عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۰۴۰
تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱۳۹۱ - ۱۷:۳۰
حسین قدیانی:
استاد فرشچیان! خسته نباشی هنرمند عاشورایی… ضریحی که برای ارباب ساخته ای، عالی است، از این پس باید به فکر ساخت ضریح برای ائمه بقیع باشی.
عقیق: چه زیبا حسین قدیانی در وبلاگ  پیام تشکرمان را به گوش استاد فرشچیان رساند:
استاد فرشچیان! خسته نباشی هنرمند عاشورایی… ضریحی که برای ارباب ساخته ای، عالی است، از این پس باید به فکر ساخت ضریح برای ائمه بقیع باشی.

مرد از هر انگشت، یک هنر! اگر دوست داری نگین انگشتر بقیع را هم با هنر خود امضا کنی، پس زود باش.

مرد از هر اشک، یک عشق! ما ایرانی ها برای مزار خانم ام البنین، ضریح عباسی می خواهیم. تا برای خانم، ضریح نسازی، ما پیش یل ام البنین، رو سیاهیم. روی مان نمی شود سینه بزنیم برایش حتی.

حضرت استاد! اخلاقا درست نیست امام زمان (عج) ظهور کنند و… این باشد… خاموش باشد مزار کریم اهل بیت.

اشکچیان نازنین! آن دنیا چه می خواهی جواب فاطمه زهرا (س) را بدهی، اگر از شما بپرسد؛ برای حسین من، ضریح ساختی… مگر حسن، فرزند من نبود؟!

استاد کربلایی! به کوری چشم «بالاترین»، پولش از مردان ایرانی، طلایش از زنان ایرانی، تارش از اشک شما، پودش از عشق شما.

ضریحی برای امامان بقیع… دست تان را می بوسد… پای تان را می بوسیم. می بوسیم… می بوسیم…

 

*****


دقیق نمی دانم، اما فکر کنم امروز فردا آخرین روزهای حضور ضریح جدید امام حسین (ع) در خاک ایران باشد. در عالم بهانه های مقدس، این فخر برای ما ایرانیان بس که ضریح نوی سیدالشهدا هنر ماست. کار ماست. عشق ماست.

روزهایی بود روزهایی که گذشت. اباعبدالله الحسین (ع)… -راستی چه نام زیبایی دارد ارباب- خوب می دانند ایرانی ها مضاعف از ملل دیگر دوست شان دارند. این ضریح، سفیر سیدالشهدا نبود، حضرت مسلم نبود، متبرک به خاک کربلا نبود، تازه قرار است به کربلا برود و ضریح امام حسین (ع) شود، اما خب، همین «قرار»، بی قرار کرد ملت ما را. شهر به شهر، هر جا وارد شد این ضریح، حکم شمع بود و مردم، حکم پروانه. گاه هست عوض شمع، پروانه می سوزد. می سوزد و اشک می ریزد و حرمت نگه می دارد برای ضریحی که قرار است مستقر کربلا شود. این ضریح وارد هر شهر که شد، قدر دید و بر صدر گونه ها نشست. مردم انگار، نه با شانه های خود، که با چشم های بارانی مشایعت می کردند ضریح آقا را. ضریح خوش نشسته بود روی اشک های ما. چه کنیم؟ مضاعف دوست داریم حسین بن علی (ع) را.

استقبال باشکوه ملت ایران از ضریحی که قرار است مستقر کربلا شود، یعنی حسین جان! کاش ما عاشورا بودیم، کاش ما عصر آن روز بودیم، کاش ما کوفه بودیم، کاش ما شام بودیم. گمانم استقبال از این ضریح، نماد حرفی مهم تر است؛ دوره تنهایی کربلا گذشت… و عصر امروز، عصر حکومت خون خدا بر جهانیان است.

دشمن را بگو که این وسط می خواست برای مهم ترین جای جهان «نقشه راه» بکشد؛ خاور میانه جدید! «اربعین» اما در پیش است. راهپیمایی بی مثال و غیر قابل وصف اربعین از نجف تا کربلا، که در آن هم اهل سنت دیده می شوند و هم شیعیان، هم ایرانیان و هم بحرینی ها و هم لبنانی ها و هم مصری ها و هم یمنی ها و هم اردنی ها و هم اهل عراق، به خوبی ثابت می کند مردم این خطه از جهان، رای شان به کیست و راه شان چیست. نشان به نشان اربعین، محور بیداری اسلامی، فرهنگ سازش ناپذیر عاشوراست. نقشه راه را خورشید خون حسین (ع) ترسیم می کند. دوره تنهایی عاشورا گذشت.

رونق محرم، یعنی نزدیکی فصل زیبای ظهور. مزد اشک برای حسین (ع) تماشای دنیای بهتری است. این شور عاشورا که عن قریب جهان شمول خواهد شد، مقدمه قشنگی برای موسم ظهور است. اربعین، کسانی که از نزدیک راه نجف تا کربلا را راهپیمایی کرده اند، شاهدند بر این ادعا که؛ اربعین فقط ۴۰ روز بعد از عاشورا نیست، بهتر است بگوییم: ایامی قبل از سر رسیدن موسم انتظار است. اربعین، یوم الله پیوند خون خدا و یوسف زهراست. در این راهپیمایی، اغلب حرف از آینده می زنند تا گذشته. هر سال، شعارهای اربعین، یزیدیان امروز را نشانه می رود.


*****


تا اربعین اما آنقدر کربلا ازدحام دارد که شاید ضریح جدید سیدالشهدا به اربعین امسال نرسد. نصبش بماند برای بعد از راهپیمایی روز اربعین. تا آن روز، اشک های ما روی ضریح جدید پاک نمی شود. تا ابد پاک نمی شود.

باری استاد فرشچیان عزیز می گفت: هنگام کار روی این ضریح، از بس نوحه می خواندیم و گریه می کردیم، رواست اگر مدعی شویم؛ این ضریح، نه با دست، که با اشک و عشق ساخته شده.

آری! اگر «فرش» هنر زمینی ما ایرانیان است، «اشک» هنر عرشی ماست.

حسین جان! برای کربلای شما لباس زیبایی دوخته ایم. تارش از اشک است و پودش از عشق. در فصل زیبای ظهور، ما تنها نمی گذاریم کربلا را.

حسین جان! این ضریح نو، نمادی است از زندگی در دنیای تازه تری. روزگار بهتری. ندیدی مادران شهدا را که با تصویر بچه های شان آمده بودند استقبال؟! ندیدی قطره های اشک را که حرف شان این بود؛ کرب و بلا! ای کاش من مسافرت بودم…

حسین جان! حتما خون تو، خون خداست که اینگونه می جوشد… عطر تو می دهد عصر ظهور…


کدخبرنگار:211001


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین