق- 728 ق) جانی تازه یافت. اما نوزایی فردیت عرب جاهلی در قرن دوازدهم و با محمد بن عبدالوهاب (1115 ق- 1206 ق) شکل گرفت. انسان، در تفکر وهابی موجودی تنها و بی‌کس است. او حق ندارد به هیچ کس و هیچ سویی توسّل بجوید یا از او شفاعت بطلبد. حجیت هر امر معنوی انکار می‌شود حتی وجود معنوی رسول الله صلی الله علیه و آله. رسول خدا فردی مانند دیگر انسان‌ها بود که مأموریت تبلیغ بر عهده داشت و انجامش داد و رفت. حتماً‌ اگر هم زنده بود نمی‌توانستیم به وجود مقدس آن حضرت توسّل بجوییم و از ایشان شفاعت بطلبیم. سرنوشت همه انسان‌ها مقدّر است و با هیچ چیزی نمی‌توان این تقدیر را بر هم زد. اگر کشتار عظیمی در منا اتفاق می‌افتد؛ تقدیر این‌چنین بوده است و نباید کسی یا نهادی را مقصّر دانست. خدا در دورترین نقطه جای دارد و اگر او نخواهد تقرّب حاصل نمی‌شود. هر مسلمانی باید در تنهایی خود به عبادت مشغول شود؛ اگرچه ممکن است پاره‌ای از عبادات به جماعت انجام شود اما به هر حال نمازش در تنهایی است، روزه و حج او در تنهایی انجام می‌شود. جماعت در اندیشه وهابیت بی‌معنا است. از این رو، فرد از ناحیه دیانت هیچ مسئولیت اجتماعی بر عهده ندارد. درنتیجه اجتماع مسلمین و حراست از آن هم بی‌معنا می‌شود. در اندیشه وهابیت هیچ چیزی مقدس نیست حتی اگر آن چیز مسجد باشد. بی‌جهت نیست که مساجد در زمانه سلطه وهابیت بر این دو شهر مقدس یا تخریب شده یا بسته شده یا تبدیل به خوابگاه شده است. آنچنان که درباره مسجد خیف گفته‌ام. گویی افضل اعمال در مساجد خوابیدن است.  قداست‌زدایی از اماکن مقدس مجوزی برای تخریب بسیاری از آنها شده است .حتی نباید به رسول خدا درود فرستاد. گزارش از این گونه تخریب‌ها در کتاب فاضل ارجمند جناب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای رسول جعفریان با عنوان «آثار اسلامی مکه و مدینه» آمده است. قداست‌زدایی وهابیت شامل حال قبرستاناو دفن مردگان هم شده است. قداست قبور ائمه اطهار: و اولیاء به ویژه در قبرستان بقیع کنار زده شده است. مردگان توسط مأمورین قبرستان تحویل گرفته می‌شوند و در جایی نامعلوم دفن می‌شوند. کسی حق شیون و عزا بر سر قبر عزیز از دست رفته‌اش را ندارد. هیچ قبری نام و نشان ندارد. از یکی از مفتشین وهابی حاضر در قبرستان بقیع سؤال کردم که در این قبرستان چه کسانی آرامیده‌اند. او گفت در اینجا خیلی از صحابه رسول خدا و اولیاء الله دفن شده‌اند اما معلوم نیست که کدام قبر از آنِ چه کسی هست. این معلوم نبودن را وهابیت پدید آورده‌اند و الّا در گذشته معلوم بود و در کتب تاریخی جای قبر هر یک از آن بزرگان معلوم است. کینة عجیبی نسبت به آثار اسلامی در سیرة وهابیت مشاهده می‌شود. تعمدی در کار است که بناهای جدید و مدرن جایگزین آثار اسلامی شود به طوری که هیچ نشانی از تاریخ اسلامی هزار چهارصد ساله باقی نماند. هتل ما جنب مسجد الاجابهٔ بود. این مسجد از مساجد تاریخی اسلام است و به همان شکل باقی مانده است. ظاهراً در تخریب آن موفق نبودند لکن مقابل آن، مسجد مدرن بزرگی ساخته شده است و همیشه صدای اذان و دعوت مردم به نماز از این مسجد به گوش می‌رسید. به هر روی، تمام تلاش اندیشه وهابی‌گری آن است که دین در عرصه جامعه و سیاست هیچگونه ظهور و بروزی نداشته باشد. بدین ترتیب، فرایندی از فردی شدن دیانت در این دو شهر مقدس و دیگر شهرهای زیر سلطه وهابیت پدید آمده است.

تفکر وهابیت مبتنی بر دو آموزه اسلامی نفی شرک و اصل تقدیر است. این دو آموزه از اصول مسلم تمام فرق و مذاهب اسلامی است و صاحبان فرق  انکار آن دو را خروج از اسلام می‌دانند لیکن هیچیک از آنها به چنین نتایج تخریب‌کننده‌ای نرسیده‌اند. اگر تلازمی میان این باشد هرگز نمی‌بایست میراث اسلامی در مقیاسی به این گستردگی تخریب شود. در رفتار و کردار وهابیت هیچ نشانی از عمل به سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و صحابه دیده نمی‌شود. فکر وهابیت محصول اجتهاد برأی است که خود را بر دو آموزة اسلامی نفی شرک و اصل تقدیر تحمیل کرده است. تفسیر وهابیت از این دو اصل کاملاً مستقل از کتاب و سنت است. پیروان آن بی‌هیچ دغدغه‌ای از ناحیه کتاب و سنت، صرفاً‌ مستند به آموزه شرک، مؤمنین و موحدین را مشرک و کافر می‌خوانند و احکام مجازات مشرکین را بر آنها بار می‌کنند. تقدیرگرایی وهابیت کاملاً دست حکّام و سلاطین آل‌سعود را باز گذاشته تا از یمن تا شامات و حتی در قلب اسلام، مکه مکرّمه، مرتکب هرگونه کشتاری بشوند، به هر روی آنچه در وهابیّت حجیّت دارد، اجتهاد من است و نه کتاب و سنت. کتاب و سنت در آیین وهابیّت حجیت ندارد. پیروان آن بدون کتاب و سنّت، صرفاً با تحمیل خود بر آن دو اصل اسلامی؛ مجموعه‌ای از اعتقادات دینی و احکام عملی را می‌توانند بازسازی کنند. به همین دلیل، وهابیت برخلاف برداشت رایج که آن را نقل‌گرا می‌دانند، به شدت عقل‌گرا هستند. خطای بزرگی است که وهابیت را فرقه‌ای نقل‌گرا تصور کنیم. مهم‌ترین ویژگی نقل‌گرایی، اصل احتیاط است. نقل‌گرایان به سادگی فتوا به چیزی نمی‌دهند. فقه نقل‌گرا در هر امری، احتیاط را از نظر دور نمی‌کند. فقه نقل‌گرا فتوا به تخریب آثار اسلامی و کشتار مسلمانان بی گناه نمی‌دهد. فقه نقل‌گرا قرآن کریمی را که در دست یک شیعه است، العیاذ بالله به داخل سطل آشغال پرتاب نمی‌کند. اما فقه عقل‌گرا به دلیل عجول بودن عقلانیت، احتیاط را کنار می‌گذارد و به راحتی فتوا به تخریب آثار اسلامی و کتشار مسلمانان و بی‌حرمتی کردن به کتاب مقدس و کتب ادعیه می‌دهد. بعد هم اگر متوجه خطای خود شود - که چنین توجهی هم غالباً اتفاق نمی‌افتد- با همان اصل تقدیر خود را تبرئه می‌کند.

خیلی سالها قبل به خاطر دارم، نشریه کیهان فرهنگی در یکی از شماره‌های اولیه خود مقاله‌ای درباره شباهت‌های وهابیت و پروتستانیسم منتشر کرد. گمان می‌کنم نویسنده آن مقاله آلمانی بود. بعدها که مطالعه انتقادی روی کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری» تألیف ماکس وبر، جامعه‌شناس آلمانی، انجام دادم، بیشتر با مذهب پروتستان و شباهت‌های آن با فرقه وهابیت آشنا شدم تا اینکه در حج امسال با مشاهده عینی وهابیت در مکه و مدینه بیشتر بر شباهت‌های این  دو فرقه آگاه شدم. آیا ممکن است  وهابیت محصول غرب در قلب اسلام باشد؟ نمی‌دانم، باید تحقیق گسترده‌ای در این باره انجام شود. اما به هر روی، پاره‌ای شباهت‌ها، مانند فردی شدن دیانت، تقدیرگرایی، قدسی‌زدایی و عقلانیت میان وهابیت و پروتستانیسم دیده می‌شود. گرچه وهابیت همچون پروتستانیسم - آن‌گونه که ماکس وبر گفته است- سر منشاء توسعه عقلانی در شبه جزیره نشده است ولی مشکل مدرنیزاسیون در عربستان را از میان برداشته است. چنانکه گفته شد در مکه و مدینه هیچ نشانی از تعارض با مدرنیته دیده نمی‌شود. فردیت مدرن هیچ تضادی با فردیت جماعت وهابی مکه و مدینه ندارد. حتی فقدان دموکراسی و عدم رعایت حقوق بشر در عربستان، موجب بر هم خوردن روابط حسنه میان وهابیت و غرب نشده است. شاید یکی از دلایل مهم عدم شکل‌گیری قشر روشنفکران در عربستان به همین موضوع بازگردد.

اساساً وهابیت خلاء روشنفکری در عربستان را جبران کرده است، بلکه مبلغان وهابی در عربستان همان کارکردهایی را دارند که از جریان روشنفکری انتظار می‌رود. کارکردهای روشنفکری در کشورهای پیرامونی عبارت از خصوصی‌سازی دیانت و تقدس‌زدایی از آن و کاهش سطوح مقاومت دینی برابر غرب جدید است. تمام این کارکردها در وهابیت مکه و مدینه وجود دارد. بی‌جهت نیست که تجددخواهان ایرانی نگاه مثبتی به وهابیت دارند و در نقد دیانت ایرانیان از اندیشه وهابی متأثرند. یک نمونه از این تأثیر را می‌توان در کتابچه «اسرار هزار ساله» تألیف حَکَمی‌زاده سراغ گرفت. سال گذشته (1393) وقتی جریان وهابی داعش شهر موصل در عراق را تصرف کرد و در آنجا مدعی برپایی دستگاه خلافت شد؛ یکی از نشریات اصلاح‌طلب به استقبال آن رفت و داعیه خلافت را برای آنها نظریه‌پردازی کرد.

اما دلیل خصومت وهابیت با تشیع چیست؟ آیا دلیل همان است که صبح و شام در هر مأذنه‌ای سر می‌دهند؛ یعنی مشرک بودن رافضیون است یا حقیقت خصومت را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد. مبلغان وهابی به خوبی می‌دانند فکر شیعی اصل و نسب‌دارتر از هر فرقه اسلامی است و بیدی نیست که با اتهام شرک و کفر بخود بلرزد. فکر شیعی در مسلمان بودن وهابیت تردید دارد تا چه رسد به آن که وهابیت را جزء فِرق اهل تسنن به حساب آورد. آنها با مشرک خواندن دیگران، فرار به جلو می‌کنند زیرا در غیر این صورت مجبورند مسلمانی خود را اثبات کنند. پس دیگران را تکفیر می‌کنند تا نامسلمانی و مشرک بودنشان مخفی بماند. گمان می‌کنم ریشة خصومت وهابیت با تشیع به همان کار ویژههای وهابی بازمی‌گردد که به شدت از سوی اندیشه شیعی مورد هجمه و ابطال جدی قرار گرفته است. تشیع بر شخصی شدن دیانت، تقدس‌زدایی و تفسیر غلط از تقدیرگرایی و نفی حجیت‌های منصوص، نقدهای جدی و مستحکمی دارد. فکر شیعی خواهان اجتماعی شدن دیانت و حضور فعّال دین در تمام عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و به طور کلی به رسمیّت شمردن مرجعیت دین در همه عرصه‌های حیات بشری است. تشیع برابر تقدس‌زدایی و تفسیرهای غلط از تقدیر- آن‌گونه که خاطیان و مجرمان راه گریز پیدا می‌کنند و حاکمان جور را مستبدتر می‌کند- می‌ایستد و با براهین قاطع آنها را رد می‌کند. چنانکه خصومت پاره‌ای از جریانات روشنفکری ایران با اندیشه شیعی نیز به همین امور بازمی‌گردد. اندیشه شیعی در ایران، تاکنون توانسته است با صلابت برابر پروژه‌های خصوصی‌سازی دیانت و تقدس‌زدایی از دین و نفی مرجعیت دین ایستادگی نماید. تشدید خشونت وهابیت علیه تشیع در یکی دو دهة اخیر هم به ناتوانی او در به حاشیه راندن تشیع از متن تفکر اسلامی و جهان اسلام بازمی‌گردد. تجربه بشری نشان داده است که هرگاه فردیت در رسیدن به مقصود ناتوان باشد؛ رفتارهای خشونت‌آمیز غیرانسانی از آن سر می‌زند. خشونت فردیت عرب جاهلی که حالا خود را در قامت وهابیت آشکار کرده است؛ تازگی ندارد و از صدر اسلام تا به امروز سابقه دارد. اولین جلوه‌های چنین خشونتی پس از اسلام به ظهر عاشورا سال 61 هجری قمری بازمی‌گردد. وهابیت رابطه وثیقی با دشمنان اباعبدالله حسین علیه السلام برقرار کرده است.

 

ادامه دارد...

منبع:فارس

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین