عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق برای استفاده ذاکرین منتشر می کند
به مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا (س) ، عقیق جدیدترین اشعار شعرای آیینی کشور برای این مناسبت را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند:

سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا (س)  ، عقیق جدیدترین اشعار شعرای آیینی کشور برای این مناسبت را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند:






عبدالعلی نگارنده:

کس نداند مقام زهرا را

تا نداند مرام زهرا را

کس نداند در اقتدا به رسول

جز علی اهتمام زهرا را....

حضرت قائم از تبهکاران

می کشد انتقام زهرا را

ملک دوزخی اگر شنود

از نگارنده نام زهرا را

بشنود این خطاب از یزدان

که رها کن غلام زهرا را

 

محمد کاظمی نیا:

سوی معراج کمال توست سمت بال ها

قد به سن تو نخواهد داد،سن و سال ها

شان انسان کمتر از توصیف زهرایی توست

فرق چندان نیست بین با زبان و لال ها

هر نبی آمد کمی "قدر" تو را تبلیغ کرد

"تو شناسی" بود مقصود همه ارسال ها

هر کسی لایق به خدمتکاری این خانه نیست

چشم باید دوخت بر اخلاص ها، اقبال ها

خاک پای خادمت بودن خودِ آقایی است

ختم خواهد شد به خاک پای تو آمال ها

سوختن دارد مقام قرب،دور و زود هم

بستگی دارد تقرب ها به سوز و حال ها

حال و روزِ سوزِ این دل گرچه رو به راه نیست

می رسند آخر به عشق تو! تمام کال ها


عارفه دهقانی:

تو مادری آن را که با داغت عجین باشد

خوشبخت شد آنکس که با تو همنشین باشد

ای مرجعِ تقلیدِ زن های سبک پرواز!

پلکی بزن که جانِ ما در آستین باشد

چادرسیاهت شب به شب پهن است و در هر روز

چادرنمازت آفتابِ سرزمین باشد

باید که دستی زد به این چادر...توسّل جست

چون چادرت تفسیری از حبلُ المتین باشد

ارثیّه ی نابت...حجابت ، سایه پرور شد

تا قامت ریحانه ها پنهان ترین باشد

در بندگی و همسری و مادری و علم

جز تو چه کس "خیرُ النّساء العالمین" باشد؟

دستانِ تو چرخانده دستاسِ دو عالم را

"لولاک..." در مدحِ تو قطعا شرطِ دین باشد

نُه سالِ نوری ، "عشق"  را در خانه جا دادی

تا در فراقت با امیر المومنین باشد

ای مادرِ آیینه و آب و گل و لبخند

ای کاش مانندِ تو یک زن ، اینچنین باشد

حسن لطفی:

از بس فرشته است گذر جای ندارد

جبریل سر آورده و پر جای ندارد 

بند آمده این راه دگر جای ندارد 

با دختر بابا که پسر جای ندارد 

امشب شب عشق است، شب مادر باباست 

با قبله بگو قبله ی ما حضرت زهراست 

بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی 

مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی 

با نقطه ی با، نقطه ی پیوند تو هستی 

آیینه قدی خداوند تو هستی 

چیزی به جز از نور خداوند نداری 

سوگند خدا گفت که مانند نداری 

بانو چه شگفت است هبوطی که تو داری

قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری

صد رشته قنات است قنوتی که تو داری

آرامش دریاست سکوتی که تو داری

**

عزم من و تو جزم شد و کارگر افتاد

دشمن به عقب رفته و از پشت سر افتاد

تا پای فشردیم از عالم سپر افتاد

با آلِ علی هرکه در افتاد وَر افتاد

ما سخره ی سختیم که از باد نلرزیم

این درس به ما مادر ما داد نلرزیم

هرجا که بلند است به زیر قدم ماست

بر هرچه سه تیغ است شکوه عَلَمِ ماست

هر بیش که دارند در این پهنه کَمِ ماست

موجیم که آسودگی ما عَدَم ماست

ما درس جز از محضر اسلام نگیریم

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما

هر تیر توان داد به برخاستنِ ما

با ماست همیشه نفسِ بت شکن ما

در سایه ی زهراست تمام وطن ما

این خصم زبون است اگر بد دهنی کرد

وین سیره یِ زهراست که دشمن شکنی کرد

**

دریایِ علی،غیرت طوفانی ات عشق است

ای مرد ترین مرد،رجز خوانی ات عشق است

**

جایی که ملک چشم کشد گرد محال است 

با نام شفا پرور تو درد محال است 

جز شیر خدا گرد تو یک مرد محال است 

رفتی و جز از تو هما درد محال است 

با تیغ به تو تکیه کند شیر خداوند 

ای خطبه ی تو غیرت شمشیر خداوند 

از روز ازل هر تپشت یاد علی بود 

نَبْضَت،ضربانت،نفست ناد علی بود

این هشت فلک فاطمه آباد علی بود 

خانم همه ی حرف تو فریاد علی بود 

میلاد توُ باز نمک گیر غدیریم 

از توست که مانند تو درگیر غدیریم 

 

وحید محمدی:

 

دل خوشی یعنی خدا را داشتن

در بهشت لطف او جا داشتن

بین سینه حب مولا داشتن

مادری مانند زهرا داشتن

دل خوشی یعنی دو دنیا مال ماست

روز محشر فاطمه دنبال ماست

بندگی یعنی عبادات شبش

ذکر تسبیحات بر روی لبش

سجده های غرق نور زینبش

آن حجابی که رسید از مکتبش

بندگی یعنی حجاب فاطمه

سجده های ناب ناب فاطمه

عشق یعنی خنده های فاطمه

پر گرفتن در هوای فاطمه

نوکری کردن برای فاطمه

با امید یک دعای فاطمه

عشق یعنی یک نگاه مادری

سر پناهی در پناه مادری

زندگی یعنی سکوتی پر سرور

انعکاس نور در سیمای نور

و بساط عاشقی ها جور جور

دور باد از زندگیشان چشم شور

زندگی یعنی بهشت بندگی

بندگی کردن برای زندگی

سادگی یعنی به کم ها ساختن

در تنور خانه نان را ساختن

و حصیری زیر پا انداختن

نه به دنیا و طلا دل باختن

سادگی یعنی دو لیوان گلی

وصله نعلین مولایم علی


رضا رسول زاده:

تا آسمانی هست پرواز است بالی هست

در دل امیدی هست تا راه وصالی هست

شکر خداوندی که با تو آشنایم کرد

در سجده می افتم که نورت این حوالی هست

درک مقامات تو و ذهن بشر ، هیهات

دل خوش به این ماندیم که خواب و خیالی هست

سلمان شدن که نیست ساده ، کار می خواهد

سه قرن اول انتظار خاکمالی هست

تو رحمت محضی و فیضت می رسد دائم

تا که نگاه لطف تو بر این اهالی هست

ما از تو ممنونیم ذره پروری کردی

قابل نبودیم و تو بر ما مادری کردی

راز شب قدری و قدرت را خدا داند

تو سرالاسراری و این را مصطفی داند

یعنی خدا شیرازه ی خلقت تو را خوانده

وقتی تو را محور بر آن جمع کسا داند

حیدر نبود ، هم کفو تو پیدا نمی گردید

شان تو را تنها علی مرتضی داند

از انبیا هم عصمت تو هست بالاتر

آری خدا این رتبه ی خیرالنسا داند ؟

اول نمود اقرار ای مادر به فضل تو

هر کس که خود را سائل آل عبا داند

با عشق تو بانو گره خورده حیات ماست

روز قیامت مهر تو برگ نجات ماست

تو آسمان و یازده خورشید دنبالت

وقت سلوکت می رسد پیش خدا بالت

نامی ز حورالعین در آیات انسان نیست

این هم یکی از صد هزاران وصف اجلالت

وحی است گویا ، احترامت واجب عینی است

وقتی که می پرسد نبی هر روز احوالت

شیرین ترین میوه هایت را به ما دادی

جبریل شد جبریل با یک میوه ی کالت

ما فکر دنیا و تو فکر محشر مایی

ما آرزومان چیست و تو چیست آمالت !

"حی علی خیر العمل"  یعنی ولای تو

یعنی که نیکی کردن بر بچه های تو

بوی خدا آید ز هر جا بگذری خانم

وقت عبادت از خدا دل می بری خانم

وقتی سفر می رفت پیش تو دلش می ماند

تو باعث دلتنگی پیغمبری خانم

تو ازدواجت با علی امری الهی بود

خوشحال بودی که برای حیدری خانم

مریم زمان خود زنی برتر به عالم بود

تو از زنان هر دو عالم برتری خانم

گویند مردم کاش ما هم فاطمی بودیم

روزی که تو فرمانروای محشری خانم

پیش خدا خوش باش جای تو به دنیا نیست

با آن کمال اینجا برای روح تو جا نیست

نزد خدا دارای عز و اعتباری تو

ام ابیها شاه بیت روزگاری تو

تو حجت الله بر امامان هستی ای مادر

می ماند آدم با مقاماتی که داری تو

تیغ دو دم یا که سپر ، حیدر نمی خواهد

شیر خدا را  هم سپر ، هم ذوالفقاری تو

اما علی را باورش کی بود تا بیند

در هر کجای خانه اش لاله بکاری تو

محشر به هم می ریزد از یک سو حسین بی سر

از یک طرف هم دست عباست می آری تو

بر رشته های چادر تو دست اندازیم

بر این مقام نوکری آن روز می نازیم

 

سید پوریا هاشمی:

وسع کم داشته را لطف فراوان باید

از عطش سوخته را رحمت باران باید

 

تا به اوج کرم دست کریمان برسیم

سیر در معرفت سوره ی انسان باید

 

گل اگر میل به گلدان نکند میمیرد

سر سودا زده را شوق بیابان باید

 

لطف این طایفه به خون جگری وابسته ست

شانه تا که برسد زلف پریشان باید

 

مادری کن که به این مادریت محتاجیم

کودکی گم شد اگر ،گرمی دامان باید

 

گرچه ما لکه ی ننگیم و مضافیم همه

دور سجاده تو گرم طوافیم همه

 

انبیایی که کرامات مکرر دارند

چشم امید به یک جلوه ی کوثر دارند

 

آسمانی شده ها در تب و تاب اینند

کمی از خاک قدم های تو بردارند

 

تا بخواهی در این خانه کنیز آوردیم

نذر تو قوم عجم هر چه که دختر دارند

 

فاطمه جلوه مولاست ، علی جلوه ی او

این دو آیینه به هم حسن برابر دارند

 

ذکر تسبیح تو هر لحظه به روی لب ماست

مست ها دائما انگیزه ی ساغر دارند

 

آیه با زیر عبا رفتن تو نازل شد

پنج تن با قدم فاطمه محور دارند

 

دل به دست تو سپردیم طلا پس دادی

باز هم بیشتر از حد گدا پس دادی

 

مینویسم سر خط یا علی و یا زهرا

قافیه ساختم از نام علی با زهرا

 

آسمان روی زمین و پدر خاک علی

حضرت کوثر ما ، مادر دریا ، زهرا

 

سپر محکم هر غصه ی پیغمبر علی

راحت جان علی ، جوشن مولا ، زهرا

 

حشر اسرا و قلم ،فاطر و زلزال علی

کهف یس نبأ و واقعه طه ،زهرا

 

نور الانوار علی ، مخزن الاسرار علی

سر مستور شده ،باطن و معنا ، زهرا

 

پیش عالم همه جا عالمه باید باشد

هرکجا هست علی فاطمه باید باشد

 

شأن دستی که دخیل است به کوثر بالاست

چون که غوغای تو در وادی محشر بالاست

 

سوختن،آب شدن،بی کس و بی یار شدن

سختی عشق همینست ، رهش سر بالاست

 

تا ز تو دور شدم گریه کنان برگشتم

حس وابستگی طفل به مادر بالاست

 

هر چه دارید به خانه ، به گدا میبخشید

خب طبیعی ست شلوغی دم این در بالاست

 

خطبه ی مسجد تو شهد تمام دین است

لطف زهراست فقط ، شیعه سرش گر بالاست

 

همه ی زندگی ات را به امامت دادی

از زمین خوردن تو،پرچم حیدر بالاست

 

بروی شهپر جبرئیل فقط جای تو بود

شاهد بندگی تو ورم پای تو بود

 

طی شده فاطمیه ، روضه به پا هست هنوز

داغ تشییع تنت بردل ما هست هنوز

 

علت خانه نشینی علی معلوم است

رد خون ، بر روی مسمار بجا هست هنوز

 

بچه ها بعد تو از خواب و خوراک افتادند

بین یک شانه ز مویت ، دو سه تا هست هنوز

 

زینبت برد ز تو ارث زمین خوردن را

دختری منتظر کرب و بلا هست هنوز

 

میرسد نوبت آن لحظه که در روز دهم

بدن شاه به گودال رها هست هنوز

 

دور تا دور تنش پر شده از اهل زنا

اثر تیر جدا،نیزه جدا هست هنوز

 

آتش خیمه همان آتش پشت در بود

سر بر نیزه همان زخم سر مادر بود

 

ناشناس:

این عشق که پیدا شدنش دست خودم نیست

با طبع که شیدا شدنش دست خودم نیست

جا کرده به دل پا شدنش دست خودم نیست

شامی است که یلدا شدنش دست خودم نیست

 

از دست من این می رسد آواز بخوانم

از شوق شکوه شب پرواز بخوانم

 

حال من و امثال مرا کیست بفهمد

نقص رطب کال مرا کیست بفهمد

تعبیر شب فال مرا کیست بفهمد

خاکستری بال مرا کیست بفهمد

 

از بس پی یا فاطمه یا فاطمه رفتیم

دور و بَرِ او کسوت پروانه گرفتیم

 

هرچند ثواب سخن از فاطمه کم نیست

وصف کمی از فاطمه هم کار قلم نیست

رفتن به سوی منزل او کار قدم نیست

این سیل نمایان شده جز قطره و نم نیست

 

الله که توصیف نشد با لب و ابرو

زهرا که عیان نیست به جز بر علی و هو

 

زهرا نمک آب و گِل احسن رَبّ است

زهرا همه جا میسره تا میمنه رَبّ است

زهرا سر سجادۀ خود یک تنه رَبّ است

حرفی که زدم مطمئناً گردن رَبّ است

 

این کیست که می شاید از او رَبّ شده باشد

یک چشمه از او حضرت زینب شده باشد

 

ای آینه ی دیده ی مرآتی معراج

حسن سحر پیر خراباتی معراج

خوش طعم ترین سیب ملاقاتی معراج

ای دخترک احمد و سوغاتی معراج

 

پس چله نشینی پدر داد نتیجه

از بوی خوشت بود که افتاد خدیجه

 

بالا بنشین و به همه حکم بران و

پیغام خدا را به خلائق برسان و

گه گاه به این سائل مسکین بده نان و

گه گاه کمی چادر خود را بتکان و

 

بفرست نسیمی که هلاکیم ز گرما

محتاج نگاهیم خودت چاره بفرما

 

من منتظرم دست به دستاس بگیری

نان پخت کنی تیرگی از ناس بگیری

محشر کنی از خاک هم الماس بگیری

دست همه را با  یَدِ عباس بگیری

 

مدیون توام عاشق گندم شدنم را

در محشر کبرای شما گم شدنم را

 

هر چند که صد حوزهء علمیه بنالند

در وصف کمالات تو خانم همه لالند

در شوق اذان تو همه شهر بلالند

از شعر تو خواندن همه دنبال کمالند

 

خرجیِ گلو را بده تا ای اَمة الله

یاد تو کنم وقت علیاً ولی الله

 

ای آنکه خدا برده ز تو رجس و پلیدی

این طشت و گلیم و قَدَحَت چند خریدی

چه رخت و لباس نو و چه شال سپیدی

در راه زنی سائل و مسکین تو ندیدی

 

دیدیم فقیر است و به دنبال لباس است

گفتیم فقط پیش تو اینگونه کرم هست

 

اذنی بده سلمان شوم و مال تو باشم

راهم بده در خانه کمک حال تو باشم

روزی خور هر روز و مه و سال تو باشم

با پرچم یا فاطمه دنبال تو باشم

 

پس تربیتم با تو و آقا شدن از من

دستان دعا از تو منا شدن از من

 

زینب ز تو آموخته جارو زدنش را

چادر به سری را گره بر رو زدنش را

هنگام بلا تکیه به پهلو زدنش را

در معرکه ها دست به گیسو زدنش را

 

ای وای از آن روز که غم مرز ندارد

یک شهر به جز چشم و دل هرز ندارد

 

 

منبع : شعر شاعر ، حسینیه

 

 

 



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین