عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۷۳۸۶
تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۴
انوشیروان،خدمتکار مخصوص درباری داشت،که همواره در خدمتش بود،به او سه کاغذ داد،و گفت:هر وقت من خشمگین شدم و خشمم شدید شد این سه نوشته را یکی پس از دیگری به من بده.

عقیق: انوشیروان، خدمتکار مخصوص درباری داشت، که همواره در خدمتش بود. به او سه کاغذ داد و گفت: هر وقت من خشمگین شدم و خشمم شدید شد این سه نوشته را یکی پس از دیگری به من بده.

غلام درباری پیشنهاد انوشیروان را پذیرفت، تا روزی انوشیروان بر سر موضوعی، سخت خشمگین شد. غلام یکی از رقعه ها را به او داد که در آن نوشته شده بود:

"خشم خود را کنترل کن تو خدای مردم نیستی

سپس دومی را به او داد،که در آن نوشته شده بود:

"به بندگان خدا رحم و مهربانی کن،تا خدا به تو رحم کند

سپس سومی را به او داد،که در آن نوشته شده بود:

"بندگان خدا را به اجرای حق خدا،سوق بده،که در پرتو چنین کاری به سعادت می رسی

به این ترتیب لحظه به لحظه،از خشم انوشیروان کاسته شد.*


پی نوشت:

داستان دوستان،ج۳

منبع:باشگاه خبرنگاران

211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین