عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۶۱۷۹
تاریخ انتشار : ۰۵ آذر ۱۳۹۲ - ۰۹:۰۰
هیئت میثاق با شهدا/سخنرانی حجت الاسلام حسینی قمی و مداحی حاج میثم مطیعی
زینب وقتی به گودال قتلگاه می آید می گوید این کار ما در برابر بزرگی و عظمت خداوند کم است و این رمز دین دارها در همه مجاهدت هاست.

تصاویر مراسم هفتگی هیئت میثاق با شهدا را ببینید 

 صوت مراسم این هفته هیئت میثاق با شهدا را بشنوید

عقیق: مراسم هفتگی هیات میثاق با شهدا با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حسینی قمی و مداحی حاج میثم مطیعی در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.


نکاتی از سخنرانی حجت الاسلام حسینی قمی؛

*یکی از مفاهیم عاشورا این است که همه دنیا فدای دین، همه عمر ما فدای دین باشد.

*زینب وقتی به گودال قتل گاه می آید می گوید این کار ما در برابر بزرگی و عظمت خداوند کم است و این رمز دین دارها در همه مجاهدت هاست.

*عبدالله عمر یک نامه به یزد نوشت که چرا حسین را کشتی؟ یزد چواب داد که تو چه حقی داری به من نامه بنویسی؟ پدرت ما را بر سر این مقام گذاشته است اگر می خواهی نامه بنویسی به پدرت بنویس. ما بر سر سفره آماده آمدیم. این نامه سند خوبی برای تاریخ است. لذا معاویه به هر ترتیبی که می شده جنایت می کرد، گاهی می کشت و بر میت می خندید.

*جنایتی که خاندان بنی امیه کردند در هیچ زمانی از تاریخ دیده نمی شود.

متن اشعار مداحی:

شعر روضه: شاعر سيد حميد برقعي

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر

بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد

که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق

که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن

به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر

سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم

به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»

همان سری که "یحب الجمال" محوش بود

جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را

که یک به یک، همه بودن سروران را سر

زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان

حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان

درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت

برو به معرکه با سر ولی میا با سر

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید

گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر

چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید

به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد

همان سری است که برده برای لیلا سر

همان که احمد و محمود بود سر تا پا

همان سری که خداوند بود، پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد

پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد

میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ي اسب

چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود

به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است

جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

صدای آیه کهف الرقیم می‌آید

بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام

که آفتاب درآورد از کلیسا سر

عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟

به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی

دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر

  

 واحد

شاعر: جواد محمد زماني

از داغ تو كه در دل افلاك جا گرفت

 آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت

 فيض عظيم با "وَ فَدَيناه" موج زد

 اين جام را خليل به لطف شما گرفت

 حتي پيامبر به پيامت اميد داشت

 آن روز كه تو را به سر شانه ها گرفت

 عمّان درست گفت: خدا در دم نخست

 وقتي كه امتحان ز همه اوليا گرفت

 قلب تو بيشتر ز همه درد و داغ خواست

 جام تو بهتر از همه جام بلا گرفت

 اي دم به دم حماسه ببخشا كه شعر من

 از حد گذشت و حال و هواي رثا گرفت

 در حيرتم كميت چگونه ميان شعر

 از دشمنان خون خدا خون بها گرفت

 آنان كه در مقام رضا آرميده اند

 ديدند دعبل از چه امامي عبا گرفت

 من درخور عطاي شما نيستم ولي

 بايد دهان شاعرتان را طلا گرفت

 وقتي خروش كرد كه باز اين چه شورش است

 آري چه شورشي كه جهان را فرا گرفت

 

واحد

شاعر: يوسف رحيمي

چشم من محفل اشک و غم و اندوه و عزاست

در حسینیه ي دل ، هیئت عشق تو به پاست

مَحرَم روضه ي تو مُحرِم بیت الله است

تا ابد پرچم سرخ حرمت قبله نماست

همه ي هستی خود را به میان آوردی

بی سبب نیست بهای تو و خون تو خداست

«کشتگان غم تو زنده ي جاویدانند»

بی گمان فانی عشق تو شدن عین بقاست

دل بریدن، پر ِ پرواز حسینیّون است

هر که از خود گذرد در سفر کرب و بلاست

 

 نجوا با امام زمان عليه السلام

باید غزل نوشت ز غوغای سرگذشت
از عمر عاشقی که همه بی خبر گذشت
این حرفای من که به دردی نمیخورد
باید برای دیدنت از جان و سر گذشت
این هفته هم گذشت به سویت نیامدم
این هفته هم نیامدی و سخت تر گذشت

باید برای دیدنت آتش گرفت وسوخت
در آتش فراق تو از بال و پر گذشت
مجنون کجا شبی سر راحت زمین گذاشت
باید برای تو ز رهی پر خطر گذشت

 



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۵۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۵
0
3
سلام لطفا صوت مداحي رو هم بذاريد
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۵
0
3
ممنون از شما به خاطر انعكاس اين هيات پرمحتوا
صوت ندارههههههههههه؟
صادق
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۰:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
0
1
آقا باند رو بچرخون این ورم صدا بیاد عقیق جان
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین