عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۳۵۹۵
تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۷
سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسيده و ديگر تاب و توان صبر را ندارم !

عقیق:در کتاب ليالي الاخباروارد است که  بانوي بينوايي ، يگانه پسرش به سفر رفته بود ، و سفر او طولاني شد . او سخت نگران شده بود و به حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت : پسرم به مسافرت رفته و سفرش بسيار طول كشيده و هنوز برنگشته و بسيار نگرانم .امام فرمود : اي خانم صبر كن ، در پرتو آن خود را نگهدار . آن بانو رفت و پس از چند روز انتظار باز پسرش نيامد ، كاسه صبرش لبريز گرديد و به محضر امام آمد و گفت : پسرم نيامده ، سفرش طول

كشيد ، چه كنم ؟ امام فرمود : مگر نگفتم صبر و مقاومت كن . گفت : سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسيده و ديگر تاب و توان صبر را ندارم !

فرمود : اكنون به خانه ات برو كه پسرت آمده است . او سراسيمه به سوي خانه اش رفت ، و ديد پسرش از مسافرت بازگشته است ، بسيار خوشحال شد و با خود گفت : مگر بر امام وحي نازل مي شود ،

او از كجا فهيد كه پسرم آمده است ؟ ! بروم اين موضوع را از خودش بپرسم . 

نزد امام آمد و عرض كرد : آري همانگونه كه خبر داديد پسرم از سفر آمده آيا بر شما وحي نازل مي شود كه چنين خبر پنهان را داديد ؟

فرمود : من اين خبر را از يكي از گفتار رسول خدا بدست آوردم كه فرمود : هنگامي كه صبر انسان به پايان رسيد ، گشايش كار او فرا مي رسد 

از اينكه صبر تو به پايان رسيده بود ، دريافتم كه گشايش مشكل تو فراهم شده است . از اين رو به تو گفتم : برو كه پسرت آمده است ، و خبر من مطابق با واقع گرديد

 

 

پی نوشت:

حكايتهاي شنيدني 5/ 147 - ليالي الاخبار 1/ 266

 منبع:جام

211008


 

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین