عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۰۴۲۰۶
تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۴:۲۰
درس خارج فقه نظام سیاسی آیت‌الله اراکی/
کسانی که اعمالشان بر امام عرضه می‌شود مؤمن هستند، اعمال مؤمنین است که بر امام عرضه می‌شود. امام با کسانی که از دایره ولایت خارج‌اند، کاری ندارد.
عقیق: با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه‌ها در سال‌های اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه‌ جهان اسلام و جامعه‌ جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیت‌الله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی می‌تواند ارائه‌دهنده‌ بینشی نو و دقیق در این باب باشد.

حکومت عین امامت است

ما این را عرض کردیم متأسفانه در مفهوم امام تحریف‌شده است؛ امام یعنی چه؟ گاهی طوری امام را تعریف می‌کنند که گویا امام فقط کارش ارتباط با ارواح است و یک مقام معنوی مجهول دارد یا اصلاً معلوم نیست این مقام معنوی چیست. لذا گاهی می‌گویند حکومت از شئون امام است، امام یک شئونی دارد که ما نمی‌دانیم آن شئون چیست، اما از شئون حکومت است.

حالا آن‌هایی که خیلی خیلی حکومتی فکر می‌کنند گاهی از این حرف‌ها می‌زنند که حکومت از شئون امام است. اما خیر؛ حکومت از شئون امام نیست، حکومت عین امامت است، اصلاً امام یعنی فرمانروا، یعنی صاحب فرمان. این نکته خیلی مهمی است که در فرهنگ شیعی بلکه در فرهنگ دینی و اسلامی ما صاحب‌الامر، امام. ولی الامر کیست؟ امام. اولی الامر چه کسانی هستند؟ امامان هستند که امر دست آن‌هاست. چون امر دست آن‌ها است سایر مقامات را نیز دارند. چون این‌ها باید فرمان بدهند.

اختیار فرمان از هر اختیاری برتر است، مقام فرمان دادن از هر مقامی بالاتر است. همه مقامات معنوی فرع این مقام است که خدا به ائمه اطهار علیهم السلام داده است؛ آن‌ها را صاحب فرمان کرده است. صاحب‌کاری کرده است که مخصوص خود خداست؛ «لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» اوست که فرمان می‌دهد. با فرمان او جامعه بشر اداره می‌شود با فرمان، امام جلوی مردم می‌افتد.

اینکه می‌گوییم امام یعنی مقتدی؛ یعنی کسی که جلو مردم راه می‌رود. اما آیا فقط مکانش جلوی مردم است؟ ما که گاهی می‌نشینیم یکی جلو می نشید این شد امام؟ امام این است؟ یعنی مکانا متقدم بر مردم است؟ یا این تقدم یعنی تقدم اراده؛ یعنی اراده او مقدم است. «النَّبِیُّ أَوْلَی» اراده او مقدم است یعنی امر او نافذ است یعنی صاحب فرمان است و این همان معنی سیاست و معنی حکومت است.

پذیرش امامت امام به معنای متقدم داشتن اراده او بر اراده خود است

لذا سائر شئون امامت هم بر این اساس است. حتی شفاعت از شئون امامت است، چون این امام شماست و شما او را به امامت پذیرفتید (این را ما در مباحث علم‌الاجتماع اسلامی خوب بحث کردیم) وقتی یک امامی را به امامت می‌پذیرید، خود و شخصیت خودتان را مُندک در شخصیت امام می‌کنید چه بخواهید چه نخواهید همچنین اراده و امر امام را بر خود نافذ می‌دانید؛ یعنی می‌گویید اراده من دنباله و تابع اراده امام است.

خب! شخصیت شما را چه چیزی می‌سازد؟ اراده شما می‌سازد، اراده هر انسانی است که شخصیت و هویت او را می‌سازد. منانت؟ چه کسی هستی؟ چه هستی؟ این چه هستی شما و ما را چه چیزی می‌سازد؟ خواسته‌های ما. آنچه می‌خواهیم، آنچه اراده‌های می‌کنیم. وقتی من گفتم ای امام اراده من تابع اراده توست، امری لامرکم متبع، این امری لامرکم متبع خیلی حرف مهمی است. سلم لمن سالمکم، حرب لمن حاربکم، متبع لامرکم، این‌ها یعنی چه؟ قلبی لقلبکم سلم، خیلی حرف است که این قلبی لقلبکم سلم یعنی چه؟ یعنی ارادتی لارادتکم سلم، اراده من اراده شماست.

هر چه خواستید همان را من اراده می‌کنم. مقدمکم فی جمیع اموری. وقتی به امام گفتیم اراده من تابع اراده توست، یعنی جزء شخصیت او شدیم، آن‌وقت باری بر دوش امام هستیم. آن‌وقت در اینجا «اعینونی»، (کمکم کنید) معنی می‌دهد. فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (ع) در آن نامه به عثمان بن حنیف: «ألا و إنَّ لِکُلِّ مَأمومٍ إماما یَقتَدی بِهِ و یَستَضیءُ بِنورِ عِلمِهِ، ألا و إنَّ إمامَکُم قَدِ اکتَفى مِن دُنیاهُ بِطِمرَیهِ، و مِن طُعمِهِ بِقُرصَیهِ، ألا و إنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلى ذلکَ، و لکِنْ أعِینونی بِوَرَعٍ و اجتِهادٍ، و عِفَّةٍ و سَدادٍ».

امیرالمؤمنین (ع) با کسی تعارف ندارد. یا امام صادق (ع) در چند روایت چنین می‌فرماید: «أعِینونا بِوَرَعٍ و اجتِهادٍ»، اعینونا یعنی چه؟ ای امام من چگونه می‌توانم تو را کمک کنم؟ به اجتهاد خودم تو را کمک کنم؟ با ورع خودم تو را کمک کنم؟ این کمک چگونه است؟ علتش این است که تو وقتی پذیرفتی که اراده امام بر تو نافذ باشد، جزئی از شخصیتِ امامی امام شدی، امام یک شخصیت جامع می‌شود و ما باری بر دوش امام خواهیم شد و در حقیقت نحوی از اتحاد به وجود می‌آید.

نکته اینکه امام می‌فهمد تو چه می‌کنی، مطلع می‌شود بر آن که تو چه می‌کنی و چه چیزی می‌خواهی، این است که اراده تو مندک در اراده او شده است. با همین انتخابی که کرده‌ای و این در عالمی که عالم حقیقت است، اراده تو به اراده او عرضه می‌شود. چون بناست که اراده تو تابع اراده او باشد. اعمال تو بر او عرضه می‌شود و لذا «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ». «الْمُؤْمِنُونَ» در اینجا یعنی ائمه اطهار (ع). گفتیم هرکجا در قرآن کریم «الْمُؤْمِنُونَ» عطف بر خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم می‌شوند، مراد مؤمنون خاصی است که حکم آن‌ها، حکم خدا و رسول در ولایت امر است. خلاصه امام این است؛ امام من له الامر و امام صاحب‌الامر است.

فقط اعمال مؤمنین بر امام عرضه می شود

این موضوع هم که «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ» یعنی آن‌هایی که جدای از امام هستند و امامت امام را نپذیرفتند دیگر اعمالشان بر امام عرضه نمی‌شود. آن چیزی که در روایت آمده این است: کسانی که اعمالشان بر امام عرضه می‌شود مؤمن هستند، اعمال مؤمنین است که بر امام عرضه می‌شود. امام با کسانی که از این دایره ولایت خارج‌اند، کاری ندارد.

کاری ندارد به این معنا که آن‌ها خودشان این رابطه را قطع کرده و خودشان به امام پشت کرده‌اند. لذا آیه می‌فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ». «قُلِ اعْمَلُوا» نسبت به کسانی که اهل عمل‌اند و مؤمنین‌اند، آن‌هایی که اعلام ولایت می‌کنند، آن‌هایی که در دایره ولایت هستند، صدق می‌کند. اما آن‌هایی که خودشان را از امام جدا کرده‌اند عملی ندارند که عرضه شود، هیچ عملی؛ «وَ قَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً» این شخص دیگر عملی ندارد که بر امام عرضه شود، آن‌کسی که عمل دارد بر امام عرضه می‌شود.

شاهد بودن امام، یعنی امام معیار تشخیص است

اما شهادت بحث دیگری است؛ اینکه می‌گوید امام شاهد است، یعنی معیار است، یعنی دیگران را بر او منطبق می‌کنند و او را معیار تشخیص قرار می‌دهند. خب همین‌که کسی از امامت جدا شد، جدا شدن او از امام چگونه تشخیص داده می‌شود؟ اینکه شخصیتش هیچ شباهتی با شخصیت امام نداشته باشد؛ «یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاه‏» اصلاً روز قیامت اینکه دارد؛ «فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ» «فَیَوْمَئِذٍ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لَا جَانٌّ» «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَ الْأَقْدَامِ» این سیما همان نشانه هویت است. وقتی سیما، سیمای علوی و سیمای محمدی (ص) نباشد؛ این سیما که نبود او را جدا می‌کنند، لذا «وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» می‌آید، «امْتَازُوا» صَفتان را جدا کنید.

در این دنیا صَفتان جدا نبودند و باهم مخلوط بودند اما آنجا دیگر صف‌ها از هم جدا می‌شود، آن چهره عالم آخرت چگونه چهره‌ای است؟ «وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ». «عَلَى وُجُوهِهِمْ» یعنی انسان وجوهی دارد که این وجه را خودش با اراده خود می‌سازد. این وجه ظاهری، این وجه جسمانی و این وجه گِلی ما را خدا به می‌دهد و ما اختیاری در ساختن این وجه نداریم، منتها ما با این وجه محشور نمی‌شویم، آن وجهی که بشر با آن وجه محشور می‌شود، وجهی است که خود، آن وجه را با عمل و اراده‌اش می‌سازد.

ما در حال ساختن همین وجه باطنی و وجه حقیقی خودمان هستیم، وقتی اعمالی انجام می‌دهیم، این وجه درست می‌شود وقتی‌که از این دنیا رفتیم، آنجا که می‌خواهند محشور کنند؛ «وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمّاً» بعد می‌فرماید: «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً» در دنیا من بصیر بودم اما اینجا اعمی هستم. جوابش چیست؟ «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً وَ مَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى» مسئله امامت است.

وقتی کسی امام ضلال را برای خود برگزید یعنی کور است، خودش کوری را انتخاب کرده است. خودش چهره کور و کر برای خود ساخته است. این معنای شاهد است. شاهدان روز قیامت یعنی این چنین کسانی. در زیارت جامعه می‌فرماید: «شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ» شهادت در دار دنیا، آن‌ها شهدای دار الفناء هستند؛ یعنی آن‌ها هستند که چهره‌ها را در دار فنای دنیایی می‌سازند. هرکسی که ولایت امیرالمؤمنین (ع) و ولایت ائمه معصومین (ع) را پذیرفت، با این پذیریش و با این اعلام پیوستگی [آن‌ها شاهد او خواهند بود.]

ولایت به معنای پیوستگی است؛ گفتیم اگر در فارسی بخواهید ولایت را ترجمه کنید، ولایت یعنی پیوستگی. گاهی نامه می‌نویسند می‌گویند پیوست دارد؛ روز قیامت نامه ائمه اطهار (ع) هم پیوست دارد. پیوست نامه اعمال آن‌ها ماها هستیم، ماهایی که این ولایت را انتخاب کردیم. این معنی شهادت است و این‌گونه شاهد درست می‌شود.


منبع:فارس


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین