عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۵۷۱۲
تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۱
درنگ كردم از اينكه بپرسم اين چهار نفر چه كسانى هستند، نزد ابوبكر رفتم و جريان را گفتم ، و پيشنهاد كردم شما از رسول خدا (ص) بپرسيد كه اين چهار نفر، كيانند؟
عقیق: آنس بن مالك مى گويد: روزى رسول خدا(ص) فرمود: انّ الجنة مشتاقة الى اربعة من امتى.((قطعا بهشت، مشتاق به چهار نفر از امت من است.))
درنگ كردم از اينكه بپرسم اين چهار نفر چه كسانى هستند، نزد ابوبكر رفتم و جريان را گفتم ، و پيشنهاد كردم شما از رسول خدا (ص) بپرسيد كه اين چهار نفر، كيانند؟
ابوبكر گفت : ترس آن دارم كه جزء آن چهار نفر نباشم، و دودمانم((بنوتيم)) مرا سرزنش كنند.)) نزد عمر رفتم و جريان را گفتم، و پيشنهاد كردم شما سؤال كنيد، در پاسخ گفت: ((ترس آن دارم كه من جزء آنها نباشم و خاندانم ((بنوعدى)) مرا سرزنش كنند.)
نزد عثمان رفتم و همين پيشنهاد را كردم ، او نيز گفت: ((ترس آن دارم كه من جزء آنها نباشم و خاندانم ((بنى اميه)) مرا سرزنش كنند.))
به حضور على(ع) رفتم، آن حضرت را در نخلستان ديدم كه به كشيدن آب از چاه اشتغال داشت ، جريان را بازگو كردم، و از آن حضرت تقاضا كردم كه شما از رسول خدا بپرسيد كه اين چهار نفر، كيانند؟!
فرمود: ((سوگند به خدا مى روم و مى پرسم، اگر من جزء آن چهار نفر بودم، حمد و سپاس الهى را بجا مى آورم، و اگر جزء آنها نبودم، از درگاه خدا مى خواهم كه مرا جزء آنها و دوست آنها قرار دهد، هماندم آن حضرت به سوى پيامبر(ص) حركت كرد، من نيز همراهش بودم، به حضرت رسول خدا (ص) رسيديم، ديديم سر رسول خدا (ص) در دامن دحيه كلبى است (او جبرئيل بود كه به صورت دحيه كلبى در آمده بود) وقتى كه جبرئيل، على(ع) را ديد، برخاست و بر آن حضرت سلام كرد و گفت: ((اى امير مؤمنان سر پسر عمويت را به دامن بگير، تو از من سزاوارترين هستى (جبرئيل رفت و پيامبر (ص) در حالت مخصوص وحى بود و سرش را در دامن على (ع) نهاده بود) تا اينكه آن حضرت را ديدم از حالت خاص وحى، خارج شد، مانند كسى كه از خواب، بيدار مى شود، و متوجه شد كه سرش ‍ بر دامن على (ع) است، به على (ع) فرمود: ((حتماً براى حاجتى به اينجا آمده اى.))
على (ع) عرض كرد: ((پدر و مادرم بفدايت، به حضور شما آمدم، سرت را بر دامن دحيه كلبي ديدم، او برخاست و بر من سلام كرد و گفت: سر پسر عمويت را به دامن بگير، و تو اى اميرمؤمنان، سزوارتر از من به رسول خدا هستى.
رسول خدا (ص) فرمود: ((آيا او را شناختى ؟))
على (ع) گفت: ((او دحيه كلبى)) بود.
پيامبر (ص) فرمود: ((او جبرئيل بود.)) (كه بصورت زيباى دحيه كلبى درآمده بود.)
على (ع) گفت: ((اى رسول خدا! پدر و مادرم بفدايت ، اَنَس بن مالك به من خبر داد كه شما فرموده اى، بهشت مشتاق چهار نفر است ، آنها كيانند؟))
پيامبر (ص) اشاره به على (ع) كرد و سه بار فرمود: اَنتَ وَ اللّه اَوَّلهم : ((سوگند به خدا تو اولين نفر از آن چهار نفر هستى.))
على (ع) گفت: پدر و مادرم بفدايت ، آن سه نفر كيانند؟
پيامبر(ص) فرمود: آن سه نفر عبارتند از 1 مقداد، 2 سلمان ، 3 ابوذر.

منبع:جام

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین