۰۱ آذر ۱۴۰۳ ۲۰ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۱ : ۱۳
شهید ابراهیم هادی
بچه محله میدان خراسان
که زمانی جوانان زیادی به خاطر منش و رفتار او راهی جبههها میشدند. او که در
محضر علمای بزرگی زانو زده بود و الحق خوب حق شاگردی را به جا آورد. اکنون تصویری
از او زیر پل شهید محلاتی نصب شده که زینتی ناب برای محله 17 شهریور است.
شهید
هادی هنوز جزء شهدای گمنام عملیات والفجر مقدماتی است، شهدای کانالهای گردان کمیل
و حنظله.
از
خصوصیات خاص شهید ارادت ویژهاش به حضرت زهرا (س) بود که همرزمانش نکات بسیاری از
کرامات حضرت به او روایت کردهاند. آنچه در ادامه میآید، خاطره یکی از همرزمان
شهید هادی است که در کتاب «سلام بر ابراهیم» نقل شده است.
نگو نمیخوانم...
پائیز سال شصت و یک بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نقل همه مجالس توسل ابراهیم به حضرت زهرا(س) بود. هر جا میرفتیم حرف از ابراهیم بود. خیلی از بچهها داستانها و حماسه آفرینیهای او را در عملیاتها تعریف میکردند. همه آنها با توسل به حضرت صدیقه طاهره (س( انجام شده بود.
به منطقه سومار رفتیم. به هر سنگری سر میزدیم، از ابراهیم میخواستند که برای آنها مداحی کند و از حضرت زهرا(س) بخواند. شب بود. ابراهیم در جمع بچههای یکی از گردانها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند .آنها چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
ابراهیم عصبانی شد و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمیکنم! هر چه میگفتم: حرف بچهها رو به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت رو بکن، اما فایدهای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که "دیگر مداحی نمیکنم"!
ساعت
یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را
تکان میدهد. چشمانم را به سختی باز کردم. ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و
گفت: پاشو، الآن موقع اذانه.
بلند
شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمیدونه خستگی یعنی چی!؟ البته میدانستم که
او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار میشود و مشغول نماز. ابراهیم بچههای دیگر را هم صدا زد. بعد هم اذان
گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن
دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا(س(
اشعار
زیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچهها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن
ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم، ولی چیزی نگفتم. بعد از خوردن
صبحانه به همراه بچهها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او
بودم.
ابراهیم
نگاه معنی داری به من کرد و گفت: میخواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه
خواندم؟! گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی
که میگویم تا زندهام جایی نقل نکن.
بعد
کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمیآمد. اما نیمههای شب
کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره (س) تشریف آوردند و گفتند:
نگو
نمیخوانم، ما تو را دوست داریم؛ هر کس گفت بخوان، تو هم بخوان
دیگر
گریه امان صحبت کردن به او نمیداد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
مداحی با صدای ماندگار این شهید
***
"می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم" با صدای عبدالرضا هلالی
اللهم ارزقنا شهادت....
سلام بر امام زمان فرزند فامه زهرا
سلام بر امام خامنه ای نایب امام زمان
سلام بر امام خمینی و شهیدان راه حق
و سلام بر ابراهیم هادی
خدایا به حق این عزیزانت و به آبروی آنها نزد خودت شهادت را نصیب و قسمت ما بفرما.
سلام بر امام زمان فرزند فامه زهرا
سلام بر امام خامنه ای نایب امام زمان
سلام بر امام خمینی و شهیدان راه حق
و سلام بر ابراهیم هادی
خدایا به حق این عزیزانت و به آبروی آنها نزد خودت شهادت را نصیب و قسمت ما بفرما.
سلام بر امام زمان فرزند فامه زهرا
سلام بر امام خامنه ای نایب امام زمان
سلام بر امام خمینی و شهیدان راه حق
و سلام بر ابراهیم هادی
خدایا به حق این عزیزانت و به آبروی آنها نزد خودت شهادت را نصیب و قسمت ما بفرما.
شهدا برای ما در گل مانده ها دعا کنید
شهدا برای ما در گل مانده ها دعا کنید
می دونی دارم به کجا کشیده میشم ترا جان حضرت زهرا(سلام الله علیها)چرا دعام نمیکنی میدونی چندوقته ازت خواستم چرابرام دعا نمیکنی .شما شهدا که نسبت به خواهراتون این همه غیرت داریدمنم خواهرتم فقط وصله ناجورم میدونی چی میگم چرا دعام نمیکنی چرا استجابتش نمی بینم حاجتم از شما خواستم وشهیدرهنمون ولی کو کمک شما؟
بخدا دارم کم میارم. جان مادرمون زهراشما از مادربخواهید.
یازهرا
من هر جا اسم تو باشه برات پیام میذارم و میگم که عاشفتم و منتظرتم.
چشم انتظارم نذار...